📌 ماجرای سربازی که فرمانده را پدرسوخته معرفی کرد و پشیمان شد
🔹️ در منطقه سوار ماشین بودند. عرب عقب و رزمنده دیگر جلو نشسته بود، یک رزمنده را توی مسیر سوار می کنند.
◇ هیچ کدام نمیدانستند ، شهید عرب مسئول لشکر است. آقای عرب شروع می کند به احوال پرسی: چطوری آقای گل؟ چه خبره؟
◇ رزمنده هم شروع می کند به درد و دل کردن: این ماشین های لشکر می آیند رد می شوند خود فرماندهی می نشیند جلو و کسی را هم سوار نمی کنند، پدر سوختهها
◇ عرب میپرسد: خب پدر سوختهها دیگر چه میکنند؟
◇ یکی یکی بچه ها مشکلاتشان را میگویند.
◇ به مقرلشکر که می رسند میبینند یکی از برادرها آمد جلو و شرع کرد به احوال پرسی آقای عرب چطورید؟
◇ این ها تازه فهمیدند چه کسی عقب نشسته بوده و به حرف هایشان گوش میداده است!
◇ خجالت میکشند و کمی میترسند. عرب که متوجه حالت آنها می شود می رود جلو رویشان را می بوسد و میگوید: ممنون که اشکالات کار می را گوشرد کردید و از آنها
تشکر می کند.
🔺️ راوی قدیر علی عرب (برادر شهید)
#سردار_شهید_قربانعلی_عرب
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال صبحانهای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671