eitaa logo
جهاد
48 دنبال‌کننده
131 عکس
335 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نگاهی به کربلای 5 - با توضیحات سردار سلیمانی https://eitaa.com/jahad66
👁 # سه شهید برای جسد.. ! https://eitaa.com/jahad66
👁 #دفاع_مقدس ذکر بی سر https://eitaa.com/jahad66
: 🌷این آنقدر تلاطم وسختی دارد که یک روزی آرزو می‌کنند زنده شوندو برای دفاع از انقلاب دوباره شوند
مثل صیاد طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درخواست درس اخلاق کردند. ایشان فرمودند: بروید صیاد شیرازی شوید، اگر صیاد شیرازی شدید هم دنیا دارید و هم آخرت
کم نظیر در تاریخ ... امام خامنه‌ای: بنده از قدیم به برادران هزاره افغانستان نگاه ستایش‌گرانه‌ای داشتم.امید من این است که در قیامت از شفاعت شهدای شما [فاطمیون]بهره‌مند شویم
🔺 شهیدی که آیت الله بهاء الدینی او را برای سربازی امام زمان (عج) معرفی کردند.
🎬 #دفاع_مقدس - صحبتهای علیرضا دلبریان عید 97 - https://www.aparat.com/v/1B4tT http://www.mp4.ir/Video?Watch=30415-627506593
🎬 #فاطمیون - مستند آخرین فصل زندگی - روایت شهید حامد بافنده https://www.aparat.com/v/APp3H http://www.mp4.ir/Video?Watch=30415-997974872
🍁در وصیتنامه اش نوشته بود: من کجا و شهدا کجا خجالت میڪشم مانند شهدا وصیت ڪنم من ریزه خوار سفره آنها هم نیستم ! 🌸🍃
🌷 .. بِسْمِ رَبِّ الْشُّهَداءِ وَ الْصِّدّیقینْ .. 🌷 📝 درخواست نصحیت عارفی از یک شهید سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم.با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف‌ها! ابراهیم گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید. بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند. 🌹شـ‌هدارایادڪنیدباذڪر