eitaa logo
مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
945 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
233 ویدیو
16 فایل
گروه جهادی حسنا جهادگران حامی فرزندآوری ارتباط با ما : ادمین: @Z_bazaz تلفن تماس: 0905 689 4313 ( @jahadi_hosna01)
مشاهده در ایتا
دانلود
چند وقتی ست که درد همدمش شده، اما امروز دیگر امانش را بریده است. درد از پهلوها می‌پیچد و نفسش را بند می‌آورد. دوست داشت می‌توانست به مادرش زنگ بزند و بگوید .... قسمت اول داستان تا دقایقی دیگر 🌱 انتشار داستان مکتوب ولی واقعی یکی از مادران تحت حمایت مجموعه حسنا @giveroflife
چند وقتی ست که درد همدمش شده. اما امروز دیگر امانش را بریده است. درد از پهلوها می پیچد و نفسش را بند می آورد. دوست داشت می توانست به مادرش زنگ بزند که: "مامان وقتشه بیا بریم بیمارستان." و مادرش قند در دلش آب شود و قربان صدقه نوه ی کوچکش بشود و نگران دخترش... ولی نمی تواند... اصلا چندین و چند سال است که مادرش از حال او خبر ندارد. ۳ ساله بوده که یتیم شده. تقریبا همسن همین الان های پسرش ابوالفضل. و بعد از آن هم مدتی نگذشته است که مادرش تصمیم گرفته برود پی زندگی خودش و او و خواهرش را با غم یتیمی و بی مادری تنها بگذارد. حجم این همه غم برای شانه های کودکی در سن او خیلی زیاد بود. هنوز تلخی آن روزها را در کامش حس می کند. بی پناهی و تنهایی ناچارشان کرده بود به خانه عمو پناه ببرند. مابقی دوران کودکی اش در خانه عمو گذشته بود. نوجوان بود که عمو هم رفت پیش پدر... شماره مهدیه خانم را می گیرد. قبل ترها چندباری از مهدیه سفارش سبزی گرفته بود و از آن موقع به بعد، مهدیه حواسش به او بود و کمکش می کرد. از سه ماه پیش که مشکل بیمه اش را به او گفته دارد کارهایش را پیگیری می کند ولی هنوز به نتیجه نرسیده است. برای این که بیمه تکمیلی هزینه زایمان را بدهد باید از همان نه ماه پیش اقدام می کردند ولی دیر شده است. _سلام مهدیه خانم چه خبر؟ _سلام عزیزم. امروز حالت چطوره؟ _دردام بیشتر شده انگار _دارم می رم بیمارستان شهریار قیمت زایمان رو از اونجا هم بپرسم. _خدا کنه از بقیه بیمارستان‌هایی که این مدت ازشون قیمت پرسیدی ارزونتر باشه _خدا کمکمون می کنه عزیزم نگران نباش مراقب خودت باش... بلند می شود کمی قدم بزند بلکه دردش کمتر شود. در زیرزمین نمور و کوچکشان هوا کم است و نفسش را به شماره می اندازد‌. به قاب عکس شوهرش، سیدمسعود نگاه می کند...... همان که بعد از فوت عمو سایه سرش شد، هرچند با این اختلاف سنی بهشان نمی‌خورد زن و شوهر باشند. یادش بخیر وقتی اولین بار فهمید باردار است با چه ذوقی به سید مسعود خبر پدرشدنش را داده بود و لب های مسعود به لبخندی از ته دل گشوده شده بود که بالاخره بعد از چندین سال انتظارشان به سر آمده بود و خدا به آنها هم بچه داده بود. چقدر دلشان بچه می‌خواست و چقدر صبر کرده بودند تا لذت این لحظه شیرین را بچشند. چقدر حیف شد که نشد برای دومین بار آن خنده عمیق را در چهره شوهرش ببیند... قبل از آن‌ که به او بگوید باز دارد پدر می شود در یک غروب گرم تابستان در میان بهت و‌ ناباوری او سید سکته کرد.... پیش از آن که به بیمارستان برسد همه چیز تمام شد و ابوالفضل که هنوز سه سالش نشده بود و سادات کوچک درون شکمش که تازه فقط صدای قلبش شنیده می شد یتیم شدند و او ماند و دنیایی غم و تنهایی و مسئولیت... سید که رفت باز تنها شد و باز