رضا شاه راه آهن آورد؟!.mp3
3.54M
🎙 #پادکست
💠 رضا شاه راهآهن آورد؟!
📌 برگرفته از جلسات تالیف قلوب
🔘 برای دریافت صوت کامل این مبحث به لینک زیر مراجعه فرمایید
https://eitaa.com/taalei_edu/538
#استعمار
به جهاد تبیین در ایتا بپیوندید.👇
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
🌍 @jahad_org
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
💠مجموعه ۱۵جلدی سرگذشت استعمار 💠
🔸تاریخ همواره درسهایی را برای آیندگان به ارمغان آوردهاست. در این میان #مطالعه_تاریخ #استعمار چهره حقیقی استعمار و #استعمارگران را برملا میسازد.
🔸مجموعه 15 جلدی #سرگذشت_استعمار که به قلم #مهدی_میرکیایی تألیف شدهاست تاریخ 300 ساله #استعمار را با ادبیاتی روان برای گروه سنی ۱۳ سال به بالا روایت میکند.
🔸 یکی از #نقاط_قوت این مجموعه، #روان بودن روایت است و نویسنده تلاش کرده با #زبان_ساده مخاطب را با فرایند تاریخی ۳۰۰ ساله استعمار آشنا سازد، در این مجموعه، نویسنده مخاطب را اسیر نکرده و به آسانی آن را به جلو می برد اما در حین حال سعی کرده با مفاهیم داستان چالش ایجاد کند.
🔸 از دیگر نقاط قوت این مجموعه را #ذکر_جزئیات به صورت دقیق و پرهیز از کلی گویی دانست. وجود #منابع_متعدد در پایان کتاب که امکانی برای پیگیری بیشتر و بهتر در اختیار مخاطب می گذارد، یکی دیگر از نقاط قوت این مجموعه است.
— — — — — — — — — — — —
✍ نویسنده: مهدی میرکیایی
📖تعداد صفحات: ۱۸۷۹صفحه
▪️ناشر: سوره مهر
💰قیمت مجموعه ۱۵جلدی: ۸۷۵۰۰۰تومان
🎁قیمت باتخفیف: ۷۶۰.۰۰۰تومان
— — — — — — — — — — — —
🛍 خرید آنلاین از سایت باسلام👇
https://basalam.com/sahifehnoor/product/5802223?ref=830y
📲سفارش از طریق پیام رسان ایتا👇
👤@Milad_m25
تحلیل های سیاسی اجتماعی در جهاد تبیین👇
╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮
🌍 @jahad_org
╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ تاریخ به روایت آمریکاییها
🎙هوارد زین، مورخ و فیلسوف آمریکایی:
🔹اگر جوانان مدارس ما تاریخ گسترش ایالات متحده در جهان را یاد میگرفتند، اگر تاریخ کشتارها و تهاجمهایی که با گسترش آمریکا در جهان همراه بود را بیاموزند، آنها نمیتوانند باور کنند که رئیس جمهور ایالات متحده در برابر ملت بلند میشود و میگوید ما برای #آزادی و #دموکراسی به این کشور میرویم!
🔸اما این تاریخ آموزش داده نمیشود. این استفاده نادرست از تاریخ است که همچنان توسط رهبران سیاسی ما تداوم مییابد و واقعاً توسط بخشی از فرهنگ آمریکایی یعنی مطبوعات و رسانهها، مورد انتقاد قرار نگرفته است.
🔹بوش چند سال پیش در مجلس ملی فیلیپین گفت که آمریکا به نقش خود در داستان بزرگ مردم فیلیپین افتخار میکند؛ سربازان ما فیلیپین را از سلطهی #استعمار آزاد کردند!
🔸حدود ششصد هزار فیلیپینی در این جنگ طولانی علیه فیلیپینیها جان باختند و در پایان، آن زمانیکه ایالات متحده پیروز شد، برای دهههای متمادی دیکتاتوری نظامی را برای فیلیپین به ارمغان آورد.
📌ترجمهی برهوت تیوی
🌍 @jahad_org
برگی از تاریخ #استعمار
قسمت اول
«دام»
#واسکو_دوگاما به ساحل شرقی آفریقا رسید.
او هنوز نتوانسته بود راه هند را پیدا کند.
تجارت شرق آفریقا در انحصار بازرگانان ایرانی و عرب بود و آن ها اسرار خود را برای غربی های تازه از راه رسیده که می توانستند به رقیبانی سرسخت تبدیل شوند فاش نمی کردند.
گاما تصمیم گرفت دامی برای بعضی ار این بازرگانان پهن کند.
آنها را به بهانه گفت و گوی تجاری به کشتی خود دعوت می کرد و در مهمانی هایی که ترتیب می داد انواع شراب ها را در برابر آن ها قرار می داد تا بتواند اسرار مسیر هندوستان را در مستی از زیر زبان آن ها بیرون بکشد.
