eitaa logo
جهاد تبیین
19.1هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
7هزار ویدیو
336 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
14021213 تحلیل انتخابات .mp3
13.17M
⁉️نتایج مشارکت در انتخابات، شکست یا پیروزی؟ 💯 حاج آقا پاسخ می‌دهد. 📝تحلیل‌های حاج آقا رو در فتنه زن زندگی آزادی یادتون هست؟ 📣حالا تحلیل ایشون از انتخابات رو بشنوید. ⭕️ شنیدن این صوت برای هر کسی که مـی‌خـواد تـحـلـیـل واقع‌ بینانه‌ای از داشته باشه لازمه. ‼️حتما بشنوید و منتشر کنید‼️ 🌻|↫‌
بسم‌الله الرحمن الرحیم و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد سلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان یه نکته کوتاه انتخاباتی بگم امشب این انتخابات با تمام پستی و بلندی هاش و ماجراهاش تموم شد ولی چند تا درس برای همگان داشت اولین درس برای مسئولین این بود که مردم در حالی که قبولشون ندارند و از عملکردشون ناراضی اند ولیکن بخاطر حضرت آقا و شهدا و وطنمون اومدن پای کار پس مسئولین نمیتونن این انتخابات رو به خودشون بگیرند دومین درس برای دشمن بود که ما هر چه مشکل در داخل کشورمون داشته باشیم به دشمن باج نمیدیم به قول قدیمی ها به شغال باج نمیدیم و بموقعش چنان وحدتی ایجاد میکنیم که سیلی محکمی تو صورتش بکوبیم سومین درس برای سیاستمدارانی بود که میگفتند احتمال حضور بالای ٣٠ درصد خیلی کمه اما این مردم نشون دادن که بلوغ سیاسی شون از اونها خیلی بیشتره باز هم مردم بصیر ما نشون دادن که از خواص جامعه جلوترند و خواص جا موندن چهارمین درس این بود که همگان متوجه شدن مردم دیگه گول قولهای الکی عده ای از نامزد ها رو نخوردن مردم نشون داذن که به هیچ لیستی اعتماد کامل ندارند و با چشم باز اصلحترین نامزدها رو انتخاب کردن پنجمین درس این بود که سیلی محکمی به پدرخوانده ها زدن افرادی که فکر میکردن چون قبلا پستی داشتن مردم باز هم بهشون رأی میدن مردم نشون دادن که حتی اگر رئیس خبرگان هم باشی باز بهت رأی نمیدن اگر رئیس برنامه و بودجه هم باشی باز بهت رأی نمیدن حتی وزیر هم باشی باز بهت رأی نمیدن نشون دادن که جتی پسر شهید مطهری هم باشی اگر خوب نباشی بهت رأی نمیدن نشون دادن اکر به سرباز وطن سیلی بزنی ملت بهت سیلی میزنن به این میگن اقتدار ملی ششمین درس این بود که مردم جوری رأی دادن که مسئولین حاشیه امنیت نداشته باشند و اگر به وعده هاشون عمل نکنند در انتخابات بعد از خجالتشون برمیان نوع رأی دادن مردم جوری بود که مسئولین فهمیدن مردم ناراضی اند و باید درست کار کنند و الا در پیش مردم جایی ندارند این انتخابات کلاس درسی بود برای همه این مردم لایق احترامند این مردم با صفا هستند این مردم خیلی مَردَن انصافا ان شاالله این مردم روز به روز سر بلند تر بشن و ایران روزهای طلایی خودش رو به چشم ببینه @jahadetabeen8
هدایت شده از خبر فوری سراسری
. ♨️وزارت محترم کشور پاسخ دهید چرا آمار حدود ۴۹ درصدی مشارکت را ۴۲٪ اعلام میکنید!؟! اگر؛ بجای اینهمه حقوق نجومی بگیر ، ازتوان کارشناسان آماری نخبه دانشگاهها (اونهم داوطلبانه وبدون هرینه) کمک میگرفتید متوجه میشدید که ؛ ابهامی که در مورد نرخ مشارکت در انتخابات مطرح می‌شه «درست است». چراکه : طبق سرشماری بر اساس کدهای ملی صادره در ثبت احوال، «حدود ۶۱ میلیون» ایرانی در قید حیات بالای ۱۸ سال داریم. واز طرفی هم ؛ نظر به برخی آمارها، حدود ۱۱ میلیون ایرانی با کد ملی در خارج از کشور زندگی می‌کنن که امکان مشارکتشون تنها در انتخابات ریاست جمهوری میسر هست و حدود ۸۰ درصد آن‌ها بالای ۱۸ سال هستند.