بی سرپناه... و این بار مجبور شد در اتاق کوچکِ خانه‌ی خواهر ناتنی اش بچه اش را بزرگ کند... ولی برای شوهرخواهرش نگهداری از سارای باردار و ابوالفضل یتیمش سخت بود. به یک خیریه معرفیشان کرد تا برایشان خانه ای جور کنند و آنها هم همین زیر زمین را برایش اجاره کردند که هرچند دور افتاده بود و کوچک ولی لااقل دیگر سربار کسی نبودند. بعداز آن که دو ماهی، که خیریه پرداخت اجاره اش را تقبل کرده بود تمام شد، باید خودش آستین ها را بالا می زد کاری می کرد که دخلش با خرجش بخواند. سبزی سرخ می کرد و می فروخت. هرچند در این شرایط کرونا هم کسی سبزی سفارش نمی‌دهد و همین قوت لایموت هم به زور می رسد... و فقط مانده است کمک‌های گاه و بی‌گاه همان هایی که قبل‌ترها سبزی سفارش می‌دادند........ دستی به موهای صاف و قهوه ای ابوالفضل می کشد. خدا را شکر که لااقل ابوالفضل همدم تنهاییش بود... ادامه دارد : ز.‌ بزاز 📝پ.ن ۱: داستان براساس یک ماجرای واقعی نوشته شده است. 📝پ.ن ۲: اسامی شخصیت‌ها مستعار هستند. آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
سلام عزیزان همراه😊 امروز آخرین روز (ع) هست. برای تکمیل سیسمونی فرشته‌های توراهی‌مون کمک‌های شما گره‌گشاست. با نیت صدقه، هدیه، نذر و ... می‌تونید در این طرح شرکت کنید. حمایت ما از مادران باردار نیازمند، به پشتوانه‌ی همراهی و کمک‌های شما خوبان است❤️ شماره کارت جهت واریز مبالغ برای تقبل یک یا چند سهم از پک‌های سیسمونی ۵۰۲۲۲۹۱۰۷۶۳۰۰۹۹۳ مهران سرمد آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ همزمان با میلاد کریم اهل بیت علیه‌السلام در استان خراسان جنوبی، شهرستان قاین و روستاهای اطراف آن با کمک خیرین همان منطقه، ، موکب امام حسن مجتبی(ع) و گروه جهادی امام حسن عسکری(ع) ۷۰ بسته ارزاق به همراه ۷۰ بسته گوشت ۱ کیلویی بین مادران باردار نیازمند توزیع شد. 🔸 سبد غذایی اهدایی شامل: گوشت، پنیر، خامه، خرما و نخود بود. 🔸 برای قربانی سه رأس گوسفند ذبح شد، هزینه یک گوسفند توسط گروه جهادی امام حسن عسکری(ع)، یک گوسفند توسط ، یکی هم‌ توسط خیرین‌ منطقه تقبل گردید. 🔸 بسته‌های نمک و نبات متبرک از آستان قدس رضوی نیز در سبدهای ارزاق قرار داشت. 🔸گاهنامه فرهنگی نیز همراه ارزاق در اختیار مادران باردار قرار گرفت. 🔸 بسته‌های مذکور به روستاهای زول، خنج، کرغند، گریمنج، محمد آباد، تیقاب، تیقدر از توابع شهرستان قاین اهدا شد. 🌺جزاکم الله خیرا🌺 آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
همزمان با توزیع ارزاق در روستاهای استان خراسان‌جنوبی، با هدف تربیت نسلی پاک و صالح، ضمن تهیه مقداری سیب، تعدادی از دختران حافظ قرآن در همان منطقه با قرائت سوره یوسف و متبرک کردن سیب‌ها سبد غذایی مادران باردار را به سیب‌های تبرکی مزین کردند. آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giverofife
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ حسنایی‌های عزیز سلام☺️ لطفاً برای واریز مبالغ اهدایی و نذورات خود، بسته به نیتی که در نظر دارید یکی از شماره کارت‌های زیر را انتخاب کنید🙏 💳 شماره حساب و شماره کارت جهت *ذبح قربانی* برای کمک به مادران باردار نیازمند شماره حساب ۴۰۰۴۵۵۶۷۱۸ شماره کارت ۵۸۵۹۸۳۱۰۱۲۳۵۲۱۳۳ مهران سرمد 💳 شماره کارت جهت تأمین *جهیزیه‌ی مامان عروس‌ها* ۶۱۰۴۳۳۷۳۴۷۲۰۸۲۳۱ سمیه قهرمانی 💳 شماره کارت جهت تأمین *ارزاق، سیسمونی، درمان، اشتغال زایی و مخارج کلی* مادران باردار نیازمند ۵۰۲۲۲۹۱۰۷۶۳۰۰۹۹۳ مهران سرمد آدرس کانال ما در پیام‌رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال ما در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
