eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شبکه اسرائیلی از قدرت پهپادی ایران می‌گوید😎 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 #پناهیان: کفر به طاغوت رابشناسید متوجه میشی که تو قویتری 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
شهید حسین معز غلامی
زمانی که حسین میخواست وارد سپاه بشه، ما مخالف بودیم، دایی ها و عموهایش هم که سپاهی هستند,مخالف بودند. میگفتیم حسین تحصیلات دانشگاهیت رو تمام کن و با تحصیلات برو سپاه، این برات بهتره. زمانیکه میخواست وارد سپاه بشه, در کنکور سراسری رشته تکنسین اتاق عمل قبول شده بود. یه روز به من گفت: بابا من اگر دکتر هم بشم, میخواهم برم سپاه. پس قبول کنید الان برم سپاه و در آنجا ادامه تحصیل بدم. من در انتخاب شغل و تحصیل, بچه هام رو مختار گذاشته بودم و گفته بودم خودتان انتخاب کنید و من هم حمایتتان میکنم‌ . راجع به حسین هم همین کار رو انجام دادم. بهش گفتم اگه الان وارد سپاه بشی یک نیروی جزئی خواهی بود ولی اگر با مدرک دکتری وارد بشی فرد تاثیر گذاری میشی. حسین گفت: بگذار وا‌رد سپاه بشم, قول میدم اونجا تا دکتری ادامه تحصیل بدم. گفتم: چرا؟ گفت: هیچ اعتباری نیست که من وارد دانشگاه بشم و با این عقیده از دانشگاه خارج بشم. و ما قبول کردیم طبق خواسته ی خودش عمل کند. راوی پدر شهید حسین معز غلامی 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 شهید جهاد مغنیه @jahadesolimanie
💎داستانی واقعی و خیلی جالب و تأثیر گذار💎 در آمستردام امام جماعت مسجدی هر جمعه بعد از نماز همراه پسرش که ده سال سن داشت به یکی از محله ها میرفتند و کارتهایی را که در آن نوشته شده بود «راهی به سوی بهشت» درمیان مردم غیر مسلمان پخش میکردند تا بلکه سودمند واقع شود و برای تحقیق درمورد اسلام و قبول آن اقدام کنند، در یکی از روزهای جمعه هواخیلی سرد و بارانی بود، پسر لباسهای گرمی پوشید تا سرما را احساس نکند، و گفت: پدرجان من آماده ام! پدر پرسید: آماده برای چه چیزی؟ پسرگفت: برای اینکه برویم و این جمعه هم مانند جمعه های گذشته نوشته ها را پخش کنیم. پدر جواب داد: هوا خیلی سرد و بارانیست امروز ممکن نیست. پسر با اصرار از او خواست که بروند و گفت: مردم در بیرون به طرف آتش میشتابند. پدر گفت: من در این سرما نمیتوانم بیرون بروم. پسر گفت: پس اجازه دهید من بروم و کارتها را پخش کنم؟ بعد از کمی بلاخره پدر راضی شد و او را فرستاد و پسر از او تشکر کرد. پسر با اینکه فقط ده سالش بود در آن خیابانها تنها کسی بود که در آن هوای سرد بیرون بود، او درب همه خانه ها را میزد و کارت را به مردم میداد. بعد از دو ساعت راه رفتن زیر باران فقط یک کارت باقی مانده بود و میگشت دنبال کسی که آن کارت آخری را به او بدهد ولی کسی را نیافت، بنابراین یک خانه روبروی خود را انتخاب کرد و رفت که کارت را به اهل آن خانواده بدهد. زنگ آن خانه را به صدا در آورد ولی جواب نشنید دوباره زنگ را به صدا درآورد و چند بار دیگر هم تکرار کرد تا بلاخره پیر زنی اندوهگین در را باز کرد و گفت: پسرم چه میخواهی در این باران؟ کاری هست که برایت انجام دهم؟ پسر با چشمانی پر امید و پاک و با لبخندی دلنشین گفت: ببخشید باعث اذیت شما شدم فقط میخواستم بگویم که خدا شما را واقعا دوست دارد و به شما توجه عنایت کرده و من آمده ام آخرین کارت که مانده را به شما بدهم، کسی که شما را از همه چیز آگاه خواهد ساخت خداوند است و غرض از خلق انسان و همه چیز این است که رضای او بدست آید.... . سپس کارت را به او داد و خواست برگردد که پیرزن از او تشکر کرد. بعد از یک هفته و بعد از نماز جمعه وقتی امام خطبه اش تمام شد پیرزن ایستاد و گفت: هیچ کدام از شماها مرا نمیشناسید و من هرگز قبلا به اینجا نیامده ام، و تا جمعه گذشته مسلمان هم نبوده ام و فکرش را هم نمیکردم که مسلمان شوم، ماه گذشته شوهرم فوت کرد و مرا ترک نمود و من تنها ماندم در دنیایی که کسی را نداشتم و جمعهٔ گذشته درحالیکه باران میبارید و هوا خیلی سرد بود میخواستم که خودم رابکشم چون هیچ امید وآرزویی در دنیا نداشتم... برای همین یک چهار پایه آوردم