eitaa logo
جهادنگار | صادق مفرد
228 دنبال‌کننده
559 عکس
201 ویدیو
15 فایل
جهانگار | صادق مفرد "روزهای جهاد، تنها روزهای زنده زندگیست." برای ارتباط با ادمین و مشاهده سایر صفحات مجازی، به این لینک مراجعه کنید: https://zil.ink/jahadnegar
مشاهده در ایتا
دانلود
جهادنگار | صادق مفرد
. کتاب این کتاب نوشته دکتر محمد رضا شیخ الاسلامی از فعالین جهادی و مربیان تربیتی (مسئول گروه شهید رحیمی) است . نکات خوبی که از کتاب برداشت کردم: - روستا از کلمه رُستن و روییدن گرفته شده و معنا ندارد در ادامه اش واژه محرومیت بیاید - در بررسی ویژه های متقین آمده است : *و فی اموالهم حق للسائل و المحروم* از این ایه می توان تقسیر کرد: - فقیر و محروم شباهت و تفاوت هایی دارند هر دو نیازمند اند اما محروم نیازش را ابراز نمی کند و حیا می کند ولی فقیر مسئلت می کند لذا نحوه مواجه با این دو نیز متفاوت است - اینکه در آیه می فرماید حق معلوم ( و نه سهم معلوم) یعنی برای محرومین تکلیف داریم نه صرف تسویه حساب مادی که با منت یه ملبغی بدهیم و دیگر کاری نداشته باشیم - واژه مال در این آیه همه نوع دارایی محسوب می شود یعنی از همه برخوداری هایتان در دنیا حقی برای منع شدگان از حقوق لحاظ کنید - فقیر توانایی اشتغال و تغییر را ندارد اما محروم ناتوان و بی استطاعت نیست بلکه در شرایطی است که نیازمند است - عرف جامعه استفاده از عنوان محرومیت برای روستا و حاشیه شهر را به قدری رایج کرده که استفاده از این واژه یک امر عادی محسوب شده و از زبان سیاستگذاران، صاحب نظران، رسانه، فعالان فرهنگی تربیتی و .. تثبیت شده است. - ساکنان این مناطق به یک اجبار عمومی محروم خوانده می شوند و هر روز در حال مرور باور محرومیت در درون خویش هستند. - خطاب محروم به نوجوان روستایی به مرور عزت نفس و خودباوری او را از بین می برد. - ثروت واقعی دارایی و ارزشی است که با پول قابل خرید و فروش و یا سرقت نباشد. نظیر ایمان، صداقت، شرافت، سلامتی و .. این ما هستیم که مشخص می کنیم چه چیزی خوشبختی باشد و چه چیزی نه . البته این به معنای کم اهمیت بودن درآمد نیست ولی بین پولدار بودن و رضایت از زندگی و خوشبختی ملازمه ای و قطعیتی وجود ندارد. - با پایان باور محرومیت و رشد باور ما می توانیم مفهوم روستای مستعد و توانمند شکل می گیرد - تمرکز بر مربی گری پایدار و نه کوتاه مدت و نوبه ای، نوآوری و ساختارشکنی بجای یکنواختی و تکرار محتوایی به جریان های مکمل کمک می دهد بتوانند اثر گذاری بیشتری در رشد مناطق داشته باشند. - فرایند رفع باور محرومیت: - هنر گوش دادن موثر و فعال که نیازمند صبر حوصله و دقت بالاست. نیاز هست هر یک از اعضای جریان های مکمل حداقل با یک نفر در روستا دوست شوندارتباط دائمی بگیرند و حرف هاشون رو بشنوند و به او بپردازند و نه صرفا یک محتوای از قبل اماده شده را برای مخاطبین ارائه دهند. ادامه 👇
جهادنگار | صادق مفرد
. مدتی میهمان خانه پدری مان یعنی بودیم الان که این توفیق از حقیر سلب شده از همه برادران و خواهران خودم طلب حلالیت می کنم شاید باورتان نشود ما از مردادماه سال گذشته مشتاق چنین روزی بودم خیلی سخت بود زنده باشی و یکسال از پیام مولا و فرمانده ات بگذره و نتونی آنچنان که باید حقش را ادا کنی پیام اقا که یادتان هست؟! "جوانان عزیز گروه های جهادی و بسیج سازندگی" ما در این پیام دو قبضه خطاب می شدیم ولی زورمان نمی رسید و حجتی هم بر کناره گیری نبود اما امروز الحمدلله تکلیف برداشته شد. قطعا جریان جهادی و بسیج سازندگی در کنار تلاش های خوبش نیازمند تحول اساسی مبتنی بر این پیام هست تا بتونه در گام دوم انقلاب تمدن ساز باشه و امیدوارم این تغییر و تحولات منجر به این اتفاق بزرگ بشه به برادر خوب و پرتلاشم اقای ایلبیگی هم تبریک می گم و اعلام آمادگی می کنم‌به عنوان یک جهادگر همچنان آماده کمک دادن به مرکز مطالعات جهادی هستم و بسیج سازندگی رو جلودار و تنها متولی و خونه بچه های جهادی می دونم از همه عزیزانی هم که ابراز محبت کردن تشکر می کنم و اقرار می کنم اگر در این چندسال توفیقی حاصل شده بنده صرفا سخنگوی یه تیم جهادی مخلص و بازتاب دهنده تلاش های بچه های جهادی بودم از دوستان عزیز و مجامع جهادی هم می خوام به حواشی دامن نزنند و محکم و منسجم کار رو پیش ببرنند تا اینجا هم نفس گرم اقا و توجه خاص ایشون به بچه های جهادی و بسیج سازندگی، موتور محرک این جریان انقلابی بوده و خواهد بود با رفتن انسان های ضعیفی مثل بنده هم هیچ خلأیی ایجاد نمی شه بلکه جریان جان دوباره می گیره ما هم با قوت قبل و با تمرکز بیشتر در مجموعه بسیج دانشجویی برای گروه های جهادی دانشجویی به تلاش مون ادامه می دیم ان شالله
. *خانواده* در اهمیت خانواده همین بس که اگر بخواهند ماموریت خطیر و سنگینی را به جمعی بسپرند نگاه می کنند به انسجام و قوام خانواده یا اگر بخواهند بر قومی و اجتماعی مسلط شوند اول خانواده را نابود می کنند و بعد سراغ تک تک اعضا می آیند وقتی از قوام خانواده صحبت می‌کنیم مهم است در این خانه : پدر خانواده چقدر مرجعیت و حرمت دارد؟ بزرگ ترها چقدر بازو پدر هستند یا خودشان شعبه ای زده و از دور حکمرانی می کنند؟ جوان ترها چقدر عزیزند و چقدر تکریم می شوند ؟ و اصولا بزرگ‌تر ها اجازه می‌دهند جمع شان روز به روز بزرگ تر شود؟ کوچک تر ها چقدر احترام بزرگ تر ها را دارند و چقدر از تجربیاتشان استفاده می کنند؟ چقدر حفظ انسجام خانواده بر موفقیت های شخصی اولویت دارد؟ چقدر موفقیت های همدیگر را موفقیت خانواده می بینند ؟ چقدر صفا، صمیمیت و صداقت محور رفتارهاست و افراد چقدر علنی و غیر علنی پشت هم هستند؟ و در نهایت گفتمان حاکم، دغدغه های عالی و خط قرمز های خانواده کجاست؟ پینوشت: ممنونم از عزیزانی که تدارک این نشست رو دیدند و عزیزانی که با حضورشان به مجلس اعتبار دادند برای حقیر این جمع یاداور این نکته بود که ما عضو یک خانواده بزرگ هستیم و با همه فراز و نشیب هاش بناست اتفاقات بزرگی رو در افق تمدن سازی رقم بزنیم ان شالله پینوشت ۲ : قدر این خانواده رو بدونیم ولو عضو کوچیکی از این خانواده بزرگیم
جهادنگار | صادق مفرد
