🔴 حمله پرحجم اسرائیل به دمشق و اهداف آن
👤 #علیرضا_تقوینیا
🔹️ رژیم صهیونیستی امشب یکی از پرحجم ترین حملات یک دهه اخیر خود را با استفاده از موشک های کروز به دمشق انجام داد .
🔸️ ظاهرا تعدادی از افراد ارتش سوریه در این حمله شهید شده اند .
✅ در خصوص چرایی این حمله وسیع و پرحجم چند نکته باید ذکر شود ؛
1️⃣ اسرائیل می داند که با خروج نسبی روسیه از سوریه و جایگزینی سپاه پاسداران و نیروهای وابسته به آن در پایگاه های به جا مانده ، خطری راهبردی علیه او شکل گرفته است ؛ در نتیجه احتمال جنگ و درگیری فراگیر و گسترده بسیار بالاست ؛ پس اگر بناست چنین رخدادی علیه او شکل گیرد چه بهتر که نبرد را خود شروع کند و ابتکار عمل را در دست گیرد و مثل جنگ سال ۲۰۰۶ غافلگیر نشود .
2️⃣ با فرض بالا بودن احتمال درگیری ، اسرائیلی ها سعی دارند با حملاتی از این دست ، توان پدافندی ارتش سوریه را تا حد امکان تضعیف کنند تا در نبرد احتمالی آتی با یک ارتش فرسایش یافته مواجه گردند .
3️⃣ نکته قابل تامل حمله امشب این بود که تماما از موشک های کروز زمین به زمین استفاده شد ؛ در صورتی که معمولا حملات ارتش یهود با استفاده از موشک های هوا به زمین شلیک شده از جنگنده ها انجام می گرفت .
🔹️ ترس از سامانه های جدید پدافند هوایی احتمالا موجب شده تا از این نوع موشک ها بهره گرفته شود.
4️⃣ به نظر میرسد اگر از سوی محور مقاومت پاسخی به اسرائیل بابت حملاتش داده نشود، بازهم این موشک پراکنی ها ادامه خواهد داشت .
🔸️ البته اسرائیلی ها به عمد قصد دارند طرف مقابل را مجبور به شروع درگیری کنند تا در شرایط دلخواهشان (آمادگی کامل ارتش پس از رزمایش اخیر) جنگ آغاز شود .
✅ حال باید دید محور مقاومت از سیاست صبر استراتژیک فاصله گرفته و عکس العمل متناسب را بروز خواهد داد یا خیر ؟
💢 البته پرواضح است که در پیش گرفتن سیاست صبر استراتژیک الی الابد نیست و با توجه به خروج روسیه از سوریه، منطقه غرب آسیا شاهد دگرگونی های جدی و عمیق در روند تحولات مبارزه با رژیم صهیونیستی خواهد بود .
#منطقه
➖➖➖➖➖➖➖
📡 بهترین تحلیلهای روز را در کانالهای مطالبه گری آرمانها و جهاد تبیین بخوانید.👇
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🔴 رئیسی از «تصمیم سخت» مبارزه با فساد گفت، جیغ اصلاحطلبان بلند شد!
رئیسجمهور در اولین رویداد بینالمللی خصوصیسازی در ایران در سخنانی با موضوع تصمیم سخت دولت برای برچیدن بسترهای فسادزا و مقابله با رانتخواران گفت: «بازنگری گذشته امری اجتنابناپذیر است و باید با اصلاح روشهای ناصحیح گذشته، همه بخشها را ملزم به اجرای صحیح خصوصیسازی کرد»؛ اما این تأکید فسادستیزانه رئیسی گویا به مذاق اصلاحطلبان خوش نیامد!
رسانههای اصلاحطلب سخنان رئیسی را با تیتر تحریفشده «قرار است تصمیمهای سختی بگیریم» منعکس کردند تا بهدروغ القاء کنند دولت به دنبال سختتر کردن شرایط اقتصادی مردم است.