همراهان گرامی سلام😊 ما در بخش تولید محتوای مطالب کانال و انتشار به موقع گزارش‌ها و ... به چند نفر نیروی فعال و دست به قلم احتیاج داریم. اگر کسی از شما عزیزان، شرایط همکاری در این زمینه‌ها را دارد لطفاً با آیدی زیر ارتباط بگیرد👇 @z_arab64 با تشکر💐 @giveroflife
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ تولیدی توسط دوستان عزیزمان در روستای کرغند، از فعالیت‌های در مناطق محروم استان خراسان جنوبی 🍃بارالها، ما شاکر و مفتخریم به خدمتگزاری ولی‌نعمتان‌مان 🍃 در اولین شب قدر عاجزانه از تو می‌خواهیم این توفیق را از ما نگیری و در این مسیر ما را به ثبات قدم و خلوص نیت مزین کنی🙏 @giveroflife
🌙 سالِ نو مؤمنین از «شب قدر» آغاز می‌شود 🔻رهبرانقلاب: در حقیقت از شب قدر، انسان مؤمن روزه‌‏دار، سال نویی را آغاز می‌کند. در تقدیر او در دوران سال برای او از سوی کاتبان الهی نوشته می‌شود. انسان وارد یک سال نو، مرحله‌ی نو و در واقع یک حیات نو و ولادت نو می‌شود. در راهی به حرکت در می‌آید، با ذخیره‌ی تقوا این راه را طی می‌کند. ۸۸/۰۶/۲۹ @giveroflife
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ماه تا آمد که بردارد سری از سجده گاه قصه‌ی شــــق القمـــر بار دگر تکرار شد اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَخِي نَبِيِّكَ وَ وَلِيِّهِ وَ صَفِيِّهِ وَ (وَصِيِّهِ) وَ وَزِيرِهِ وَ مُسْتَوْدَعِ عِلْمِهِ وَ مَوْضِعِ سِرِّهِ وَ بَابِ حِكْمَتِهِ وَ النَّاطِقِ بِحُجَّتِهِ وَ الدَّاعِي إلَي شَرِيعَتِهِ وَ خَلِيفَتِهِ فِي أُمَّتِهِ وَ مُفَرِّجِ الْكُرَبِ (اَلْكَرْبِ) عَنْ وَجْهِهِ قَاصِمِ الْكَفَرَهِ وَ مُرْغِمِ الْفَجَرَهِ الَّذِي جَعَلْتَهُ مِنْ نَبِيِّكَ بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصْرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ الْعَنْ مَنْ نَصَبَ لَهُ مِنَ الأَْوَّلِينَ وَ اﻵْخِرِينَ وَ صَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَي أَحَدٍ مِنْ أَوْصِيَاءِ أَنْبِيَائِكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ 🏴 شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در محراب مسجد کوفه را خدمت همگی شما عزیران تسلیت عرض می‌نماییم. @giveroflife
صدای ابوالفضل رشته افکارش را پاره می کند: _مامان تشنمه دستی به سر ابوالفضل می کشد وبلند می شود تا برایش آب بیاورد که دوباره فشار درد بالا می گیرد باز هم از ذهنش می گذرد که کاش همان روزها بچه را سقط کرده بود... قسمت دوم داستان امشب ساعت ۲۲ آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
مجموعه جهادی حسنا (حمایت از مادران باردار)
#مامان_شماره_چهل‌ویک #مامان_عروس دختر خانم هجده ساله‌ای که در دوران عقدکردگی هستند و به تازگی متوج
بخشی از جهیزیه‌ای که به کمک شما عزیزان برای چهل‌ویکمین مامان گل‌مون، فراهم شد. ان‌شالله خوشبخت بشن و نسلی مهدوی داشته باشند🙏 @giveroflife
