🍃❤️
شبی خوابیده بودند
که صدایی از اتاق شنیدم میگفت:
یا ذوالجلال و الاکرام
رفتم ببینم سید بیدار است یا نه
دیدم خواب است
در خواب هم ذکر میگفت..!
•| #شهید_سیدجمال_قریشی
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👤 دیدار استاد #رائفی_پور با خانواده شهید محمدعلی بایرامی( #شهید_امنیت ) که توسط فرقه دواعیش(دروایش)گنابادی به شهادت رسید
Ostad Raefipour-Refaghat Ba Shohada-96.11.19-Tehran-80kb.mp3
21.03M
🔊 #رائفی_پور
« رفاقت با شهدا »
📅 ١٩ بهمن ۱۳۹۶، تهران،یادواره شهید ابراهیم هادی
جاهِدوا فی سَبیلِ اللّهِ بَأَیدیکُم فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا بِأَلسِنَتِکُم فَإِن لَم تَقدِروا فَجاهِدوا بِقُلوبِکُم؛
•۰·˙✿در راه خدا با دستهای خود جهاد کنید، اگر نتوانستید با زبانهای خود و اگر باز هم نتوانستید با قلب خود جهاد کنید.•۰·˙✿
(بحارالأنوار، ج100، ص49، ح23)
خون تازه
رفیعی با دست های خونی وارد سنگر شد. رنگم پرید. فکر کردم بلایی سر حمزوی آمده.
از سنگر بیرون پریدم، دیدم او هم دستش خونی است.پرسیدم چی شده؟
گفتن برو عقب ماشین روا نگاه کن.
دیدم یه گونی عقب ماشینه.
داخل گونی یه شهید بود که سر و پا نداشت، پیراهنی سفید تنش بود و دکمه یقه رو تا آخر بسته بود.
بچه ها گفتن:"برای شستشوی بیل مکانیکی، جایی رو کندیم تا به آب برسیم.
آب که زلال شد، دیدیم یک تکه لباس از زیر خاک بیرونه. کندیم تا به پیکر سالم شهید رسیدیم.
خون تازه از حلقومش بیرون میزد!
ما برای شستشوی بیل جایی رو انتخاب کرده بودیم که یقین داشتیم هیچ شهیدی اونجا نیست!
اصلا اونجا اثری جنگ و خاکریز نبود."
دور تا دور منطقه را جست و جو کردیم، تا شاید شهید دیگه ای پیدا کنیم؛ اما خبری نبود.
خیلی وقتا خود شهدا به میدان می آمدن تا پیداشون کنیم.
📚 کتاب تفحص
اسیر شده بودیم،ما رو بردند « اردوگاه العماره » داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم .معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.
جمله ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود،با خوندنش مو به بدنم راست شد و به شدت گریه کردم.اون جمله رو هیچ وقت فراموش نمی کنم.شما هم بخونید و فراموش نکنید.
روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:مادر! من از تشنگی شهید شدم
یاحسین
♥️
✤روز تاسوعا، منطقه شرهانی؛ پنج شهید گمنام.
✤یکی بی سر بود ، دیدن نامش بیشتر شبیه معجزه بود!!!
✤نوشته پارچه ای در جیبش که با دیدنش اشک امانمان را برید :
✤بی سر و سامان توام 【یا حسین “ 】
خوشا آنان که با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار
شهادت را پسندیدند و رفتند
شهید پازوکی داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت
رفتن جلو دیدن چندین متر صدها بار نوشته "حسیــــــن"
طوریکه انگشتش زخم شده
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی ؟؟
گفت:
چون میسر نیست من را کـــــام او
عشـــــق بازی میکنـــــــم با نـــــام او ...
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنانی از شهید محمد کیهانی در آخرین لحظات زندگی که با تیر وهابیان به شهادت رسید.