همه تاجرانی که به عرشه کشتی گاما می آمدند مسلمان بودند.
آنها در میهمانی گاما شرکت می کردند اما به غذاها و #مشروبات او لب نمی زدند.
گاما خشمگین از ناکامی خود دنبال دریانوردی میگشت که در میان مسلمانان به سهل انگاری و پای بند نبودن شریعت اسلام مشهور باشد و سرانجام این فرد را پیدا کرد. #شهاب_الدین_احمد_بن_ماجد.
احمد بن ماجد از پُرآوازه ترین دریانوردان عرب درآن روزگار بود.
او هنگامی که در مجلس واسکودوگاما حاضر شد. با دیدن شراب های رنگین اروپایی، خودداری اش را از دست داد و در میان فریادهای پراز شادی و سرمستی ملوان های پرتغالی بادهگُساری کرد.
هنگامی که هوشیاری اش را کاملاً از کف داد گاما او را در آغوش کشید و رازهای دریانوردان مسلمان برای رسیدن به هندوستان را از او پرسید.
احمد بن ماجد #مست و سرخوش در حالی که روی عرشه کشتی ایستاده بود و هر لحظه با دستانش به سمتی اشاره می کرد تمام جزئیات راه هند را بر زبان آورد و منشی واسکو دوگاما با هیجان و شتاب تک تک کلمات او را روی کاغذ نوشت.
نتیجه:
پرتغالی ها با اطلاعاتی که از احمدبن ماجد دریافت کردند توانستند به هندوستان برسند و بدین ترتیب بدمستی یک دریانورد لاابالی آغاز استعمار هند را رقم زد.
ادامه دارد....
#مهدی_میرکیایی
📚سرگذشت استعمار جلد اول، صفحه 23
🌍 @jahad_org
برگی از تاریخ #استعمار
گرگ ها با چشم باز می خوابند...
گرگ ها در بسیاری از اوقات گروهی به شکار می روند و همین رفتار آنها باعث شده مردم فکر کنند آنها هنگام استراحت و خواب نیز در کنار هم هستند .
خشونت و خونریز بودن این حیوان باورهایی را درباره آنها به وجود آورده است .
می گویند گرگ ها در حلقه ای روی زمین دراز می کشند و با چشم های باز می خوابند .
چشم هایشان باز است چون نگرانند گرگ های دیگر آن ها را پاره پاره کنند .
هنگامی که اروپایی ها قاره های جدیدی را کشف کردند و ثروت های افسانه ای این قاره ها چشم هایشان را خیره کرد ، به رقابت با یکدیگر برخاستند تا هریک بیشتر از دیگران از منافع و دارایی های این سرزمین ها بهره برداری کنند .
آنها برعکس گرگ ها دسته جمعی به شکار نمی رفتند ، اما مانند گرگ ها با چشم هایی باز مراقب هم بودند .
رقابت برای رسیدن به ثروت قاره های جدید ، در بسیاری اوقات به جنگ بین کشورهای اروپایی می انجامید .
پرتغال و اسپانیا زودتر از دیگر کشورها مناطق تازه را فتح کردند و ثروتی که به آن دست یافتند ، بقیه کشورهای اروپایی را به رشک آورد .
این کشورها تلاش کردند با قوی کردن نیروی دریایی خود رقیبانی جدی برای اسپانیا و پرتغال باشند در قسمت بعد خواهیم خواند چگونه فرانسه نیز خودش را برای این رقابت آمده می کند.....
داستان استعمار نوشته #مهدی_میرکیایی ج2 ص7
🌍 @jahad_org
برگی از داستان #استعمار
جان هاوکینز قاچاق فروشی انگلیسی بود که با کشتی بین انگلستان ، آفریقا و سواحل آمریکای مرکزی رفت وآمـد و کالاهایی را بیـن سـه قـاره جابه جا می کرد .
تبحر و استادی هاوکینز در قاچاق کالا به بندرها بود ؛ اینکه کالایش را وارد سرزمین مقصد کند و پول گمرک را نپردازد . هاوکینز با رفت وآمـد زيـاد بـيـن سـه قـاره متوجـه سـود هنگفتی شد که پرتغالی ها و پس از آن ها اسپانیایی ها از تجارت برده می بردند . کسانی که برده های سیاه را از آفریقا به مستعمرات اسپانیا در آمریکای مرکزی می بردند ، سود بی نظیری دریافت می کردند . هاوکینز تصمیمش را گرفت و کشتی اش را به سوی سواحل آفریقـا بـرد .