صدای ابوالفضل رشته افکارش را پاره می کند _مامان تشنمه دستی به سر ابوالفضل می‌کشد و بلند می شود تا برایش آب بیاورد که دوباره فشار درد بالا می‌گیرد. باز هم از ذهنش می‌گذرد که کاش همان روزها بچه را سقط کرده بود. آن وقت در این هجوم تنهایی و بی‌پولی کمتر دلهره و دغدغه داشت. خیلی ها گفته بودند: *خودت و این بچه را راحت کن* *با شرایطی که تو داری سقط کردن این بچه یتیم نه اشکال عقلی دارد نه شرعی* *آینده اش را چه می خواهی بکنی؟!* شیطان را لعنت می کند. معلوم است که خدا خشمش می گرفت که طفل معصومی را که نفس می کشید، بی هیچ گناهی، از زندگی ساقط کند.‌ حتما آمدنش حکمتی داشته... سادات کوچولو آرام لگد می‌زند به شکمش انگار دارد بدنش را کش و قوس می‌دهد. دلش برای دیدنش و در آغوش گرفتنش غش و ضعف می رود به جایش ابوالفضل را بغل می کند و به سینه می چسباند. مهدیه  زنگ می زند _سلام عزیزم تو بیمارستان بهم گفتن مراکز بهداشت شاید بتونن بهمون کمک کنن _چه خوب! _شماره یکی‌شونو از تو اینترنت پیدا کردم بهشون زنگ می زنم بهت خبر می‌دم _باشه خدا خیرت بده بلند می شود بقچه لباس های نوزادی ابوالفضل را باز می‌کند تا ببیند کدام یک از لباس ها به درد مریم سادات می‌خورد. همه لباس ها پسرانه اند وبعضی کهنه شده اند اما خب چاره ای نیست باید با همین ها سر کند، نتوانسته لباس نو برای دخترش بخرد. از دلش می گذرد بزرگتر که بشود دست و بالم بازتر می شود و لباس های قشنگ و نو برایش می خرم. چشم هایش را می بندد در لباس پرچین صورتی تصورش می کند که دور می خورد و می‌خندد و دل می برد ... صورتش به لبخندی زیبا شکفته می شود. صدای زنگ تلفن از فکر بیرونش می آورد. شماره ناشناس است رنگش می پرد دستهایش می لرزد جواب نمی دهد، نکند همان هایی باشند که پیشنهاد داده بودند بچه اش را از او بخرند... جگر گوشه اش را... از ترس اینکه آسیبی به بچه ها برسد خودش را در خانه حبس کرده بود. همان یک بار هم که درد کلیه امانش را برید با چه ترس و لرزی رفت دکتر و سونو گرافی و بعد هم فقط داروهای عفونت کلیه را در خانه مصرف کرده بود و دیگر جایی نرفته بود. نم اشک گوشه چشمش را پاک می کند دستی به موهای ابوالفضل می کشد و سفت تر بغلش می کند. صدای ابوالفضل از فکر وخیال بیرونش می آورد: _مامان !خوبی؟ گفتی آبجی مریم کی به دنیا میاد؟ _همین روزا دیگه باید بیاد پسرم صورت گرد و چشمان سیاه و پر شیطنت ابوالفضل هر لحظه تصویر سید مسعود را برایش تداعی می کند. چشمانش را می بندد و سعی می کند چهره مریم سادات را تصور کند یعنی مثل ابوالفضل شبیه سید مسعود می شد یا شبیه خودش؟ دوباره تلفن زنگ می زند... ادامه‌ دارد : زینب بزاز 📝پ.ن ۱: داستان براساس یک ماجرای واقعی نوشته شده است. 📝پ.ن ۲: اسامی شخصیت ها مستعار هستند. آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 امام على عليه السلام: أبلَغُ ما تَستَدِرُّ بهِ الرحمَةَ أن تُضمِرَ لِجَميعِ الناسِ الرحمَةَ بهترين وسيله ريزش رحمت[الهی] این است که خیرخواه همه مردم باشی غررالحكم ح۳۳۵۳ @giveroflife
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پنج نکته برای آماده کردن دل و قلب در ⭕️ مهمترین چیزی که باید برای شب قدر آماده کرد... 🖤در این شب عزیز از همگی شما عزیزان طلب حلالیت داریم و امیدواریم ما را از دعای خیرتان محروم نکنید🖤 @giveroflife
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 شده سهم يتيمان بی‌قراری تمام شهر غرق عزاداری نفهميدند غم‌هاي‌ على را پس از او کوفه ماند و شرمساری ⚫️ فرا رسیدن سالروز شهادت امام علی علیه السلام بر شما تسلیت و تعزیت باد. 🥀 الهی بعلی علیه‌السلام، عجِّل لولیک الفرج🥀 @giveroflife
