بخوانیم به نیابت از رفیق و برادر شہیدمون دعاے فرج رو به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیھا🌿!
#بهامیدگوشھچشمے🌸🌙
#شهیدجهادمغنیه🌱
••↯
< @jahadesolimanie >
‹💛🌸›
مـیانتلخیاینروزگار!مهد؎جان؛
دلمهوا؎توڪردهبگوچهچارهڪنم...ツ
•
.
.
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
🥀⃟🖇¦↫#سلامباباجان🧡✨
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
•♥️🖇•
لآ تغيب ڪ يوسف من عیونی✨
فَقلبي ليس ڪقلب يعقوب ليتحمل،
همچونیوسفازدیدگانمپنهاننشو،
چونمࢪاقلبۍچونیعقوبنیستکه
تحملکند،💔✨
#روزتون_شہدایۍ🌸🌱
#شهیدجھادعمادمغنیه🌤!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
|🌦|
همه دور هم نشسته بوديم. يكی از بچه ها كه زيادی اهل حساب و كتاب بود و دلش مي خواست از هر چيزی سر در بياورد گفت: بچه ها بياييد ببينيم برای چی اومديم جبهه🤓⁉️ و بچه ها كه سرشان برای اينجور حرف ها درد می كرد، با حاضر جوابی ها و اشارات و كنايات خاص خودشان گفتند: باشه.
از سمت راست نفر اول شروع كرد: والله بی خرجی مونده بودم. توی اين زمستونی هم كه كار پيدا نمی شه، ما هم گفتيم كی به كيه، می ريم جبهه و می گيم برای خدا اومديم بجنگيم😜🤷🏻♂
بعد با اينكه همه خنده شان گرفته بود او باورش شده بود و نمي دانم تند تند داشت چه چيزی را می نوشت. نفر بعد با يک قيافه معصومانه ای گفت: همه می دونن كه منو به زور آوردن جبهه، چون من غير از اينكه كف پام صافه و كفيل مادرم هستم و دريچه قلبم گشاد شده😆🫀، خيلی از دعوا می ترسم. سر گذر هر وقت بچه ها با هم يكی به دو می كردند من فشارم پايين می آمد و غش می كردم☹️😂
دوباره صدای خنده بچه ها بلند شد و جناب آقای كاتب، بويی از مساله برده بود و مثل اول ديگر تند تند حرف های بچه ها را نمی نوشت. شک كاتب وقتی به يقين تبديل شد كه يكی از دوستان صميمی اش گفت: منم مثل بچه های ديگه، تو خونه كسی محلم نمیذاشت و تحويلم نمی گرفت، آمدم جبهه بلكه شهيد بشم و همه تحويلم بگيرند😁🤣
منبع: جلد سوم كتاب "فرهنگ جبہه" (شوخ طبعے ها)
نوشتہ سيدمہدے فہيمے ✍🏻📚
#طنز_جبہه🌱
#شادےروحشہداصلوات🥀
< @jahadesolimanie >
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید ببینیم به عشق کے از خواب بیداریم میشیم؟
دقیقا حواسمون کجاست..؟
#جمعههاےدلتنگے🌿
‹@jahadesolimanie'!›
|🌿|
حاجاسماعیلدولابیمیگفت:
وقتیبهخدابگویی..
خدایامنغیرازتوکسیراندارم؛
خداغیوراستو
خواستهاترااجابتمیکند..
زندگیتسختشده؟!
صداشکن..
🎙⃟🔗¦↫#حاجاسماعیلدولابی''
🌸⃟🔗¦↫#جان_کلام :)''
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
•| 🥀 |•
دعامکنشہیدبشم..(:
.
.
براۍِبہتریندوستانخوددعاۍِشہـادت
کنید'!
#مکتبعاشورایۍ♥️(:
#شہیدسیدمجتبیعلمدار📿
「 ᴊᴀʜᴀᴅ³¹³📻 」
<🌧🌱>
طرحجہادبراےآیندهشہادتبود✨!
در خرداد ماه سال ۹۱ به اتفاق جمعے از فرزندان شاهد به سوریه و لبنان سفرے داشتیم و من از همان زمان با شہید جہاد مغنیه آشنا شدم... ما از همان زمان با هم دورادور در ارتباط بودیم. هر چند که ایشان به زبان فارسے تسلط نداشت و من هم عربی بلد نبودم و این گونه ارتباط ما سخت میشد، اما در مجموع باید بگویم آنچه در مدت این دو سال دوستے از روحیه ایشان دیدم استقامت بود.. با وجود سن کمش آدم خیلے محکمے بود . من هم فرزند شہیدم و می دانم تحمل از دست دادن پدر براے این خانواده ها سخت است.
ادامه دارد..
🧡⃟🔗¦↫#جہادشناسے🌿
🎙⃟🔗¦↫#سیدرسولعاصمی✨
♥️⃟🔗¦↫۴روز تا #شہادت..🌤
ـ ـ ـ ـ ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
بخوانیم به نیابت از رفیق و برادر شہیدمون دعاے فرج رو به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیھا🌿!
#بهامیدگوشھچشمے🌸🌙
#شهیدجهادمغنیه🌱
••↯
< @jahadesolimanie >
‹💛🌸›
خـوشبـھحـالهـرکسـےکـھ
شهیـدشـدھ..🥀
بـراےظہـورت✨((((:
•
.
.
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
🥀⃟🖇¦↫#سلامباباجان🧡✨
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
•♥️🖇•
آنچنان در همہ جاے دل من جا شده اے...
کہ بہ غیر از تو نباشد دل من جاے کسے :)💕
#روزتون_شہدایۍ🌸🌱
#شهیدجھادعمادمغنیه🌤!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」
•| 🥀 |•
یکشبدلششکستو
بهسیدھزینبگلایهکرد..
فرداهنوزسرنزدهانتخابشد🕊'!
#مکتبعاشورایۍ♥️(:
「 ᴊᴀʜᴀᴅ³¹³📻 」
|🌈🌧|
‹ فضل خداے را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آنکه شکر یکے از هزار کرد؟ ›
🌸⃟🔗|_سورهابراهیم۴۳
🌿⃟🔗|#آماج_عشق
•• ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ••
❁کانالشھیدجہادمغنیھ...❁
9432675_728.mp3
11.73M
اُمُّ الادب،اُمُّالوفا،اُمُّالبنینے..
دلگرمےووصفامیرالمونینے🌿'!
درپیشگاهتوادبتعظیمکرده..
قرصقمر🌙میرعربتعظیمکرده♥️(:
#وفاتحضرتامالبنین🥀'
#حاجمیثممطیعی🎙
🖤°`🌧-
『 @jahadesolimanie 』
وقتی عقیل برادر امیرالمومنین علیه السلام برای خواستگاری ام البنین "س" رفت.. پدر ام البنین از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند..
وقتى پدر ام البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهاى ام البنین را شانه میزند و او از خوابى که شب گذشته دیده بود براى مادر سخن مى گفت:
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
وقتى پدر ام البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهاى ام البنین را شانه میزند و او از خوا
«مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختى نشسته ام. نهرهاى روان و میوه هاى فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مى درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و در باره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر مى کردم. در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنى ماه و ستارگان … در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آن ساطع مى شد که چشمها را خیره مى کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانى دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفى ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را مى شنیدم ولى او را نمى دیدم گفت:
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
«مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختى نشسته ام. نهرهاى روان و میوه هاى فراوان در آنجا وجود داش
«فاطمه! مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانى و سه ستاره درخشان.. پدرشان سید و سرور همه انسانهاست بعد از پیامبر گرامى»
پس از خواب بیدار شدم در حالى که مى ترسیدم.. مادرم! تاویل رؤیاى من چیست؟!» مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت:
«دخترم رؤیاى تو صادقه است اى دخترکم به زودى تو با مرد جلیل القدرى که مجد و عظمت فراوانى دارد ازدواج میکنى. مردى که مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب ۴ فرزند مى شوى که اولین آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تاى دیگر چونان ستارگانند.»
(مولد عباس بن على(ع)، محمد على الناصرى، ص ۳۸ - ۳۶)