( به طور مثال حتی امثال مسیح علینژاد هم در داخل کشور کد ملی براشون ثبت هست) و این یعنی از آمار واجدین باید عدد تقریبی ۸ میلیون رو کم کرد و واجدین شرایط حدوداً به عدد ۵۳ میلیون نفر می‌رسه. پس با این احتساب ؛ نرخ مشارکت ناظر به واجدین شرایط داخل کشور، عدد تقریبی «۴۹ درصد» رو نشون می‌ده. منتظر توضیح این ابهام از جانب وزارت کشور هستیم که چرا بجای اجرنهادن به این مشارکت غیرتمند ، میخواهید اهمیتش رو کاهش بدید؟!! در خوشبینانه ترین حالت امیدواریم دلیلش فقط بیسوادی آماری درمجموعه شما باشه و بس !؟! رفقا لطفاً در نشرحداکثری کمک فرمائید🌷 📌 خبر فوری سراسری @fori_sarasari
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 محکمه خون شهدا [ بسیار زیباست ، حتماً دیده شود] 🔷️ لحظاتی از سریال تکان دهنده عاشورا است که شهید باکری بالای سر رزمنده ای می‌رسد و تسبیح اش را به او می‌دهد. 🔻 سریال «عاشورا» به کارگردانی‌ هادی حجازی‌فر پس از موفقیت نسخه سینمایی خود با نام «موقعیت مهدی» ، سال جاری در هفت قسمت روی آنتن شبکه یک سیما رفت. ◇ سریال «عاشورا» بخشی از مجاهدت‌های فرمانده لشکر۳۱ عاشورا، شهید مهدی باکری و برادرش حمید باکری را روایت می‌کند. ◇ نسخه سینمایی سریال «عاشورا» با نام «موقعیت مهدی» در چهلمین جشنواره فیلم فجر برنده پنج جایزه از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلم شد و توانست در اکران هم عنوان پرفروش‌ترین فیلم دفاع مقدس تاریخ سینمای ایران را از آن خود کند. 🔶️ این اثر مورد تمجید رهبر انقلاب نیز قرار گرفته است.‌ 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
✫⇠ ✍ به روایت همسر شهید(۳) 💥به دنبال غائله کردستان، به پاوه عزیمت کردم و مسؤلیت روابط عمومی سپاه پاوه را به عهده گرفتم... چون رفتنم به پاوه مصادف شد با آشنائی با همسرم... بهتر دیدم بقیه زندگی نامه ام را از زبان همسرم بشنوید... 💥 صدای ابراهیم را می شنیدم می ترسیدم. خودش هم بعدها گفت : همین حس را داشته وقتی مرا میدیده، یا صدام را می شنیده. حس من فقط این نبود.... من ازش بدم می آمد. نه به خاطر این که بمن گفت : مگر یاسین توی گوشم می خوانده. این هم خب البته هست...  ولی چیز دیگری هم هست. که بعد از آن همه دعوا واسطه بفرستد برای خواستگاری... 💥باید خودش حدس میزد که بش می گویم، نه...باید می فهمید که خواستگاری از من توهین است... یعنی من هم حق دارم مثل خیلی های دیگر برای شهید شدن آمده باشم و به خاطر آن، آمده باشم پاوه... ازش بدم آمد که همه اش سر راهم قرار می گرفت، همه اش می آمد خواستگاری ام، همه اش مجبور می شدم آرام و عصبی و گاهی با صدای بلند بگویم : " نه "...  یا نه، اگر بهش گفتم آره، باز سر عقد ازش بدم بیاید، که چرا باید همه چیز را برای خودش بخواهد... حتی مرا، حتی شهید شدن خودش را... 💥 باورتان می شود آن لحظه ائی که بی سر دیدمش بیشتر از همیشه ازش بدم آمد؟... خودش نبود ببیند یا بشنود چطور می گویمش بی معرفت، یا هر چیز دیگر، تا معرفت به خرج بدهد، بیاید مرا هم با خودش ببرد... قرارمان این را می گفت. که اگر هم رفتیم با هم برویم. 