دوباره تلفن زنگ می زند این بار شماره مهدیه را می‌شناسد و گوشی را برمی‌دارد _سلام عزیزم بچه‌های گروه جهادی حسنا بهت زنگ زدند؟ _گروه جهادی حسنا؟! قسمت سوم داستان امشب ساعت ۲۲ آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
دوباره تلفن زنگ می‌زند، شماره مهدیه را می شناسد و گوشی را بر می دارد _سلام عزیزم بچه ها ی گروه جهادی حسنا بهت زنگ زدن؟ _گروه جهادی حسنا؟ _این مرکز بهداشتی که بهش زنگ زدم معرفی شون کردن. انگار یه گروه جهادی‌اند که به خانم های باردار که مشکل مالی دارند کمک می کنن. _چه کمکی مثلا؟ _ظاهرا کمک مالی و حمایت های دیگه ای ازشون می کنن تا بچه‌شون به سلامت به دنیا بیاد. حالا شاید کاری از دستشون برای ما هم بربیاد... _چه خوب... یه نفر زنگ زد، ترسیدم جواب بدم... _احتمالا خودشون بودن ...حالا اشکال نداره گفتن یه دکتر می شناسن که می تونه برای زایمان کمکت کنه. فقط امروز بیمارستان نمیاد. _خیلی درد دارم... نزدیک به دنیا اومدنشه... تا فردا دووم نمیارم صدای مهدیه می لرزد _یعنی چند ساعت وقت داریم؟ _نمی‌دونم، ولی زیاد نیست. _قراره دکترو پیدا کنن بهمون خبر بدن... فعلاً کار دیگه ای از دستمون برنمیاد _باشه، منتظرم _اگر کاری از دستم برمیاد بیام پیشت؟ _نه عزیزم تو که هر کاری تونستی کردی برام تا همین جاشم که به فکر منی  و مثل خیلیا تنهام نذاشتی برام یه دنیاست... _این چه حرفیه؟ اگر کاری داشتی خبرم کن. سعی می کند سرش را به کارهای خانه گرم کند بلکه گذران کند زمان، کمتر آزارش بدهد ولی فکر و خیال و درد رهایش نمی کند... ظهر شده ناهار ابوالفضل را می‌دهد ولی خودش نمی‌تواند لب به چیزی بزند. ظرف ها را می شوید... ابوالفضل را می‌خواباند بلکه کمتر آشفتگی اش دنیای کودکانه پسرش را به هم بریزد... باز به مهدیه  زنگ می‌زند ببیند خبری از دکتر شده یا نه؟ انگار دکتر سرش امروز خیلی شلوغ است و هنوز جواب تلفن را نداده. ساعت را نگاه می کند فقط یک ساعت از تماس قبلی اش با مهدیه می‌گذرد. ابوالفضل بیدار شده است با همه بچگی اش نگرانی و تشویش مادرش را احساس می کند. به سختی تلاشش را می کند سر ابوالفضل و خودش را جوری گرم کند تا گذشت زمان را کمتر حس کنند. _ابوالفضل جان پاشو ماشیناتو بیار بازی کنیم. _حیف که آمبولانس ندارم تو ماشینام _آمبولانس برا چی می خوای پسرم؟ _که برسونمت بیمارستان حالت خوبه شه _من خوبم عزیزدلم. آبجی مریم که بدنیا بیاد می شیم سه نفر اونوقت می تونیم کلی بازی خوب بکنیم. چقدر دلش می خواست آنقدر دستش باز باشد که بتواند همه آرزوهای ابوالفضل را برآورده کند.. چندباری گفته بود دلش ماشین بزرگ می‌خواهد که خودش راننده‌اش باشد... دلش می خواست طاقچه خانه را پر از عروسک های کوچک و بزرگ کند برای مریم سادات...‌ دلش نمی‌خواست بچه هایش بجز غم یتیمی، حسرت چیزهای نداشته را بخورند مثل کودکی های خودش چقدر اسباب بازی ها که دلش می خواسته و نداشته... چقدر سفرها که نرفته بود ... چقدر خوراکی هایی که دهانش را آب انداخته بودند و نخورده بود ... چقدر روزهایی که دلش می خواست  مادرش به مدرسه بیاید و به درس هایش برسد و نشده بود... چقدر لحظه های شیرین و تلخ که نگاه های گرم و مهربان پدر و مادر قوت قلبش نبود ... اول مهرها... روز عقد..‌. روز به دنیا آمدن ابوالفضل... و حالا سر زایمان دومش که حتی سید هم کنارش نیست... چقدر آه فروخورده و چقدر حسرت خاک گرفته در دل داشت..... ادامه دارد : زینب بزاز 📝پ.