. اولین باری که منزل شهید رفتم و از نزدیک با خونه و خانواده اش آشنا شدم به دوستانم گفتم اگر کتاب جدیدی در مورد شهدای می خواییم شروع کنیم این عزیز رو در اولویت بذاریم به رفقای بنیاد روایت فتح هم سپردم چون واقعا داستان علی و سیر و سلوک یه دهه هفتادی واقعا خواندن داره . نمی دونم از علی چه می دونید؟ متولد ۷۴ ولی خیلی پخته تر از هم سن و سال هاش نیمه شب ها یواشکی روی پشت بام نماز شب می خوند دائم روزه بود و به مادرش می گفت می خوام لاغر شم ولی بعدا فهمیدن روزه ها استیجاری بود برای تامین هزینه کارهای جهادی . اون سال یادمه بهم زنگ زدن گفتن یه جوون بیست و چند ساله که تازه نامزد کرده تو مسیر نهبندان تصادف کرده و متاسفانه ماشین شعله ور شده و آسمانی شده بعدها فهمیدم علی عاشق شهید اخباری بود و ازش خواسته شبیه خودش شهید بشه علی سوخت و قلب خیلی ها رو با خودش سوزوند اگر وصیت نامه اش رو بخونید می فهمید جریان جهادی کشور با شعله های عاشقانه و نفس های عارفانه چه جوون هایی به این نقطه رسیده . امروز در حاشیه دورهمی رفقای جهادی مشهد توفیق شد یه بار دیگه مادر علی رو دیدم با خودش هدیه آوره بود کتابی که علی خونده بود و اولش یادداشت نوشته و لباس زیبایی که باهاش کلی خاطره داره مادری که هنوز داره با پسرش زندگی می کنه و حتی اتاقش رو به سبک و سیاق خودش مرتب نگه داشته و نمی دونم چطور از لباسی که عطر پسرش رو میده می گذره و چه پیامی رو می خواد به ما منتقل کنه هرچی بود ما هم امروز آتیش گرفتیم از خودم خجالت کشیدم از همه کم کاری هام از همه خواب آلودگی ها از همه وابستگی ها و دلبستگی ها و از همه روز ها و شب هایی که احساس می کردم جهادی ام
. این یه قاب ساده است! از این عکس دسته جمعی ها گروه های جهادی زیاد دارن سوال اینجاست اونی که از اون بالا داره نگاه می کنه و هیچ کارش بی‌حکمت نیست چی‌می شه از میون این جمع باصفا، تو رو انتخاب می کنه؟ تو چیکار می کنی که جهادت برا همیشه ثبت می شه؟ و اثرش برا نسل های بعدی که حتی ندیدنت باقی می‌مونه؟ اصلا اون بالا آدم ها رو با چی وزن می کنن؟ با حجم کارهاشون؟‌ با بلندی صداشون؟ باشعارها و ادعاهاشون؟ با سوابق خفن شون؟ نمی‌دونم که اگر می‌دونستم حالم‌‌این‌نبود فقط می دونم دلم برای لبخندهات تنگ شده حسین لبخندهایی که نشون می داد خیلی رهایی پینوشت: الحمدلله کتاب حسین جهادی به چاپ رسید همه بخونید چه اونایی که جهادی نرفتن چه اونهایی که تازه شروع کردن چه اونهایی که تو این مسیر محاسنی سفید کردن www.yun.ir/ba8ode
جهادنگار | صادق مفرد
. از حسین خیلی عکس نیست حتی در عکس های دسته جمعی هم‌ به دوربین نگاه نمی‌کرد بعد از شهادت حسین این فیلم رو که دیدم فکر‌ می‌کردم یکی از بچه های جهادی شون گرفته و برام جالب بود نوع حادثه هم تو کلامش هست در مراسم رونمایی کتاب وقتی این ویدیو پخش شد پدرش گفت این تصویر بردار، گذری بوده و حسین رو نمی شناخته و ربطی به اون بچه های اردو نداشته و بعدها وقتی تلفنی باهاشون صحبت کرده گفته که دچار فلان گرفتاری بودم و توسل به حسین کمک کرده گره اش باز شه . از حسین کسایی خاطره دارند که حتی ندیدنش! اگر‌ بخواییم مجموعه اتفاقات بعد شهادت حسین رو ثبت کنیم باید یه فصل جدید به کتاب اضافه کنیم منتها برای نشر همین حداقل خاطرات هم به سختی تونستیم رضایت پدرش رو بگیریم و هرچی می فرستادیم، پدرشون خط می زد و می گفت بذار مخاطب فکر نکنه خیلی سخته مثل حسین باشه