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
☀️عاشقان واقعی نهضت و انقلاب امام خمینی، ما کجای کار انقلاب ایستاده ایم!؟ (۲)
🌷...بارها میدیدم که آیت الله سعیدی تویِ صفهایِ طولانیِ نان ایستاده تا برایِ فقرا نان و آذوقه تهیه کند... در همسایگیِ آیت الله سعیدی بنده خدایی زندگی میکرد که وضعِ خوبی نداشت، او می گفت: محلِ سکونتِ ما طبقهی سوم بود. یک روز صدایِ نفسنفس زدنِ یکی را شنیدم که از پلهها بالا میآمد. وقتی نگاه کردم، دیدم آیت الله سعیدی یک گونیِ ذغال به دوش گرفته و برای ما آورده است... ساواک چندین مرتبه پدرم را دستگیر کرد. برای آنها مشخص شده بود که او فدایی امام است. یک دفعه در زندان درباره امام گفته بود که "اگر مرا بکشید و خون مرا بر زمین بریزید، در هر قطره از خون من نام خمینی را خواهید یافت"... وقتی ایشان را تهدید می کردند که اگر این مواضع را داشته باشی، شما را می کشیم، پاسخ می داد اگر مرا بکشید، تازه از جدم تأسی و الگو گرفته ام...
کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه
خاطرهای از زندگی روحانی شهید آیت الله, سیدمحمد رضا سعیدی
🌷ناهید را خیلی اذیت و آزار می کرده اند. صبح ها او را به طناب می بستند و در آبادی می گرداندند و اعلام می کردند او جاسوس خمینی است... همه ناخنهايش را كشيده بودند... موهای سر او را تراشیده و او را روستا به روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید را توهین به حضرت امام خمینی قرار داده بودند. اما ناهید استقامت کرده و دربرابر این خواسته ی آنها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود. ناهید در آن زمان هفده سال داشت. كار زيادي از او نخواسته بودند. به او گفتند فقط به خميني توهين كن تا آزادت كنيم؛ همين!... اما همين چيز كوچك براي او خيلي بزرگ بود. آنقدر بزرگ كه حاضر شد به خاطرش ماهها اسارت بكشد، با سر تراشيده در روستاها چرخانده شود. ناخنهايش را بكشند و بعد از كلي شكنجههاي ديگر زنده به گورش كنند. براي دختر هفده سالهاي کرد كه به بعدها "سميه كردستان" معروف شد، تحمل همه اينها آسانتر بود از توهين به امام و رهبرش...به امام و مقتدایش توهين نكرد و سرانجام كوموله در حالی که هنوز زنده بود, در کمال بی رحمی زنده به گورش كردند...
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
برشی از زندگی شهیده, ناهید فاتحی کرجو
🌷هشام صباح الفخري فرمانده بعثی, پس از پايان بازجويي گفت: آن سه ايراني را پيش من بياوريد. سريع آنان را نزد هشام بردند. او گفت: به خميني فحش بدهيد!.... آن اسيران ايراني بدون هيچ حركتي درجاي خود ايستادند. هشام ازجاي خود برخاسته و چند سيلي سنگين به صورت شان زد و گفت: چرا؟ چرا؟ چرا؟... به طرف هليكوپترش رفت و از محافظانش خواست كه آن سه نفر را هم بياورند. آن سه سرباز ايراني به همراه هشام سوار هلي كوپتر شدند. همراه آنان، سربازان محافظ هم كه سلاح هايشان را به طرف آن سه ايراني نشانه رفته بودند، سوار شدند. هلي كوپتر به پرواز درآمد. هشام در آسمان به سه ايراني گفت: شما را پيش خميني مي فرستم. به او بگوييد: هشام به تو سلام ميرساند! ها...ها...ها... وقتي هلي كوپتر به نزديك مرز رسيد، بسيار بالا رفته بود. از بالاي هلي كوپتر در حالي كه سربازان و اهالي «قلعه ديزه» از پايين شاهد بودند، آن سه سرباز ايراني به پايين انداخته شدند و پس از غلت خوردن بر قله هاي بلند كه چون توپي غلتان از نقطه اي به نقطه ديگر مي افتادند، سرهايشان از بدن شان جدا شد. هشام اين مناظر را مي ديد و لذت مي برد... يكي از افسران گفت، قربان! به نظر مي رسد يكي از آنان زنده باشد. به هيچ وجه، من مطمئن هستم. زيرا در هر درگيري تعدادي از اسيران ايراني را از همين ارتفاع به پايين انداخته ام...
