eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مَن خٰافَ الله َ أَخافَ الله ُ مِنهُ کُلَّ شَی ءٍ»‏‎ ‏‏هرکه از خدا بترسد، خداوند همه چیز را‏‎ ‎‏از او بترساند. ✍حاج قاسم فقط از خدا میترسید و به همین دلیل هم جبهه کفر و نفاق از او میترسیدند @jahadesolimanie
:) :) مظلوم دیروز... غریب امروز... 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
_کجا میری؟!! +بگم،جیغ و داد راه نمیندازی؟ _بگو آقا مصطفی قلبم اومد تو دهنم. +عراق! _میری عراق؟! به اجازه کی؟! که بعد بری سوریه؟! +رشته ای بر گردنم افکنده دوست! _زدم زیر گریه... +کاش الان اونجا بودم عزیز. _که چی بشه! +آخه وقتی گریه میکنی خیلی خوشگل میشی! _لذت میبری زجر بکشم؟! +بس کن سمیه!چرا فکر میکنی من دل ندارم؟!خیال میکنی خوشم میاد از تو و فاطمه دل بکنم؟ خدا حافظ سمیه،مواظب خودت و فاطمه باش! _گوشی را قطع کردی.چندبار شماره ات را گرفتم، اما گوشی ات خاموش بود.سرم را به شیشه پنجره تکیه دادم، درحالی که اشک هایم می آمدند.کجا میرفتی آقا مصطفی؟ میرفتی تا ماه شوی.‌ به روایت همسر شهید 📚کتاب اسم تو مصطفاست‌ 🌷 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
: در شبکه های اجتماعے؛ فقط بـه فکر خوشگذرانی نباشید! شما افسرانِ جنگ نرم هستید و عرصه‌ جنگ نَرم، بصیرتے عمار گونھ و استقامتے مالک اشتر وار میطلبد. 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
🔰حالا که رهبری عزیز ، آقای #لاریجانی را مشاور خود و عضو مجمع تشخیص مصلحت کرده اند ممکن است برخی بپرس
💓 📚 رمان اجتماعی-سیاسی 😈 👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه ...👌 ✍️نویسنده: :(مصطفی) سرش را گرفته بین دست‌هایش و گوشه‌ای از راهرو کز کرده. دلم برایش می‌سوزد. به چه زبانی بگویم تقصیر او نبوده؟ کنارش می‌نشینم. دل ندارد نگاهم کند، حق هم دارد. دست بر سر شانه‌اش می‌گذارم: -باور کن هیچکس تو رو مقصر نمی‌دونه! به جای اینکارا، براش دعا کن. چشمانش سرخ است. فقط نگاهم می‌کند؛ زیرچشمی. می‌دانم پشیمان است. شاید کمی عجیب باشد ولی واقعا دوستش دارم؛ نه تنها متنفر یا بی تفاوت نیستم، دوستش دارم. شاید بخاطر پاکی‌اش باشد، یا بخاطر پشیمانی‌اش. می‌خواهم تنهایش بگذارم که می‌گوید: -آقاسید. برمی‌گردم: -جانم؟ -چه کار کنم که خدا من رو ببخشه؟ چه کار کنم که کسی نگفت دارن سم به خوردم میدن؟ یه طوری جو می‌دادن، یه طوری پست می‌ذاشتن که انگار نظام داره ساقط میشه و اگه باهاشون همراه نشیم، عقب می‌مونیم! (این روش در فنون اقناع فن ارابه یا واگن نام دارد) می‌گفتن آریامهرشون داره برمی‌گرده، می‌گفتن آخوندا نمی‌ذارن ما آگاه بشیم، آزاد بشیم، رفاه داشته باشیم... دائم توی گوش‌مون می‌خوندن باید قیام کنیم... توی کانالاشون یاد می‌دادن چطور بسیجیا و پاسدارا رو محاصره کنیم و می‌گفتن هرکدوم‌شون رو که کشتین عکس و فیلمش رو بفرستیم براشون... یاد می‌دادن چطور جلوی گاردیا وایسیم... یه طوری القا می‌کردن که مامور نجات ایران ماییم و باید یه کاری بکنیم. دائم فیلم و عکس درباره فساد توی نظام و آخوندا... منم خیلیاش رو باز نمی‌کردم، زیرش رو می‌خوندم و بیشتر حس می‌کردم باید یه کاری بکنم! حس باحالی بود... انقدر مغزم رو پر می‌کردن که نمی‌فهمیدم دارم چه غلطی می‌کنم! وقتی علی جلوی چشمم افتاد زمین، تازه فهمیدم بسیجیا اون چیزی نیستن که بهمون نشون دادن! از یادآوری آن شب، کامم تلخ می‌شود و دهانم مزه خون می‌گیرد. می‌پرسم: -هیچوقت فکر کردی شاید اون به قول خودت مدارکی که نشونتون می‌دادن جعلی باشه؟ -یه طوری بود که آدم بهشون شک نمی‌کرد. یه لینک می‌دادن می‌گفتن منبعشه، یا آدرس فلان کتاب رو می‌دادن، منم حال نداشتم برم کتابه رو پیدا کنم و ببینم راست میگه یا نه؟ مثلا این رو ببین... همراهش را درمی‌آورد و فیلمی را نشانم می‌دهد. مردی با لهجه‌ای خاص در کتاب‌خانه آستان قدس فیلم گرفته و کتابی عربی را مقابل دوربین می‌گذارد؛ کتابی درباره خاطرات یکی از طلاب با امام خمینی(ره)، در سال‌های تبعید در عراق. او کتاب را باز می‌کند و از روی یکی از خاطرات می‌خواند. با این که از روی صفحه فیلم می‌گیرد، نوشته‌ها بخاطر کیفیت پایین تصویر تارند! چند کلمه از جملات عربی را می‌خواند و بقیه را درحالی که دستش زیر نوشته‌هاست، ترجمه می‌کند. کلمات عربی را اشتباه ترجمه می‌کند. سعی دارد به امام تهمتی بزرگ بزند. چشمانم را روی نوشته‌ها ریز می‌کنم، ترجمه‌اش پر از اشکال است و اصلا موضوعی که مرد درباره‌اش حرف می‌زند با موضوع متن متفاوت است! انقدر تهمتی که به امام زده بزرگ و بی شرمانه است که ضربان قلبم را بالا می‌برد. سعی می‌کنم آرام باشم. فیلم را متوقف می‌کنم و با صدایی نسبتا بلند می‌گویم: -داره چرت میگه! خودشم می‌دونه داره اشتباه ترجمه می‌کنه! مگه توی دبیرستان عربی نخوندین؟ نمی‌فهمی ترجمه‌ش غلطه؟ تو امام خمینی رو می‌شناسی؟ اصلا امکان داره این وصله‌ها به آدمی بچسبه که دنیا رو تکون داده؟ شرمنده می‌گوید: -هیچکس به ما نگفت... فقط توی کتاب دین و زندگی چهار کلمه اصول دین خوندیم برای نمره، ولی هیچکس نیومد برامون بگه امام کی بود... چرا باور نکنم؟ انقدر حق به جانب می‌نویسن و ژست روشن‌فکری می‌گیرن که انگار اگه قبول نکنی، احمقی! .. 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
#بسم_رب_الحسین 💓 📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈 👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرق
💓 📚 رمان اجتماعی-سیاسی 😈 👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه ...👌 ✍️نویسنده: : (حسن) شانه‌هایش می‌لرزد. صدایش را سخت می‌شنوم. حتما حضورم را متوجه نشده که بازهم درد و دل می‌کند: -اولین بارم که نیس رفیقم جلوی چشمم شهید بشه... اولین بارم نیست با دست خودم جنازه رفیقم رو بردارم بذارم توی ماشین... اولین بارم نیست! می‌دونی دلم از کجا خونه؟ از اینکه توی سوریه کسی حریفت نشد، توی ترکیه و افغانستان یه تار مو ازت کم نشد. تا خود قلب تکفیریا می‌رفتی و هیچیت نمی‌شد؛ ولی تو همین تهران، وسط تهران، اونطوری اربا اربات کردن. دلم از این می‌سوزه... از این می‌سوزه که خونت باید توی جوب کنار خیابون بریزه... باید جنازه‌ت رو از توی جوب دربیارم و به جای این که روی دست مردم تشییع بشی و همه جا برات پوستر و بنر بزنن و عکست بره توی همه سایتا و کانالا، یه جایی که منم نمی‌دونم کجاست دفنت کنن و آب توی دل مردمی که جلوی درِ خونه‌شون شهید شدی تکون نخوره. اصلا احدی نفهمید شهید شدی... می‌دونم که الان اون دنیا داری چه عشق و حالی می‌کنی؛ ولی یه فکری به حال دل مام بکن! صدایش هربار در گلو می‌شکند. دوست ندارم گریه سیدحسین را ببینم. نشسته کنار مزار شهید گمنام و با عباس حرف می‌زند. مصطفی هم کمی آن سوتر نشسته و به روبه‌رویش خیره است. انگار اشک‌هایش خشک شده. کاش درد و دل‌های سیدحسین را می‌نشیند. در این سرما، از حرف‌هایش آتش گرفته‌ام. شفای علی را بین حرفهایش می‌خواهد. گفتم علی، سوختم...! تنها چیزی که توانست درد سینه‌مان را آرام کند، بیست و دوم بهمن بود و دیدن آقا در منزل شهید ارمنی. وقتی دیدیم مردم مثل همیشه آمدند، برای انقلاب خیال‌مان تخت شد و برای آینده قشنگش نقشه کشیدیم. وقتی دیدیم آقا آرامند، آرام شدیم. چقدر خوب بود اگر آقا به ما هم میوه می‌دادند، آن وقت ما هم مثل مادر آن شهید ارمنی هیچوقت مریض نمی‌شدیم. چقدر دلم می‌خواست دست آقا را بگیرم توی دستم و بی خیال همه دنیا بشوم. اما دست آقا توی دست آن پدر شهید، من را هم آرام کرد. همه را آرام کرد. سیدحسین دستی به صورتش می‌کشد و بلند می‌شود. خاک‌های لباسش را نمی‌تکاند و بالای سر مصطفی می‌رود. به اشاره و لبخندی، مصطفی را بلند می‌کند از روی زمین تا به مسجد برویم، شب اول دهه فاطمیه. خانواده علی نذر کرده‌اند بانی مراسم امسال باشند برای شفای پسرشان. همه می‌دانند تمام دنیا را که بگردی، آخر دوباره به سرچشمه خیرات می‌رسی. به مادر خوبی‌ها می‌رسی. دست به دامان آخرین بازمانده خدا در زمین هم که بشوی، مادرش را نشان می‌دهد. مسجد دوباره حال محرم گرفته است. پرچم‌های سیاه، بوی اسپند، صدای مداحی. مجلس مادر است اما دلم روضه علی اکبر می‌خواهد، با صدای علی. به خودم که می‌آیم، به سینه‌زنی ایستاده‌ایم. مجلس دارد تمام می‌شود و سیدحسین و مصطفی ایستاده‌اند به بدرقه بچه‌ها. صاحب عزا آن‌هایند و من هم به عنوان طفیلی کنارشان می‌ایستم. همراه سیدحسین زنگ می‌خورد: -هنوز تموم نشده؟ تیراندازی؟ باشه باشه الان میاییم، اومدیم. ... 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
#بسم_رب_الحسین 💓 📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈 👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرق
💓 📚 رمان اجتماعی-سیاسی 😈 👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه ...👌 ✍️نویسنده: :(حسن) به مصطفی که متعجب نگاهش می‌کند، می‌گوید: - بدو! پاسداران هنوز شلوغه نیرو می‌خوان... -مگه هنوز جمع‌شون نکردن؟ -نه... داره بدترم میشه. اون‌جا هم مثل انقلاب نیست؛ دقیقا منطقه مسکونیه. دارن می‌ریزن توی خونه‌های مردم. مصطفی می‌رود که ذولجناحش را آماده کند. این ذولجناح هم شده مثل ذولجناح تابلوی عصر عاشورا! یا رنگش ریخته، یا تو رفته. چراغش هم شکسته. مثل بچه‌ها به سیدحسین می‌گویم: - میشه منم بیام؟ طوری نگاه می‌کند که دلم می‌ریزد و جوابم را می‌گیرم: -نه! تو برو پیش علی، یه سر بهش بزن. -چرا من نیام؟ جواب نمی‌دهد و می‌رود. با حسرت خیره‌ام به سیدحسین و مصطفی که دور می‌شوند. تا بیمارستان، با بغضی نفس‌گیر دست به گریبانم. دلواپس علی‌ها و عباس‌هایی هستم که در پاسداران، با دراویش درگیرند. صدای کف و سوت و شعار آنقدر در ذهنم می‌پیچد که گوش‌هایم سوت بکشد. پدر و مادر علی هم بیمارستانند. مادرش مفاتیح به دست نشسته و پدرش تسبیح می‌گرداند. مثل همیشه، آرام روی تخت خوابیده. اگر می‌دانست در گلستان هفتم چه خبر است، بلند می‌شد و تا خود پاسداران می‌دوید. همان بهتر که نمی‌داند! حداقل خیال‌مان راحت است که دیگر کسی با چاقو پهلویش را نمی‌درد و به بازویش تیر نمی‌زند. گفتم پهلو و بازو، سوختم! کاش بلند شود و کمی باهم حرف بزنیم. آرام در گوشش زمزمه می‌کنم: -علی، چرا خوابیدی پسر؟ توی خیابون پاسداران یه مشت درویش داعش مسلک افتادن به جون نیروی انتظامی... نمی‌خوای پاشی؟ برات مهم نیست که بریزن خونه زندگی مردم رو بهم بریزن؟ برات مهم نیس دارن با چاقو و قمه و تفنگ برای پلیس خط و نشون می‌کشن؟ نمی‌دانم چرا این‌ها را گفتم. نباید بفهمد، نگران می‌شود. از اتاقش می‌زنم بیرون، دل ماندن در بیمارستان را ندارم. بی قرارم، کاش من را هم با خودشان می‌بردند. سیدحسین و مصطفی را می‌گویم. راستی الان کجا هستند؟ دستم می‌رود که سیدحسین را بگیرم، نه! نمی‌تواند که جواب بدهد...! زیارت‌نامه حضرت زهرا(س) می‌خوانم؛ به نیابت از عباس، به نیت شفای علی. نفهمیدم کی این اشک‌های شور و گرم روی صورتم غلطیدند؛ بی اجازه و هماهنگی! دلم تاب نمی‌آورد؛ اخبار را چک می‌کنم. نیم ساعتی تا اذان صبح مانده. باورم نمی‌شود! کی سحر شد؟ چشمانم تازه یادشان می‌آید نخوابیده‌اند، با نور گوشی شروع به سوختن میکنند. خطوط را به سختی می‌خوانم: -شهادت یک بسیجی و سه نفر از نیروهای پلیس به دست دراویش.... چشمانم بیشتر می‌سوزند. به پلک‌هایم التماس می‌کنم روی هم نیفتند. مادر و پدر علی پرستارها را صدا می‌زنند، صدایشان را گنگ می‌شنوم. چشمانم کلمات را یکی درمیان می‌خواند: - آتش... سلاح گرم... قمه... خانه های مردم... اتوبوس... نیروی انتظامی... پرستارها به سمت تخت علی می‌دوند. دوباره به کلماتی که تار و واضح می‌شوند نگاه می‌کنم: - بسیجی... اتوبوس... زیر گرفتن... پدر علی همان‌جا سجده می‌کند، اشک ریزان. صدایی با شوق می‌گوید: -یا فاطمه زهرا(س). بسیجی، تیراندازی، سلاح گرم و سرد، اتوبوس...! به گمانم صدای مادر علی است که می‌گوید: -یا فاطمه زهرا(س). پایان فصل دوم والعاقبه للمتقین این ناچیز، تقدیم به شهید محمدحسین حدادیان و شهید سجاد شاهسنایی، شهدای مظلوم امنیت... یا زهرا ؛ تابستان 97 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
nagab ables.pdf
1.83M
فایل pdf رمان نویسنده: تابستان ۹۷ دسته بندی: 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ میلادی: Saturday - 30 May 2020 قمری: السبت، 7 شوال 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 🔹جنگ حمراء الأسد، 3ه-ق 📆 روزشمار: 1روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع ▪️8 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام ▪️18 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام ▪️24 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت ▪️34 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام ▪️52 روز تا شهادت امام جواد علیه السلام ✅ با ما همراه شوید... 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