💥 تا آن روز که آتش به جانم زد، گفت : "دلم خیلی برات تنگ می شود، ژیلا، اگر بروم، اگر تنها بروم..." می گفت : می رود، مطمئن است، زودتر از من, تا صبوری را کنار بگذارم، بگویم : "تو شهید نمی شوی، ابراهیم.... تو پدر منی، مادر منی، همه کس منی... خدا چطور دلش می آید تو را از من جدا کند؟ ابراهیم مرا؟ ابراهیم  مهدی را؟ ابراهیم مصطفی را؟ نه، نگو... خدای من خیلی رحمان است، خیلی رحیم است..." 💥خرداد 59 بود به گمانم...  روز اول، از راه رسید، خسته و کوفته بودیم، که آمدند خبر دادند مسئول روابط عمومی سپاه پاوه گفته: تمام خواهر ها و برادر های اعزامی باید بعد از نماز بیایند جلسه داریم. 💥 آن روز بهش می گفتن: "برادر همت..."فکر کردم باید از کردهای محلی باشد. با آن پیراهن چینی وشلوار کردی و گیوه ها و ریشی که بیش از حد بلند شده بود.... اگر می دانستم تا چند دقیقه دیگر قرار است ازش توهین بشنوم یا ازش متنفر بشوم، شاید هرگز به دوستم نمی گفتم :" توی کرد ها هم انگار آدم خوب هم پیدا می شود... " 💥آن روز آمد سر به زیر وآرام و گاهی عصبی، گفت :" منطقه حساس است و سنی نشین و ما باید حواس مان باشد که با رفتار و کردارمان حق نداریم اختلافی بین سنی و شیعه درست کنیم... " همه با سکوت تاییدش کردیم....گفت: "مهمان هم داریم. او روحانی سنی بود." 💥 حرف هایی گفته شد و بحث کرده شد. نتوانستم بعضی هاشان را هضم کنم... وارد بحث شدم، موضع گرفتم. مقبول نمی افتاد. ابراهیم عصبی شده بود. چاره نداشت که بهم برگردد. اما نمی شد، نمی توانست. من هم نمی توانستم. یعنی فکر می کردم نباید کوتاه بیایم. تا جایی که مجبور شدم برای اثبات حرفم قسم بخورم. به کی؟ به حضرت علی علیه السلام...مهمان بلند شد ناراحت رفت. ابراهیم خون خونش را می خورد. نتوانست خودش را کنترل کند. فکر کنم حتی سرم داد زد، وقتی گفت:"مگر من تا حالا یاسین توی گوش شما می خواندم؟ این چه وضع حرف زدن بامهمان است؟" 💥من هم مهمان بودم. خبر نداشت خانواده ام راضی نبودند بیایم آنجا. و بیشتر از همه پدرم. که ارتشی بود و اصلا آبش با این چیزها توی یک جوی نمی رفت. خبر نداشت آمدنی راه مان راگم کرده بودیم و خسته بودیم وخستگی مان حتی با آن نان و ماست هم در نرفت... خبر نداشت توبه هایم را کرده بودم و حتی وصیتنامه ام را هم نوشته بودم.... آن وقت او داشت به خودش حق می داد، جلوی همه سر من داد بزند و یاسین را به سرم بکوبد... بلند شدم آمدم بیرون... 💥 یادم می آید، جنگ شروع شده بود، از طرف دانشگاه برامان اردو گذاشتند. قرار بود برویم مناطق مختلف با جهاد سازندگی و واحد های فرهنگی سپاه همکاری کنیم. ما را فرستادن کردستان. راننده خواب الود بود و راه راعوضی رفت. رسیدیم کرمانشاه. گفتند نیروها باید تخلیه شوند. سنندج شلوغ بود و پاوه تازه به دست دکتر چمران آزاد شده بود و همه چیز نا آرام. مرا با شش پسر و دختر دیگر فرستادند پاوه... همه مان دل مان کردستان بود. که ابراهیم آمد آن جور زد غرورم را شکست. همان جا قصد کردم سریع برگردم بروم اصفهان. اما نمی شد، نمی توانستم. غرورم اجازه نمی داد. سرم را گرم کردم به کارهایی که به خاطرش آمده بودم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه (https://erfan.ir)
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه (https://erfan.ir)
553-jome-fa-ansarian.mp3
4.25M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
سوره مبارکه منبع: کتاب تفسیر یک جلدی مبین - استاد بهرامپور
553-jome-ta-1.mp3
4.09M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی