eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
2899295_402.mp3
1.43M
اُماه لا لا تحزني ..(:💔 .. مداحے با صداے پر از طنین و آرامش ✨️🥀 📼 『 @jahadesolimanie
به نـام خداوند مهمان نواز
خداوند بخشنده ی بی نیـاز🦋
تو بیایـے ، همۂِ زمینُ و زمانُ و تمامِ جهان ؛ بهانہ مے شود... ‌ براے لبخندِ مُدام ! السَّلامُ‌عَلَیک‌یاخَلیفَةَ‌اللهِ‌فےارضِھ! ‹ ↵🌤 › 「@jahadesolimanie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
𖧧 . . من الممكن لنا أن نعرف مصير الطفل ومستقبله من منهاج التربية التي قام بها الوالدان تجاه الطفل في صباه♥️ •يعني مصير ابنك يعتمد على تربيتك ممكن يكون شهيد المرحلة القادمة أو ...! سرنوشٺ و آینده ڪودڪ را می‌توان از برنامہ‌هاۍآموزشۍڪہ والدین نسبت‌به ڪودڪ در جوانی انجام مۍدادند،دانست.♥️ یعنۍ سرنوشت پسرٺ بہ تربیت تو بستگی داره ممڪنه در مرحلہ بعد شہید بشه یا...! 🎥🇵🇸 ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲࣪ (: ִֶָ
دشمن کوش ها را هدف گرفته، چون صدا از حلقوم بریده برخواسته!(:
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این روزها عجیب دلم هوای این مرد را کرده است،.. آنجا که میگفت: بـــــرادرها! باید که اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود و شما مردان بزرگ بایــد به این کلام امــــام جـامـه عمل بپوشانید ‌.🌱|🇱🇧 › 『 @jahadesolimanie
~ می‌پرسند: از وحدت شیعه و سنی چه خیری دیده اید؟ می گوییم: نتیجه وحدت، این شد که شخصی سنی مذهب [شیخ ابراهیم زکزاکی] با تاثیر از انقلاب اسلامی و آموزه های امام خمینی‌(ره) شیعه شد و ۲۵ میلیون نفر را شیعه کرد! دشمنان اسلام "شما بخوانید شیعیان" از همین می‌ترسند(: 「 شهیدجهادمغنیه | @jahadesolimanie
🦋💐💚💐 💐💚💐🦋 رمان شب 48 "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... 💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... 🔸رفت سمت گاز - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... ✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... 🔹- خیلی جای بدیه؟ ... 🔸- کجا؟ ... 🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... 🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ... 📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ... ✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... 💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... 🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... 🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ... 📝(نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀 「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ 」