ن ۱: داستان براساس یک ماجرای واقعی نوشته شده است. 📝پ.ن ۲: اسامی شخصیت ها مستعار هستند. آدرس کانال در پیام رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️⭕️ حسنایی‌های عزیز سلام☺️ لطفاً برای واریز مبالغ اهدایی و نذورات خود، بسته به نیتی که در نظر دارید یکی از شماره کارت‌های زیر را انتخاب کنید🙏 💳 شماره حساب و شماره کارت جهت *ذبح قربانی* برای کمک به مادران باردار نیازمند شماره حساب ۴۰۰۴۵۵۶۷۱۸ شماره کارت ۵۸۵۹۸۳۱۰۱۲۳۵۲۱۳۳ مهران سرمد 💳 شماره کارت جهت تأمین *جهیزیه‌ی مامان عروس‌ها* ۶۱۰۴۳۳۷۳۴۷۲۰۸۲۳۱ سمیه قهرمانی 💳 شماره کارت جهت تأمین *ارزاق، سیسمونی، درمان، اشتغال زایی و مخارج کلی* مادران باردار نیازمند ۵۰۲۲۲۹۱۰۷۶۳۰۰۹۹۳ مهران سرمد آدرس کانال ما در پیام‌رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال ما در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
📣📣📣📣📣📣📣📣📣 زمانی در عصر جاهلیت *فقر فرهنگی* موجب شده بود که پدرها از شنیدن خبر دختر دار شدن خود خشمگین شده و به دنبال راهی برای زنده به گور کردن این دردانه‌های بهشتی باشند ... اکنون نیز پس از گذشت ۱۴۰۰ سال در حالی که در اوج پیشرفت تکنولوژی قرار داریم، شاهد پدر و مادرهایی هستیم که وقتی خبر فرزنددار شدن‌شان را می شنوند به خاطر *فقر مالی* بغض کرده و مشت گره شده خود را بر زمین می‌کوبند و به فکر راهی برای پایان دادن به زندگی *شکوفه‌های نشکفته خود* هستند ... اگر آن روز برای از بین بردن *فقر فرهنگی* مردم، پیامبری برانگیخته شد و خون دلها خورد، امروز چه کسی پرچم‌دار مبارزه با *فقر مالی* مردم است؟ آری برادرم، خواهرم، امروز من و تو می‌توانیم گوشه‌ای از این بار رسالت را بر دوش کشیم و پا به میدان جهاد بگذاریم تا با حیات بخشی به این کودکان معصوم، در آینده شاهد نسل حاج قاسم ها و حججی ها باشیم. منتظرتان هستیم😊 آدرس کانال در پیام‌رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife 💳 شماره کارت ویژه تامین مخارج *خوراک، پوشاک، سیسمونی، دارو، دکتر و سایر هزینه های مورد نیاز برای خانم‌های باردار مستحق* ۵۰۲۲۲۹۱۰۷۶۳۰۰۹۹۳ مهران سرمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هفته پیش دو تا قلمه از یک گل مرجان را که داخل آب گذاشته بودم در گلدان کاشتم، اما حالا انگار جان نگرفته اند ... غصه‌ام شد گفتم اینها دیگر گل بشو نیستند، بگذار از خاک درشان بیاورم اولی را بیرون کشیدم سست بود و راحت از خاک در‌آمد آمدم دومی را هم بیرون بکشم، دیدم طفلک ریشه هایش چه خوب در خاک جا گرفته اند، اما دیگر دیر شده بود ... چقدر دلم برایش سوخت حتماً گل زیبایی می‌شد!! ناخودآگاه یاد نطفه‌هایی افتادم که خیلی خوب جاگیر شده‌اند و قرار است چند صباحی دگر، معجزه‌وار، معصوم و زیبا پا به دنیا بگذارند ... نکند کسی گمان کند چون کوچکند چیدنشان هم خطایی کوچک است ..... 💳 شماره کارت ویژه تامین مخارج *خوراک، پوشاک، سیسمونی، دارو، دکتر و سایر هزینه های مورد نیاز برای خانم‌های باردار مستحق* ۵۰۲۲۲۹۱۰۷۶۳۰۰۹۹۳ مهران سرمد آدرس کانال در پیام‌رسان بله👇 https://ble.ir/giveroflife آدرس کانال در پیام‌رسان ایتا👇 https://eitaa.com/giveroflife
پیام یکی از مادران باردار گروه بعد از اتمام یک دور ختم قرآن انشالله به برکت آیه‌های نور، نسلی سالم و صالح برای ظهور حضرت حجت باشند🙏 @giveroflife