💠 💠 🔰 حضرت ادریس عليه السلام: 💢 ما يَثقُلُ فِي الميزانِ إلَا النِّيَّةُ الصّادِقَةُ ، وَالأَعمالُ الطّاهِرَةُ ، وكَفُّ الأَذى ، وَالنَّصيحَةُ لِجَميعِ الوَرى . ✍ به نقل از صحف ادريس عليه السلام ـ :آنچه ترازو[ ى اعمال ] را [ به نفع انسان ]سنگين مى كند ، چيزى نيست جز نيّت درست ، اعمال پاك ، آزار نرساندن و خيرخواهى براى همه مردم . 📚 بحار الأنوار : ج ٩٥ ص ٤٦٥ 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
رِفیق ... برایِ شدن ، هُنَر لازم است... هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس.. هُنَرِ بِه خُدا رسیدن... هُنَرِ تَهذیب... تا هُنَرمَند نشی، نِمیشی!! رفیق هنرمندم صبحت بخیر رفیق هنرتو بهم یاد بده که من بی هنرم 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
شهــید مهــدی باڪری: وقتی بهم گفت «ازت راضی نیستم» انگار دنیا روی سـرم خراب شده بود پـــرسیدم: «واسه چی؟» گــفت:چــرا مــواظب نیستی میدونی اینا رو کی فرستاده میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟! همه‌ش امانته! گفتم: حاجی میگی چی شده یا نه؟ دستش را باز کرد تا حبّه قند خاکی تـوی دستش بود دم در چادر تدارڪات پیدا ڪرده بود! 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
گمنام ‌و‌ بی‌صدا ترم های اول ورود به دانشگاه به پیشنهاد یکی از بچه ها قرار شد یه گروه تشکیل بدیم از بچه های مشتی و با اخلاص و پای کار که کارای صلواتی برای بچه های دیگه انجام بدیم. مثلا واکس زدن پوتین بچه ها، کارهای خدماتی و نظافتی و... طوری که هیچکس شناخته نشه؛ جلسه گرفتیم و چند تا تیم تشکیل دادیم. هر تیم یه مسئول داشت و چند تا نیرو. اسم کار رو گذاشتیم ستاد جنگ های نامنظم با نفس هر تیم رو هم به اسم یه نام گذاری کردیم. هر کدوم از بچه ها به نیابت از یک شهید اتیکت اسم اون شهید بزرگوار رو به سینه میزدن، اما با چفیه صورتشون رو میبستن تا شناسایی نشن صبح خیلی زود یا آخرای شب، طوری که کسی متوجه نشه فعالیت خودشون رو انجام میدادن. حسین آقا فرمانده یکی از تیم ها شد که به اسم سردار شهید محمد حسین، عموی شهیدش نام گذاری شده بود... هدف؛ از انجام این کارها رفاه حال بچه های دانشگاه بود. عموما بعد یه روز طاقت فرسای آموزشی همه مثل جنازه خودشون رو میرسوندن به تخت خواب اما یه عده مشتی مثل ، اگرچه خودشون خسته بودند، بجای استراحت، میرفتن پوتین گلی و خاکی دوستاشون رو واکس میزدن و سرویسا رو نظافت می کردن که بقیه اذیت نشن 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
