بسم رب الجهاد
نام جهاد
نام خانوادگی مغنیه
نام پدر حاج عماد (حاج رضوان)
مذهب شیعه
محل تولد طیردبا لبنان
تاریخ تولد1370/02/12
محل شهادت سوریه منطقه ی قنیطره شهرک مرزع الامل (زیرساختهای جولان)
تاریخ شهادت 1393/10/28
آخر فرزند حاج عماد بودن دارای یک خواهر بنام فاطمه یک برادر بنام مصطفی
و چهارمین شهید خانواده ی مبارز مغنیه که نام عموی شهید (که جهاد نام داشت)حاج عماد بروی اخرین فزرند خودگذاشتن
رشته ی تحصیلی حاج آقا مدیریت بود که در دانشگاه آمریکایی بیروت تحصیل میکردن که یک درسشون باقی مونده بود که مدرک لیسانسو اتخاذ کنند به مقام رفیع شهادت نایل شدن
سمتشون م.نیروی های ضربتی بودن که دراخر عمرشون مسولیت پایگاهی که درجولان بود شدند که باهمکاری نیروهای سوریه و بچه های سپاه تونسته بودن این منطقه رو بدست بگیرند
علاقه ی شدیدی به مادرشون داشتند
شباهت زیادی به پدرشون
اخلاق
آروم
شوخ
خوش اخلاق
جدی
باهوش
علاقمند به موسیقی
باحاج قاسم و سیدنصرالله رابطه ی صمیمی داشتند بطوری که پدرمعنویشون بحساب میومدن
بسختی با نامحرم صحبت میکردن
عاشق قم و مشهد بودند
ارادت خاصی به امام حسین علیه السلام داشتند
اسم جهادیشون جواد عطوی بود
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
هر صبح
پشت پنجره ي خيالم
نور از نگاه تو مي تابد
در آسمان لبخندت
گنجشك ها مي خوانند
و من روياي حضور تو را
در پيچ و تاب رقص پرده ها جشن مي گيرم
چقدر شيرين است
كه دست در دست خيالِ عشق تو
روز را آغاز كنم
#شهید_جهاد_مغنیه ❤️
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
💎جرعه ای از نهج البلاغه
🔹تقوا و ستیزه جویی
📜 امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: آن که دشمنى را از اندازه بگذراند گناه کرده، و کسى که کوتاهى ورزد بر او ستم خواهد شد، و آن که ستیزه جویى نماید قدرت ندارد خدا را بپرهیزد.
حکمت 298
#کلام_امیر
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
حق پایدار.mp3
659.5K
🔹حق پایدار
حضرت آیت الله العظمی #جوادی_آملی
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
🚩 ضرورت آشنا کردن نوجوانان دختر و پسر با موضوعات عفت و حجاب/ چرا روسری و مانتو حجاب کامل محسوب نمیشود؟
دکتر مریم عبدالباقی، استاد حوزه و دانشگاه در گفتگو با تسنیم:
🔹مردان هم باید مانند زنان عفیف باشند/ عفیف بودن در وهله اول ارتباطی به جنسیت فرد ندارد
🔹عفت و حجاب متناسب با جنسیت فرزندان آموزش داده شود
🔹اگر زن عفیف باشد مورد دستدرازی و آزار مرد قرار نمیگیرد و مشکلات روحی و جسمی بعدی برای او به وجود نمیآید
🔹درواقع پوشش به نیاز امنیتی انسان پاسخ میدهد و عاملی است که او را در خود امن نگه میدارد.
🔹اگر زن دارای ارزش نبود، لازم نبود در ستر و عفاف باشد.
🔹 هر چیزی دارای ارزش و مقام باشد، در ستر و پوشش مخفی میشود.
🔹بعضی از افراد گمان میکنند که وقتی زن خیلی راحت در دسترس باشد و زیباییها و جاذبههای جنسیاش را به نمایش بگذارد، مطلوبتر و پرجاذبهتر است. در حالی که در این صورت، زن دمدستی و دستیافتنی تلقی میشود و از جاذبه او کم میکند.
🔹بعضی کارشناسان معتقدند که قرنها پیش از ورود اسلام به ایران، خانمهای ایرانی از چادر استفاده میکردند
🔹 کنار گذاشتن چادر با توجه به سابقه کاربردی طولانیمدت آن و در عین حال کامل بودن پوشش و حجاب آن، کار صحیحی نیست
🔹اگر مانتو و روسری با چادر مقایسه شود، چادر حجاب برتر است
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایران در برابر همه تهدیدها و تحریم های آمریکا "خم به ابرو نیاورد"
📽دبیرکل حزب الله لبنان: جنگ با ایران هزینه سنگینی دارد، محور مقاومت بسیار قدرتمند است.