در آفریقا متوجه شد که تاجران بـرده ، آن ها را چند برابر قیمتی که از رئیس قبایل و شکارچیان انسان خریده بودند در ساحل بـه فـروش می رساندند ؛ پس بهتر نبود این راه را خودش می پیمود تا ایـن سـود هـم بـه جـيـب خـودش وارد می شد ؟!
هاوکینز می دانست که بازرگانان برده فروش با رئیس قبیله ها معامله می کنند و اسیران جنگی آن ها را می خرند.
او تصمیم گرفت همراه ملاحان کشتی اش ، درحالی که همه سلاح همراه داشتند ، در جنگ یکی از قبیله ها با قبیلۂ دیگر مشارکت کنـد و ملاحان و تفنگ هایشان را در خدمت رئیس قبیله قرار دهد ؛ به شرطی که او هم اسیران را به انگلیسی ها ببخشد.
رئیس قبیله پذیرفت . جنگ آغاز شد و خیلی زود پیروزی نصیب کسانی شد که سلاح آتشین داشتند ؛ یعنی انگلیسی ها و متحدانشان . غـارت خانه ها و حیوانات سهم سپاهان شد و اسیران در اختیار انگلیسی ها قرار گرفتند.
هاوکینز با این نقشه و بدون کمترین هزینه ای سواحل گینه را با سیصد برده به طرف آمریکای مرکزی ترک کرد .
او در آمریکا برده ها را به اسپانیایی ها فروخت و کشتی اش را پر از نیشکر ، پنبه و تنباکو کرد و راه انگلستان را در پیش گرفت بازرگانان انگلیسی بارهای هاوکینتر را به قیمت خوبی از او خریدند .
مردی که سرمایه اولیه اش در آغاز این سفر تقریباً صفر بود ، به درآمدی باورنکردنی دست یافته بود چیزی نگذشت که آوازه سفر پرسود هاوکینز در محافل تجاری لندن پیچید و به گوش ملکه الیزابت هم رسید.
ملکه ، پیش از این ، از تجارت انسانی که پرتغالی ها و اسپانیایی ها به راه انداخته بودند ابراز تنفر می کرد اما هنگامی که با یک حساب ساده متوجه سود هنگفت جان هاوکیز شد ، او را به دربارش دعوت کرد.
ملکه باید مردانی را که برای افزایش قدرت اقتصادی انگلستان تلاش می کردند تشویق می کرد.
برای همین ، به هاوکينز لقب شوالیه داد و اجازه داد خودش از میان اشیای قیمتی درون دربار هدیه ای را انتخاب کند.
هاوکینر سپری را که نقش برده ای زنجیر شده روی آن بود برگزید .
📚سرگذشت استعمار #مهدی_میرکیایی ج3 /فصل شکار انسان ص21
🌍 @jahad_org
برگی از داستان #استعمار
(صلیب خونین)
مقدمه: هنگامیکه نخستین کشتیهای اروپایی به قارههای جدید رسیدند، کشیشان هم همراه کاشفان پا به ساحل گذاشتند.
آنها به دنبال مسیحی کردن بومیها بودند.
پادشاهان اروپایی از صدها سال پیش از آن مجبور بودند خود را دوستدار و پیرو پاپها، بالاترین مقام مذهبی در اروپا، معرفی کنند. برای همین بایـد بـه هـر تصمیم خود رنگ و بوی مذهبی میدادند.
هنگامیکه اکتشافات جغرافیایی آغاز شد تمام این پادشاهان مدعی بودند که قصد دارند مسیحیت را گسترش دهند.
بومیهایی که مسیحی میشدند مجبور بودند به پاپ و پادشاهان مسیحی احترام بگذارند؛ در این صورت احتمال شورش بسیار کمتر میشد.
همچنین آنها با دور شدن از فرهنگ بومیخود مصرف کننده کالاهای اروپایی میشدند و این بهترین کار برای استعمارگران بود اما ادامه داستان.....
افزایش قدرت، جنگ با دشمنانی مثـل ترکان عثمانی و ساختن بناهای عظیمی که نشانه عظمت پاپ و کلیسا باشند بدون «پول» ممکن نبود.
به همین خاطر پاپها مجبور بودند منصبهای کلیسایی را در کشورهای مختلف به فروش بگذارند.
کسی که میخواست به عنوان اسقف ناحیهای منصوب شود باید مبلغ کلانی را به پاپ میپرداخت و اینجا بود که پای سرمایهدارهای بزرگ به ماجرا باز میشد.
کشیشها برای رسیدن به مقام اسقفی از این ثروتمندان قرض میگرفتند و به آنها وابسته میشدند.
اما این پول را چطور باید برمیگرداندند؟
پاپ به کشیشها اجازه میداد که از طرف او «آموزش نامه» بفروشند.
نامههایی که هر کس با در دست داشتن آنها احساس میکرد تمام گناهانش بخشیده شده است و درست مثل روزی که از مادرزاده شد پاک و معصوم است.
اسقف جدید، درحالی که کیسه ای پر از آمرزش نامـه در دست داشت، وارد شهر میشد.
هنگام ورود او زنگ کلیساها به نشانه شـادی بـه صـدا در میآمد.
گروهی از کشیشها و مردم عادی با پرچم و شمعهای روشـن بـه پیشوازش میرفتند.
کشیش دیگری جلوتر از او راه میرفت و مـتـن آمرزش نامه را که روی بالشی مخملی نصب شده بود به مردم نشان میداد: «خداونـد مـا، عیسی مسیح، برتو ترحم کند. با اختیاری که خداوند در این منطقه بـه مـن داده است تو را از همه گناهان و نافرمانیها، هر اندازه که سنگین باشند، میبخشم و پاکی و معصومیتی را که هنگام تولد از آن برخوردار بودی بـه تـو بازمیگردانم. همین که از دنیا بروی دروازههای جهنم به روی تو بسته خواهند شد و درهای بهشت گشوده میشوند.»
کشیش فریاد میزد : «گذرنامه دارم... گذرنامه سفر روح آدمیبه بهشت جاودان...»
کاروان در برابر کلیسای اصلی شهر میایستاد. صندوق بزرگی با قفلهای برنجی جلوی در کلیسا قرار داده میشد تا خریداران «آمرزش نامه» پولها را درون آن بیندازند.
کشیشی که بالش مخملی را در دست داشت میگفت ؛ «یک گناه کبیره به هفت سال توبه نیاز دارد اما با پرداخت ربع فلورین (یکی از واحدهای پول اروپا در قرن شانزدهم) همین حالا میتوانید از شر آن راحـت شـوید؛ حتی اگر پدرتان را کشته باشید.»
مردم گرد آنها حلقه میزدند، هر کس که مبلغ مشخصی را درون صندوق میانداخت از اسقف جدید آمرزش نامه ای دریافت میکرد.
در تمام ایـن مـاجـرا فـرد غریبه ای هـم کـنـار اسقف و کشیشها حاضـر بـود و بـه دقت حساب همه پولهایی را کـه بـه صندوق ریخته میشد نگه میداشت؛ نماینده بانکدار یا سرمایهداری که به اسقف برای خرید این مقام قرض داده بود.
خاندان «فوگر» که بانکداران بزرگی در آلمان بودند یکی از این ثروتمندان بودند که به کشیشها برای خرید مقام قرض میدادند.
آنها به کشیشی به نام «آلبرشت» سی هـزار سکه طلا وام دادند تا او با پرداخت آن به پاپ به عنوان اسقف اعظم شهر«ماینتس» منصوب شود.
در همین دوران کشتیهایی پر از طلا و نقره از آمریکای تازه فتـح شـده بـه سواحل اسپانیا و پرتغال میرسید.
کشورهای دیگر اروپایی به این موفقیت اسپانیاییها وپرتغالیها خیره بودند و آرزو میکردند آنها نیز سهمیاز این گنجها به دست آورند.
سرمایه دارها و بانکداران این کشورها نیز با ولع به فتح سرزمینهای آن سوی اقیانوس فکر میکردند و اسقفهایی که همواره به آنها بدهکار بودند احساس میکردند گنجینه ای تمام نشدنی در قارههای تازه، پنهان شده است.
📚سرگذشت استعمار #مهدی_میرکیایی، ج 4 فصل صلیب خونی ص 18
🌍 @jahad_org
برگی از داستان #استعمار
✝️سرزمین صلیب مقدس
اولین کره جغرافیا روی پوست تخم شترمرغ طراحی شد.
این کره جغرافیا در سال ۱۵۰۴ میلادی یعنی دوازده سال پس از ورود کریستف کلمب بـه قـاره جدید ساخته شد.
روی ایـن کـره بخش بزرگی از آمریکای جنوبی بـه نـام «سرزمین صلیب مقدس» نامیده شده است.
پشتیبانی کلیسا از فتح سرزمینهای تازه فقط به خاطر پول نبود بلکه رهبران کلیسا امیدوار بودند با ورود به این سرزمینها مسیحیت را در آنها گسترش دهند و پیروان بیشتری پیدا کنند.
هنری دریانورد، شاهزاده پرتغالی، نخستین کسی بود که برای یافتن راه جدیدی به سوی هند به اکتشافات درسواحل آفریقا و درون این قاره پرداخت.