و طناب را از سقف آویزان کردم و آن را درگردن انداختم سپس آنرا در گردنم محکم کردم، تنها و غمگین بودم و داشتم آخرین افکارم را مرور میکردم و باخود کلنجار میرفتم که دیگر بپرم وخود را خلاص کنم؟!!! ... که ناگهان زنگ به صدا در آمد، من هم که منتظر کسی نبودم کمی صبر کردم تا شاید دیگر در نزند ولی دوباره تکرار شد و چندین مرتبه زنگ را به صدا در آورد اینبار باشدت در را کوبید و زنگ را هم میزد بار دیگر گفتم که کیست؟!!! به ناچار طناب را از گردنم پایین آوردم و رفتم تا بدانم کیست که اینگونه با اصرار در رامیکوبد، وقتی در را باز کردم چشمم به پسر کوچکی افتاد که با اشتیاق و لبخند به من نگاه میکند، چهره ای که تابحال آنرا ندیده بودم! و حتی توصیفش برایم مشکل است، کلمات قشنگی که بر زبانش آورد قلبم را که مرده بود بار دیگر به زندگی برگرداند و صدایی قشنگ گفت: خانم؛ آمده ام که به شما بگویم که خدا شمارا دوست دارد و به تو عنایت کرده وسپس کارتی را بدستم داد! کارتی که روی آن نوشته بود «راهی به سوی بهشت»! پس در را بستم و به سرعت چیزهایی که در کارت نوشته شده بود را خواندم... سپس طناب را از سقف باز کردم و همه چیز را کنار گذاشتم... چون من دیگر به آنها نیاز ندارم و من پروردگار حقیقی و محبت واقعی راپیدا کرده ام... اسم این مرکز اسلامی هم روی کارت نوشته شده بود بنابراین آمدم اینجا تابگویم: الحمدلله و سپاس برای شما به خاطر تربیت چنین فرزندی که در وقت مناسب سراغم آمد و من را از رفتن به جهنم باز داشت! چشمان نماز گذاران پر از اشک شد و همه باهم تکبیر زدند و الله اکبر گفتند... الله اکبر... امام که پدر آن پسر بود از منبر پایین آمد و پسرش را که در صف اول نماز گذاران بود، با گریه ای که نمی توانست جلوی آنرا بگیرد در آغوش می فشرد... نمیتوان به چنین پسری افتخار نکرد... 🌹اللهُمّ صَلِّ عَلی محمّد و آل محمّد و عَجـِّـل فَرَجَهُمْ🌹 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۲۳ شهریور ۱۳۹۸ میلادی: Saturday - 14 September 2019 قمری: السبت، 14 محرم 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️21 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️36 روز تا اربعین حسینی ▪️44 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️45 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ✅ با ما همراه شوید... 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
💠 💠 ❇️ با مردم اینگونه رفتار کن 🔰 امام حسن مجتبی عليه السلام: 💢 صاحِبِ النّاسَ مِثلَ ما تُحِبُّ أن يُصاحِبوكَ بهِ؛ 🔸 با مردم آنگونه رفتار كن كه دوست دارى با تو رفتار كنند. 📚 أعلام الدين ، ٢٩٧ ‌ 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
💎جرعه ای از نهج البلاغه 🔹ترگ گناه به خاطر شکر نعمت ها 📜 امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: اگر خداوند در برابر گناه، تهدید به عذاب نکرده بود، واجب بود به خاطر شکر نعمتش نافرمانى نشود. حکمت 290 #کلام_امیر 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
#صبحتون_شهدایی صبح آمده تا که عشق ابراز کنی لبخند زنان پنجره را باز کنی هر روز تو یک منظره از زیبایی‌ست با نام‌ خدا، هفته که آغاز کنی #یادشهداباصلوات 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مهندسی که با امام زمان(عج) دیدار کرد🌷🌹 شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد #قسمتی_ازوصیتنامه بگذاريد بعد از مرگم بدانند كه همانطور كه اساتيد بزرگمان مي گفتند نوكر محال است صاحبش را نبيند من نيز صاحبم را ، محبوبم را ديدار كردم🌷🌷 اما افسوس كه تا اين لحظه كه اين وصيت را مي نويسم ، ديدار مجدد او نصيبم نگشت.😔🌺 بدانيد كه امام زمانمان حي و حاضر است و او پشتيبان همه شيعيان مي باشد. #یاد_شهید_باصلوات🌹🌷 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
💠 #کلام_شهید 💠 من از #جانم میگذرم بخاطر حفظ آب و خاک و ناموسم... پس خواهرم،! تو هم خون مرا رزم مرا پاس بدار و #حجابت را رعایت کن.. #شهید_حمید_ایران_منش 🌹 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