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
جهاد نمونه بارز از یک جوان مؤمن انقلابی بود که بارها این کلمه توسط رهبری در این سالیان اخیر بیان شده است. مسئولیت بزرگی امروز بر عهده قشر جوان است و همه جوانان باید متوجه این مسئولیت باشند، من در همین حدی که جهاد مغنیه را می شناختم در ذهنم خطور کرد که جهاد، جهاد است نه مجاهد، او اسم فاعل نیست بلکه خود فعل است و همه وجود او وقف حرکت و تلاش برای تحقق اهداف اسلامی بود.
عرصه راحت زیستن برای کسانی که در لبنان زندگی می کند فراهم است و سبک زندگی جوانان در لبنان سبک زندگی غربی است، اما باید سبک زندگی جوانان حزب الله را جدا از سبک زندگی جوانان لبنان بدانیم و جهاد مغنیه نیز جوانی منحصر به فرد بود، چرا که او به معنی واقعی کلمه بسیجی بود، بر این اساس عاشق ولایت بودن و عاشق شهادت بودن، دو خصوصیت اصلی جهاد مغنیه است. نمی شود انسان عاشق ولایت فقیه و شهادت باشد و اسباب استراحت خویش را فراهم کند، جهاد مغنیه خوب فهمیده بود که خواسته رهبر معظم انقلاب نابودی اسرائیل است، پس همه امکانات و همه وجود خود را برای تحقق این خواسته وقف کرد و به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی شهید جهاد مغنیه
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
#خاطره_شهــید📃
بایڪي ازرفقایش براے خریدناڹ بہ سمت نانوایی محلہ میرفتنـدکہ چندنفراراذل و اوباش بہ نانوایے حملہ ڪردندوباکتڪ زدڹ
شاطرمیخواهندداخل راخالے ڪننـــ😱ـــد.
ترس ووحشت عجیبے بیڹ مردم افتاده بود.😥
ڪسے جرات نداشت،ڪارے کنـد.
محمدرضاسریع خودراوارد معرڪہ کردتامانع شـود.🙅♂
امایکے ازاراذل شیشہ نوشابہ خالے کہ آنجابودرابہ میزڪوبیده وباته بطرے شکستہ بہ اوحملہ میکنـد.
پشت گردنش میشکافد،زخمے بہ عمق یڪ بندانگشت .
خلاصہ سروگردنش بیش ازهجده بخیہ خورد.
آڹ موقع فقط چهارده سالش بودکہ میخواست امربہ معروف ڪندوجانش راهم بہ خطرانداخت.
😔
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
🚀 نابودی اسرائیل
آرزوی مشترک
جوانان دهه شصت
و جوانان دهه نود....
👈 ماموریت ما اهتزاز پرچم توحید در اقصی نقاط جهان و نابودی استکبار است.
⚔ نبرد اصلی و نهایی ما با اسرائیل
🍃🌸🍃
🌷شادی روح شهدا #صلوات
شبتون شهدایی🌹
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
🔞حڪایت آهنگــر و زن خوش سیما
در کتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى کند از حسن بصرى که گفت:
یک روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم که ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى که دستش را داخل کوره حدادى مى کند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنکه ابدا احساس سوزشى کند روى سن دان مى گذاشت و با پُتک روى آن مى زد و به هر نوع که مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این کار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او کرد رفتم جلو سلام کردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش کوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟
آن مرد گفت: نه.
گفتم چطور؟
گفت: یک ایّامى در اینجا خشک سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یکروز یک زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من کودکانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا کمکى بکن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاکت نجات بده منهم چون بهمان یک نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده کنم.
آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش کرده و رفت.
روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیکه اشک میریخت، سخن روز قبل را تکرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تکرار کردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى کند که بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تکرار کردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست که از گرسنگى بى طاقت شده.
خلاصه وقتى که نزدیک مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى کن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان که بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم.
در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشک ریخت و گفت: من هرگز از این کارهاى حرام نکردم و چون دیگر طاقت نمانده و کار از دست رفته و سه روز است که خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه که میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیک شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینکه مرا بجایى ببرى که هیچ کس ما را نبیند.