یکی از همراهان «با این کار، انواع کالاها به سرزمین او وارد میشد و کالاهای این قلمرو هـم بـه آن سرزمینها میرفت و سود فراوانی نصیب کشـور مـا میشد. انگیزه دیگر شاهزاده هنری ایـن بـود که گفته میشد در غرب آفریقـا قـدرت مسلمانان بسیار زیاد شده است و هیچ مسیحی در میان آنها یافت نمیشود. شاهزاده هنری تصمیم گرفت، به هرزحمتی که هست، روشـن کـنـد قـدرت این بی دینها چقدر گسترش یافته و آیا در آن سرزمین، شاهزادگان مسیحی حضور دارنـد تـا عـليـه ایـن دشمنان مسیحیت بجنگند؟
او میخواست تمام کسانی را که امکان نجاتشان وجود داشت به خدمت سرورمان، مسیح، درآورد و آنها را مسیحی کند.»
درواقع شاهان و شاهزادگان اروپایی به دلیل ترسی که از قدرت پاپ و کلیسا داشتند سعی میکردند به تمام فعالیتهایشان، مخصوصاً فتح سرزمینهای جدید ظاهر مسیحی و مذهبی بدهند و با تلاش برای مسیحی کردن این مناطق حمایت و تأیید پاپ را به دست آورند.
وقتی کریستف کلمب به یکی از جزایر کارائیب رسید برای پادشاه اسپانیا نوشت: «تصور میکنم فقط کمیوقت کافی باشـد تـا تعداد زیادی از بومیهـا را بـه دیـن مـقـدس مسیح ارشاد و ثروت و سرزمینهای وسیعی را به اسپانیا تقدیم کنیم، اعلی حضرت این سرزمین بزرگ را تصاحب خواهند کرد؛ جایی که دنیایی دیگر است و مسیحیت در آن گسترده خواهد شد.
با ورود همراهان کلمب بـههائیتی، کشیش گروه نیز به جست وجوی ذخاير و معادن طلا مشغول شد و هنگامیکه متوجه شد در این منطقه نمیتواند بـه ایـن فلز گران قیمت دست پیدا کند با عصبانیت از گروه جـدا شد و خودش را به اسپانیا رساند تا گزارشی تلخ و پراز ناامیدی را درباره منابـع ایـن سـرزمین به پادشاه تقدیـم کند.
در گزارش این کشیش، برخلاف نامههای کریستف کلمب، هیچ اشاره ای به تلاش برای مسیحی کردن بومیها نشـده بـود.
حدود سی سال بعـد، مـاژلان با جلب رضایت دربار اسپانیا، راهی دریاها شد و برای نخستین بار دور کره زمین چرخید.
او هنگامیکه به جزایر سبو در فیلیپین رسید تلاش کرد بومیها را به مسیحیت دعوت کند و به آنها گفت: «هرکس مسیحی شود یک دست زره به او هدیه خواهد شد.
مدتی بعد سلطان سبو به او گفت که میل دارد مسیحی شود؛ اما سردارانش به چنین کاری راضی نمیشوند.
ماژلان فرماندهان سلطان را جمع کرد و از قدرت و سلاحهای آتشین حکومت اسپانیا سخن گفت و آنها را تهدید کرد که اگر از سلطانشان اطاعت نکنند همه را خواهد کشت و اموالشان را به شاه خواهد داد.
فرماندهان مجبور به اطاعت شدند، ماژلان به سلطان وعده داد این بار که از اسپانیا به این منطقه بازگردد چنان نیروی عظیمیهمراه او خواهد بود که سلطان سپو را به بزرگترین فرمانروای آن مناطق تبدیل خواهد کرد چون او نخستین کسی است که به مسیحیت گرویده است.
برای سلطان سبو پس از مسیحی شدن نام اسپانیایی «دون کارلو» انتخاب شد و پسرش نیز «دون فرناندو» نامیده شد.
هنگامیکه اسپانیاییها بر جزیره «میندانائو» در فیلیپین که بیشتر ساکنان آن مسلمان بودند مسلط شدند تلاش کردند تا تبلیغ اسلام را در این جزیره ممنوع کنند و مردم را به مسیحیت دعوت کنند.
در سال ۱۵۷۸ میلادی فرماندار اسپانیایی فیلیپین به حاکم بومیجزیره میندانائو نوشت: «از این پس باید از پذیرفتن مبلغين مكتب محمد خود داری کنی؛ زیرا که این مکتب باطل است و تنها مكتـب مسیحیت خوب است. باید بفهمید چه کسانی مذهب محمد را تبلیغ میکنند و آنها را دستگیر کرده، به حضـور مـن بیاورید. باید خانههایی را کـه ایـن مـكـتـب در آنها تبلیغ میشـود خـراب کنیـد و بـه آتش بکشید.»
دربار اسپانیا برای مسیحی کردن بومیها چاره تازهای یافته بود: بومیهایی که دین جدید را میپذیرفتند افرادی آزاد به شمار میرفتند اما آنهایی که حاضر نمیشدند مسیحی شوند، «برده» محسوب میشدند و دیگران میتوانستند آنها را به کار وا دارند و خرید و فروش کنند.
📚سرگذشت استعمار #مهدی_میرکیایی، ج4 ص23
🌍 @jahad_org
.
👈 بعضیها میگویند #رهبر_انقلاب بیشتر میفرمایند #حفظ_نظام_اولویت است، بیاییم مردم را به حفظ نظام توصیه کنیم😌😍
🔴 یک #سؤال میپرسم👇
آیا امروز #بیحجابی نماد مبارزه با نظام شده است یا نه ⁉️
برای خیلیها نافرمانی مدنی حساب میشود یا نه ⁉️
👈 الان دشمنان ما که خودشان میگویند ما #براندازیم ما میخواهیم این #نظام ساقط بشود، اولین کاری که میکنند میگویند خانمها حجابتان را بردارید👩🏻👱🏻♀❌
👈 هیچ وقت نمیگویند مردم بروید #اختلاس کنید، چون دست همه به #بیت_المال نمیرسد، میدانند با #بی_عفتی با #بی_حیایی میتوانند.
اگر این نظام خدای نکرده واقعاً بخواد از بین بره، قطعاً تمام #معروفات هم از بین خواهد رفت❌
به خاطر همین هست که واقعاً تأکید بر #حجاب چندان بیراهه هم نیست بلکه خیلی در #اولویت است✅
بعضیا میگن اگر ما دغدغه احیا #امر_به_معروف رو داریم که اگر احیا شود خیلی از مسائل دیگر در #جامعه حل میشود .... خب برویم سراغ مصادیقی که #حساسیت_کمتری دارند و کمتر تنش زا هستند🤷🏻♂ مصادیقی که #عامه_مردم هم میپسندند👏👏👏
زیاد روی #حجاب تأکید نکنیم، بیائیم #امر_به_معروف را با یک موضوعات دیگر مثل #محیط_زیست، مثل #مسائل_شهروندی، مطرح بکنیم و وقتی که امر به معروف به آن نقطه #فرهنگ_سازی شده رسید آن وقت بیائیم سراغ مصادیق تام و تمامش😃😍
جواب👈 همه ما #فتوای_تحریم_تنباکو توسط مرحوم #میرزای_شیرازی را شنیده ایم در آن زمان یکی از #منکرات بسیار شایع خرید و فروش تنباکویی بوده که سودش به #استعمار و #انگلیس می رسیده، آن زمان که در #عصر_قاجار تقریباً همه زنان ایرانی باحجاب بودند، آیا کسی میرفت مرحوم میرزای شیرازی را سرزنش کند بگوید آقا چرا همش درباره تحریم تنباکو سخنرانی میکنی⁉️🤨 مگر منکر فقط تحریم تنباکو است⁉️
درباره #حجاب صحبت کن، درباره #نماز صحبت کن! هیچ عاقلی نمیرفت، اگر هم کسی رفته باشد چنین حرفی زده باشد قاعدتاً مرحوم میرزای شیرازی میگوید بابا الان که بیحجابی نداریم، همه حجاب دارند، نماز میخوانند، الان #منکر_رایج خرید و فروش این تنباکوست که پولش میرود به جیب انگلستان و...
میخواهم بگویم باید ببینیم الان نیاز جامعه کدام است🤔 الان کدام #ویروس_شایعتر است⁉️بچه هاای ما را، جوانهای ما را، پاره های تن ما را، با چی دارند میبرند⁉️
ببینید اگر با #سیگار دارد میبرد، من بگویم مشروب نخور‼️
اگر #مشروب رواج میدهد، بگویم سیگار نکش‼️
ببینید باید نگاه کنیم که #دشمن از چه راهی وارد میشود⁉️
چون دشمن #اولویت_شناسی میکند، چون (ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم) #شیطان خط میدهد😈😈😈
در #انتخابات مثلا رهبری همیشه میگویند : ببینید دشمن علیه چه کسی حرف میزند به همان #رأی بدهید تمام شد و رفت 👋
یعنی بگذار #پژوهش تو را دشمن انجام بدهد...#شهید_همت میگویند: اگر خاکریز خودی را گم کردی ببین آتش دشمن کجا داره میریزه، بفهم اونجا #خاکریز خودیه، برو اونور...🤩
الان ما سراغ مصداقهای #تنش_زا، #حساسیت_برانگیز مثل حجاب نرویم، برویم در مصادیق منکری که همه میپذیرند و قبول دارند و همه همراهی میکنند👍بزارید با یه مثال براتون بگم👇👇👇
ما الان در #جنگ_فرهنگی هستیم دیگه درسته⁉️🧐 یعنی دارند تلاش میکنند که بچه هایمان را ببرند درسته⁉️ فقط ۲۵۵ #شبکه_ماهواره_فارسی_زبان هست 😐
دلشان که برای #اوقات_فراغت ما که نسوخته🤦🏻♂🤦🏻♂🤦🏻♂
حالا یک خاکریزی را در نظر بگیرید که دشمن از یک سمت خاکریز #تانکهایش را میآورد که افرادش بتوانند ازین سمت وارد کشورمون بشوند😨😰
بعد ما میگوئیم آقا این سمت خاکریز که دشمن دارد میآید این سمتی نرویم این سمت بروید تنش زاست، #حاشیه_ساز است
برویم آن سمت دیگر خاکریز تیر و ترقه در کنیم🙄😬
بابا❗️اسطوره❗️ قهرمان❗️ ببین #دشمن دارد چی را میزند، از کجا دارد #نفوذ میکند، تو هم باید بروی سراغ همان دیگر😊🤗
این که نه برویم آن ور، تنش ایجاد میشه، این اصلا #منطقی و #عقلانی نیست، بله ما با این خانم #کم_حجاب، با این آقایی که کم حیا شده، دشمنی نداریم، اما با گناهش مشکل داریم، چرا که اینا الان گروگان هستند دست دشمن...!