کتاب_خاطرات_دردناک, ناصر_کاوه
منبع: کتاب خاطرات اسرای عراقی
☀️عاشقان واقعی نهضت و انقلاب امام خمینی، ما کجای کار انقلاب ایستاده ایم!؟
🌷...بارها میدیدم که آیت الله سعیدی تویِ صفهایِ طولانیِ نان ایستاده تا برایِ فقرا نان و آذوقه تهیه کند... در همسایگیِ آیت الله سعیدی بنده خدایی زندگی میکرد که وضعِ خوبی نداشت، او می گفت: محلِ سکونتِ ما طبقهی سوم بود. یک روز صدایِ نفسنفس زدنِ یکی را شنیدم که از پلهها بالا میآمد. وقتی نگاه کردم، دیدم آیت الله سعیدی یک گونیِ ذغال به دوش گرفته و برای ما آورده است... ساواک چندین مرتبه پدرم را دستگیر کرد. برای آنها مشخص شده بود که او فدایی امام است. یک دفعه در زندان درباره امام گفته بود که "اگر مرا بکشید و خون مرا بر زمین بریزید، در هر قطره از خون من نام خمینی را خواهید یافت"... وقتی ایشان را تهدید می کردند که اگر این مواضع را داشته باشی، شما را می کشیم، پاسخ می داد اگر مرا بکشید، تازه از جدم تأسی و الگو گرفته ام...
کتاب زندگی به سبک شهدا, ناصر کاوه
خاطرهای از زندگی روحانی شهید آیت الله, سیدمحمد رضا سعیدی
🌷ناهید را خیلی اذیت و آزار می کرده اند. صبح ها او را به طناب می بستند و در آبادی می گرداندند و اعلام می کردند او جاسوس خمینی است... همه ناخنهايش را كشيده بودند... موهای سر او را تراشیده و او را روستا به روستا می گرداندند. شرط رهایی ناهید را توهین به حضرت امام خمینی قرار داده بودند. اما ناهید استقامت کرده و دربرابر این خواسته ی آنها، شهادت را بر زنده بودن و زندگی با ذلت ترجیح داده بود. ناهید در آن زمان هفده سال داشت. كار زيادي از او نخواسته بودند. به او گفتند فقط به خميني توهين كن تا آزادت كنيم؛ همين!... اما همين چيز كوچك براي او خيلي بزرگ بود. آنقدر بزرگ كه حاضر شد به خاطرش ماهها اسارت بكشد، با سر تراشيده در روستاها چرخانده شود. ناخنهايش را بكشند و بعد از كلي شكنجههاي ديگر زنده به گورش كنند. براي دختر هفده سالهاي کرد كه به بعدها "سميه كردستان" معروف شد، تحمل همه اينها آسانتر بود از توهين به امام و رهبرش...به امام و مقتدایش توهين نكرد و سرانجام كوموله در حالی که هنوز زنده بود, در کمال بی رحمی زنده به گورش كردند...
کتاب خاطرات دردناک, ناصر کاوه
برشی از زندگی شهیده, ناهید فاتحی کرجو
🌷هشام صباح الفخري فرمانده بعثی, پس از پايان بازجويي گفت: آن سه ايراني را پيش من بياوريد. سريع آنان را نزد هشام بردند. او گفت: به خميني فحش بدهيد!.... آن اسيران ايراني بدون هيچ حركتي درجاي خود ايستادند. هشام ازجاي خود برخاسته و چند سيلي سنگين به صورت شان زد و گفت: چرا؟ چرا؟ چرا؟... به طرف هليكوپترش رفت و از محافظانش خواست كه آن سه نفر را هم بياورند. آن سه سرباز ايراني به همراه هشام سوار هلي كوپتر شدند. همراه آنان، سربازان محافظ هم كه سلاح هايشان را به طرف آن سه ايراني نشانه رفته بودند، سوار شدند. هلي كوپتر به پرواز درآمد. هشام در آسمان به سه ايراني گفت: شما را پيش خميني مي فرستم. به او بگوييد: هشام به تو سلام ميرساند! ها...ها...ها... وقتي هلي كوپتر به نزديك مرز رسيد، بسيار بالا رفته بود. از بالاي هلي كوپتر در حالي كه سربازان و اهالي «قلعه ديزه» از پايين شاهد بودند، آن سه سرباز ايراني به پايين انداخته شدند و پس از غلت خوردن بر قله هاي بلند كه چون توپي غلتان از نقطه اي به نقطه ديگر مي افتادند، سرهايشان از بدن شان جدا شد. هشام اين مناظر را مي ديد و لذت مي برد... يكي از افسران گفت، قربان! به نظر مي رسد يكي از آنان زنده باشد. به هيچ وجه، من مطمئن هستم. زيرا در هر درگيري تعدادي از اسيران ايراني را از همين ارتفاع به پايين انداخته ام...
کتاب_خاطرات_دردناک, ناصر_کاوه
منبع: کتاب خاطرات اسرای عراقی
هدایت شده از قرائت روزانه قران با ترجمه و تفسیر
4_5915909385397208623.mp3
4.11M