مرد آهنگر گفت: ناراحت نباش من اتاق های زیادی دارم،تو در تو و جایی می رویم که هیچکس نبیند…رفتم و او از دنبالم آمد تا به اتاق اندرونی رفتیم. همینکه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل کردى ؟ گفتم کدام شرط؟
گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا کسى ما را نبیند؟
گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟
گفت: چطورى اینجا خلوت است با آنکه پنج نفر مواظب ما هستند و ما را دارند مى بینند؟!
«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق 14)
آیا نمی دانی که خدا می بیند؟
اول خداوند عالم و غیر از او دو ملکى که بر تو موکلند و دو ملکى که بر من موکلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى کنند با این حال تو خیال میکنى اینجا کسى نیست که ما را ببیند؟
بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد کن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد کند.
من با شنیدن سخنان زن و آیه قرآن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو که این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه کردم و از آن زن دست کشیدم و گندمى را که میخواست باو دادم و مرخصش کردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند کرد و گفت اى خدا همینطور که این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد کن از همان لحظه که آن زن این دعا را در حقم کرد حرارت آتش بر من بى اثر شد.
📚منبع:
قصص التوابین یا داستان توبه کنندگان
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
🔴داستان دختر زیبا و مرد حیله گر عیاش
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:...
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت:آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
📚هزارویک حکایت
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
4_6039398744653301269.mp3
4.32M
🔊
🎼 پادڪست بســیار زیـبا
🎤حجت الاسلام عالــی
✅ #جـــــذبهی_الــــهے
⏱ ۲ دقـــیقه و ۵۶ ثانـــیه
🌺 #نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست
👇👇
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
سلام خدمت اعضای گرامی
با عرض پوزش، به علت بروز خطا در سرور مطالب ارسالی بنده در کانال، حذف می شوند تا تعدیل و اصلاح خطا با ما همراه باشید
باتشکر
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۱ مهر ۱۳۹۸
میلادی: Monday - 23 September 2019
قمری: الإثنين، 23 محرم 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹تخریب حرم امام حسن عسکری و امام هادی علیه السلام در سامرا، 1427ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️12 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️27 روز تا اربعین حسینی
▪️35 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️36 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
💠 #حدیث_روز 💠
❇️ در غنیمت شمردن فرصت های نیکو
🔰 امام على عليه السلام:
💢 إنَّ الفُرَصَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزوها إذا أمكَنَت في أبوابِ الخَيرِ ، وإلّا عادَت نَدَماً
🔸 فرصت ها چون ابر بهارى در میگذرند. پس آن را در انجام دادن انواع خير غنيمت بدانيد؛ زيرا در غير اين صورت، پشيمانى به بار میآيد.
📚غررالحكم حدیث 3598
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
╔═════════════╗
@jahadesolimanie
╚═════════════╝
هدایت شده از M.Nabi
♥️(شهیدابراهیم هادی)♥️
پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم. اينبار نَقل همه مجالس توســل هاي ابراهيم به حضرت زهرا (ع) بود.☺️😍 هر جا ميرفتيم حرف از او بود! 😌🙃خيلي از بچه ها داستان ها و حماســه آفريني هاي او را در عملياتها تعريف ميكردند.😇 همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره(س) انجام شده بود😎💞به منطقه سومار رفتيم. به هر سنگري سر ميزديم از ابراهيم ميخواستند كه براي آنها مداحي كند و از حضرت زهرا(س) بخواند.🕊☺️ شــب بود. ابراهيم در جمع بچه هاي يكي ازگردانها شروع به مداحي كرد. 🗣🌹صداي ابراهيم به خاطر خستگي و طولانی شدن مجالس گرفته بود!😣😶 بعد از تمام شــدن مراســم، يكي دو نفر از رفقا با ابراهيم شــوخي كردند و صدايش را تقليدكردند.😐😕 بعد هم چيزهائي گفتند كه او خيلي ناراحت شد.😞😒آن شــب قبل از خواب ابراهيم عصباني بود وگفت: من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت را شوخي گرفتند. براي همين ديگر مداحي نميكنم! 😤😠هــر چه ميگفتم: حرف بچه ها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايده اي نداشت. آخر شب برگشتيم مقر، دوباره قسم خورد كه: ديگر مداحي نميكنم!ساعت يك نيمه شب بود. خسته و كوفته خوابيدم.😴 قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. 😟چشمانم را به سختي باز كردم. چهره نوراني ابراهيم بالاي سرم بود. 😊من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه.🔈 من بلند شدم. با خودم گفتم: اين بابا انگار نميدونه خستگي يعني چي!؟😒 البته ميدانســتم كه او هر ساعتي بخوابد، قبل از اذان بيدار ميشود ومشغول نماز.📿😍 ابراهيم ديگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد.🙃🌱 بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحي حضرت زهرا(س) !! 😳😍
اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچه ها را جاري كرد.😭 من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم!🙄 ولي چيزي نگفتم.بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه ها به سمت سومار برگشتيم. بين راه دائم در فكر كارهاي عجيب او بودم.ابراهيم نگاه معني داري به من كرد و گفت: ميخواهي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! 🤗☺️ گفتم: خب آره، شــما ديشب قســم خوردي كه... پريد تو حرفم و گفت: چيزي كه ميگويم تا زنده ام جايي نقل نكن.🙂💞 بعــد كمي مكث كرد و ادامه داد: ديشــب خواب به چشــمم نمي آمد، اما نيمه هاي شــب كمي خوابم برد. يكدفعه ديدم وجود مقدس حضرت صديقه طاهره(س) تشريف آوردند و گفتند: نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان😊😭 دیگر گریه امان صحبت كــردن به او نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد.😌💕
#یادش باصلوات☘
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
💠من یک روز شهید میشوم
🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو #جلسات_قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن #روحیات حسین گذاشت.
🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دورههای #تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی #اهواز بود.
🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه میگفت: «من یک روز شهید میشوم.»
🌷هیچوقت اهل ریا نبود، اما یکجا #ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من میدانم شهید میشوم.» همیشه میگفت: «من یک روز #شهید میشوم.»
🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم میگوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون میکنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید #شهید_آینده را از کلاس بیرون میکنید.»
🌷چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریستها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به #شهادت رسید.
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
✳️ استاد #فاطمی_نیا
✅ به دشمن نمیشود گفت دمت گرم!
خدا را شاهد میگیرم، اگر کسی سوره توبه را با دقت نخواند، معنای دشمن و دشمنی را در گذشته و حال حاضر متوجه نمیشود.
مثال میزنم، فردی یک رسانهی خارجی را میبیند، حالا ما توقع نداریم از بعضیها، اما وقتی کسی ۶۰-۷۰ سالش است و مدعی فهم است، وقتی میگوید، دیدی دیشب چه گفت، دمش گرم؛ آیا به دشمن میشود گفت دمت گرم؟
اصلا متوجه نمیشوند دشمن و دشمنی یعنی چه، یعنی از آن زمانی که سوره توبه برای منافقین نازل شده، هیچ چیز تغییر نکرده است. فقط منافقین در آن زمان سایت و تلویزیون نداشتند وگرنه خدا شاهد است که حرفها، همین حرفهای امروز بوده و روش همان است.
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
از آشپزخانه صدای تَقتَق بلند و نهیبی آمد.
سریع خودش را به آشپزخانه رساند.
دم آشپزخانه بوی سوختن را حس کرد.
آقا هم خودشان را به آشپزخانه رساندند.
وارد شدند و از نگاه پسر به یخچال، ماجرا را فهمیدند.
لبخندی بر لبانشان نشست.
رو به آقا کرد و با اطمینان به اینکه اینبار قبول خواهند کرد، گفت: «آقا جان! این گدای سر کوچه یک فریزر خریده است، این بقال هم شاهد است، ولی ما یخچال عادی هم نداریم!»
آقا گفت: «نه، ما هم مثل آنهایی که ندارند...»
📚 (این بهشت، آن بهشت، ص٨۵؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت)
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie
تــلنگــر🌱
شاید گاهی باید پل های ارتباطی رو از بین برد...
شاید... باید برای چند ساعت هم که شده فقط خودت باشی و خدایت...!
گاهی لازمه خط های اپراتور ها رو قطع کنی و دل ببندی به خط های آسمون...
مثلا👇
بهش #اعتماد کنی
بهش #ایمان بیاری
شاید ما تجربه اولیه که بندگی میکنیم
ولی اون سال هاست که داره #خدایی میکنه....
...........
باور کنیم خدای فراق زلیخا
خدای وصالش هم هست
............
گاهی وقت ها باید جمع کرد این بند و بساط های آهنیو
باید یه پل پارچه ای درست کنی
روش دو زانو بنشینی و به راهی که اومدی فکر کنی...!
اون موقعست که به راه پیش روت امیدوار میشی....
#ما_تجربه_اولمونه_بندگی_میکنیم_ولی_اون_سال_هاست_خدایی_میکنه
التماس تفکر...💭
🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰
•••✾شهید جهاد مغنیه✾•••
@jahadesolimanie