👈 دو نوع مواجهه با برادران سیاهپوست در ایران و آمریکا ✅ اینجا مرجع تقلید شیعه دست یک طلبه عادی سیاه پوست را می بوسد 😐 اما در آمریکای وحشی، یک پلیس عادی پا بر گرده یک برادر سیاه پوست می گذارد ❌ بیچاره برجامیان عاشق آمریکا که از اصول متعالی اسلامی عبور کرده و به دنبال تحمیل ولایت و کدخدایی شیطان بزرگ می گردند. 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🔴 ‏فیلتر یا قطع اینترنت موقع بحران در ‎ایران نشانه دیکتاتوری و سانسور است،ولی در ‎ امری لازم جهت آرامش‌بخشیدن به جامعه. حضور نیروهای انتظامی کف خیابان برابر معترضان در ایران سرکوب است، اما در آمریکا از وظایف اولیه و بدیهی پلیس. آشوب ایران، آشوب نخبگان است و در آمریکا اوباشگری 👌 نقش رسانه های کثیف داخلی و خارجی اینه سیاه نمایی در ایران بهشت توهمی از آمریکا و غرب 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🔴 💠 اگر نظامی نباشید ولی یک سرتیپ را بپوشید حسّ اقتدار و فرماندهی کردن با مقتدرانه در شما ایجاد می‌شود. اگر ورزشکار نباشید امّا لباس بر تن کنید میل به انجام حرکات و ضربات زیبای رزمی و ورزشی پیدا می‌کنید. حتّی افرادی که شما را نمی‌شناسند رفتار آنها با شما متناسب با پوششتان است مثلاً به فردی که کت و شلوار مرتّب و دیپلماسی پوشیده احترامی متفاوت از فردی می‌گذارند که لباسی ، کهنه و یا کثیف دارد. 💠 پوشش و لباس، بر گفتار، رفتار، افکار ما و حتّی نوع عکس‌العمل اطرافیان اثرگذار است. 💠 دلیل بخش قابل توجهی از توصیه اسلام به زنان و مردان و آداب پوشش‌ مثل نظافت، رنگ، جنس و پوشش زن و مرد همین تاثیرات غیراختیاری است. 💠 زن و شوهرها نیز بدانند پوشش آنها در منزل و بیرون از منزل نقش بسزایی در گرمی یا سردی با همسر دارد. 💠 عمل به پوششهای توصیه شده در اسلام، احساسات، حالات روحی و جسمی و روابط ما با انسان‌ها را می‌کند. 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
سر مرا هم بریدند.... درد نداشت. «نوجوان 17 ساله ای که اخیراً(در سوریه) شهید شد، به مادرش می‌گوید :با توجه به خوابی که دیده‌ام این آخرین ناهاری است که باهم می‌خوریم مادر اجازه تعریف خواب را نمی‌دهد. برای دوستانش اینگونه تعریف کرده بود : 2 شب است که خواب می‌بینم که روی سینه‌ام نشسته‌اند تا سرم از تنم جدا کنند، فریاد می‌زنم و آنوقت است که امام حسین(ع) می‌آید و می‌گوید، نترس ، درد ندارد... سر من را هم بریدند، درد نداشت.» راوی : سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🍃 دوره آخری که همراه احمد( ) در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود. انگار داشت خودش را آماده پرواز می کرد. 🍂کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت قران بود. اگر کوچک ترین غیبت می شنید تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت. 🍃یک روز وقتی از خواب بیدار شد،ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تادلیل ناراحتی اش را گفت. خوابِ سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده).بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید. 🍂می گفت: "سید با خنده ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا! به شماهاهم میگن رفیق!چرابه خانواده ام سر نمی زنید؟!" دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت. با کلی اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم. 🍃گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه؟ خسته ام. خودت برام یکاری بکن" 🍂می گفت: سید درجواب لبخند ملیحی زد و گفت:"غصه نخور. همه رفقایی که جامانده اند،شهادت روزیشون میشه." حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم. راوی: دوست و همرزم شهید مکیان 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