اینها را گرفته جلو که ما به #پیاده_نظامش شلیک نکنیم، دارد خاکریز رو میآورد جلو😳
میگوئیم نه اینها را نمیخواهد برویم #نجات بدهیم با دشمن گلاویز بشویم، تنشزاست‼️
برویم آن جا #آشغالها را جمع کنیم، ببین این هم خوب است ها! نمیگویم نکنیم، #محیط_زیست، حقوق شهروندی، عبور و مرور اینها خوب است ولی #خط_مقدم #جنگ_فرهنگی الان اینا نیستن❌❌❌
الان #دشمنان_اسلام دست گذاشتند روی مساله #حجاب و #امر_به_معروف_حجاب
پس عقل و منطق #حکم میکنه ماهم درین زمینه خیلی خیلی بیشتر و جدی تر کارکنیم🙃🙂
✍برگرفته از سخنان دکتر علی تقوی استاد حوزه و دانشگاه در برنامه تلویزیونی معروفی نو 🖥
ایتا | سروش | بله | روبیکا | گپ | آیگپ
🌍 @jahad_org
📜برگی از داستان #استعمار
قسمت چهل و ششم: راهپیمایی اشکها
قانونی که انـدرو جکسون به تصویب رسانده بود، باید به تدریج بـه اجـرا درمیآمـد و قبیلههای مختلف سرخ پوسـت بـا امضای قرارداد و یا به زور بـه آن سـوی میسی سی پی کوچ میکردند.
اما دولت درباره ی انتقال یک قبیله عجله داشت: چیروکیها.
ایـن سرخ پوستها ساکن جنوب آمریکا بودند و در سرزمینهای آنها طلا کشف شده بود.
پس خیلی زود باید به راه میافتادند.
رئیس جمهور فوراٌ بـه ژنرال وينفيلد اسکات دستور داد به منطقه ی چیروکیها برود و آنها را وادار کند که چادرهایشان را جمع کنند و به سمت غرب به راه بیفتند.
اسکات با پنج هنگ سرباز و چهارهزار سفیدپوست داوطلب بـه سراغ چیروکیها رفت.
زمستان بود و هوا کاملاٌ سرد؛ اما اسکات باید دستور رئیس جمهور را اجرا میکرد سرخ پوستها اجازه نداشتند منتظر بهار بمانند.
اسکات سرخ پوستها را جمع کرد تا؛ دستور رئیس جمهور را به آنها اطلاع دهد: «رئیس جمهور ایالات متحـده مـرا بـا یک ارتـش قـوی اعزام کرد تا شما را مجـبـور کـنـنـد بـرای زندگی در رفاه کامـل بـه آن سـوی رود میسی سی پی بروید. قرص کامـل مـاه در حال کوچک شدن است و قبل از آن کـه قـرص ماه دیگری به پایان برسد، باید همه به سمت غرب حرکت کرده باشید.
سربازان مـن مسیر حرکت شما را زیر نظر دارند و هزاران تفنگدار از همـه سـو بـه طـرف شـما میآینـد تـا بـا فـرار يا مقاومت به صورت یکسان مبارزه کنند. آیا میخواهید با مقاومت خود ما را مجبور کنید دست به سلاح ببریم ؟ خدا نکند ! آیا میخواهید فرار کنید و در جنگل پنهان شوید؟ خدا نکند!»
چیروکیها در سرمای سخت زمستان به راه افتادند تا جویندگان طلا به سرعت جانشین آنها شوند.
صدها کیلومتر پیاده روی در زمینهای یخ زده و پوشیده از برف بسیاری از سرخ پوستها مخصوصاٌ زنان و کودکان را از پا میانداخت.
چیروکیها حدود هفت هزار نفر بودند که چهارهزار نفر آنها در این راهپیمایی هولناک کشته شدند.
آنها هنگامیکه به رودخانه میسی سی پی رسیدند، رودخانه نیمه یخ زده بود و یخهای شناور برای قایقهایی که از عرض رودخانه میگذشتند، بسیار خطرناک بودند.
اما قانون ایالات متحده باید اجرا میشد، محل زندگی آنها غرب رودخانه بود، نه شرق آن.
سرخ پوستها که پس از راهپیمایی طولانی دیگر توانی برایشان نمانده بود، در قایقها نشستند و به سوی ساحل شرقی به راه افتادند.
تکههای بزرگی از یخهای شناور با قایقها برخورد و بعضی از آنها را واژگون میکردند.
یخ زدن در آب میسی سی پی سرنوشت گروهی دیگری از چیروکیها بود.
ه نگامیکه آخرین نفرات آنها در ساحل شرقی پیاده میشدند؛ جریان آرام میسی سی پی اجساد منجمد افراد قبیله را دورتر و دورتر میبرد.
چیروکیها تا سالهای بسیار درد و رنج خود را از این راهپیمایی به یاد میآوردند.
سفری که نام «راهپیمایی اشکها» را برایش انتخاب کرده بودند.
درهمین روزها رئیس جمهور آمریکا در کنگره سخنرانی کرد و به نمایندگان گفت: « با خوشحالی فراوان خبر انتقال کامل سرخ پوستهای چیروکی را به سرزمین جدیدشان به اطلاع میرسانم. این اقدام بهترین نتایج را به دنبال داشته است.»
سرگذشت استعمار ر #مهدی_میرکیایی، ج 5 ص45
🌍 @jahad_org
📜برگی از داستان #استعمار
قسمت چهل و هفتم: برادران سیاه
در سالهایی که سفیدپوستها، سـرخ پوستها را از سرزمینهایشان میراندند، سیاه پوستها هم با کشتی از آفریقا به آمریکا منتقل میشدند تا در مزارع پنبه و نیشکر بردگی کنند.
بردههایی که از ظلم سفیدها به تنگ میآمدند، گاه فرار میکردند و به قبیلههای سرخ پوست پناهنده میشدند.
یکی از قبیلههایی کهاین بردهها را پناه میداد قبیلهای در جنوب آمریکا به نام «سمینول» بود.
سیاهان در دهکدههای سرخ پوستان سمینول به آرامش میرسیدند، با دختران سرخ پوست ازدواج میکردند و فرزندانشان را به صورت انسانهایی آزاد بزرگ میکردند.
سرزمین سمینولها در چشم دولت آمریکا زمینی بسیار حاصلخیز بود که میتوانست به کشتزارهای عظیم پنبه تبدیل شود؛ اما حضور سرخ پوستها دراین منطقه که روزگارشان را با شکار میگذراندند و به مزارع کوچک ذرت بسنده میکردند، مانع بزرگی برای به ثمر رسیدناین اندیشههای اقتصادی بزرگ بود.
چیزی نگذشت که قرار بردهها به دهکدههای سرخ پوستی بهانه خوبی به دست آمریکاییها داد.
آنها اعلام کردند که سرخ پوستها بردهها را به فرار تحریک میکنند و چادرهای آنها پناهگاه بردههای فراری و تبهکار است. دولت بدون هیچ هشداری حمله به دهکدههای سرخ پوست نشین را آغاز کرد و بدون آنکه در جست و جوی بردهها باشد، چادرها را به آتش میکشید و مرد و زن و کودک را به قتل میرساند.
کشتار سمینولها، سرزمین وسیعی را در اختیار دولت آمریکا گذاشت که آن را با قیمت خوبی به سرمایه داران سفید فروخت.
با نابودی سمینولها و آماده شدن زمینهای آنها برای کشت پنبه قیمت برده در آمریکا به شدت بالا رفت؛ بردههایی که بایداین زمینها را بـه مـزارع بـزرگ و پنبه تبدیل میکردند.
آزادیاین زمینها سنگ بنای برپایی « امپراتوری پنبه » در آمریکا بود.
این امپراتوری،آمریکا را به بزرگ ترین تولیدکنندهی پنبه در جهان تبدیل کرد.
پنبهای که ازایـن مـزارع به دست میآمد، به انگلستان صادر میشد تا چرخ کارخانههای ریسندگی منچستر به گردش بیفتد.
پارچههای منچستر نیز صنایع پارچه بافی بسیاری از کشورهای مشرق زمین را به نابودی کشاندند.
اکنوناین کشورها برای به دست آوردن لباسی که تنشان را بپوشاند، به آمریکا و انگلستان وابسته بودند.
سرگذشت استعمار #مهدی_میرکیایی،ج 5 ص 49
🌍 @jahad_org