با آنکه معاون جهادی حزب الله محسوب میشد اما اصلا علاقه‌ای به کسب مدارج سیاسی در حزب الله نداشت وعضو شورای رهبری هم نبود. بعداز سالها واصرارهای مکرر سیدحسن به وی مبنی برشرکت در انتخابات شورای رهبری پذیرفت که نامزد شود. اما دردل راضی نبود و هیچ تلاشی برای کسب آرا نکرد رای‌گیری که انجام شد، بالا‌ترین رای راآورد پس از نصرالله. همه جا بود و هیچ‌جا نبود. مثل ماهی‌ای بود که دردست نمی‌آید. هرجا که میخواست حضور پیدا می‌کرد بدون آن‌که کسی پی به حضورش ببرد یا اورا بشناسد. زبان انگلیسی،فرانسه وفارسی را به خوبی عربی بلد بود و صحبت میکرد. گاهی دربرخی جلسات مترجم بودن را بهانه ای برای حضورش و مطلع شدن ازنظرات طرفین قرار می‌داد و آنقدرخوب ازعهده اینکار برمی‌آمد که هیچ‌کس شک نمی‌کرد که‌او مترجم نیست وعمادمغنیه مغزمتفکرحزب‌الله لبنان است حتی گاهی نظرات طرف خودی راکه فکر میکرد نیازبه اصلاح دارد درقالب ترجمه اصلاح کرده ونظرخودش رااعمال میکرد ازاین طریق همیشه درجریان اطلاعات دست‌اول بود در هرموضوعی نظرات بسیار خوب و قوی ارائه می‌داد، حتی در فیلم‌سازی و کارهای رسانه‌ای شبکه المنار. ایران که می‌آمد سعی می‌کرد حتماُ به زیارت امام رضا‌(ع) مشرف شود و اغلب فرصت زیارت حضرت معصومه(س) را هم از دست نمی‌داد علاقه زیادی به اهل بیت‌(ع) داشت و در همه کارهایش به ایشان توسل می‌جست و همین باعث شده بود ثبات روحانی،معنوی و عرفانی زیادی پیدا کند که در اوج دشوارترین عملیات‌ها هم طمأنینه و آرامش خاصی داشته باشد. @jahadesolimanie
لحظه وصـل به يك چشم زدن مـیگذرد. اين فراق اسـت كه هر ثانيه اش يكـسال استـــ.. 🌸🌿 ‍🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
🔻شهادت یک فلسطینی به دست نظامیان رژیم صهیونیستی در رام الله 🔹رسانه‌های فلسطینی از تیراندازی نظامیان رژیم صهونیستی به سمت یک فلسطینی در شمال غربی شهر «رام الله» واقع در کرانه باختری خبر دادند. 🔹به گفته این رسانه ها، نظامیان صهیونیست عصر امروز جمعه با تیراندازی به سمت این فلسطینی، وی را به شهادت رساندند. 🔹نظامیان رژیم صهیونیستی مدعی‌اند این شهید فلسطینی با خودروی خود در نزدیکی شهرک صهیونیست‌نشین «حلامیش» قصد زیرگیری شماری از آن‌ها را داشته است. 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
⭕️ آمریکایی ها خبرنگار رو رو آنتن زنده دستگیر می کنند بعد برای یک خبرنگار بازداشتی تو کشورهای مخالف خودشون بیانیه میدهند و کمپین راه می اندازند 👤 حجت نیکی ملکی @TWTenghelabi @jahadesolimanie
💢آیت الله قاضی 🔸هرحقي كه برگردنت باشد، تا ادا نكني، باب روحانيت،باب قرب، باب معرفت، باز شدني نيست. يعني اينها همه مال حضرت احديت است وحضرت احديت رضايت خود رادرراضي شدن مردم قرار داده است 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie