سه روز قبل از شهادت حضرت زهرا (س) ایشان پیراهنی را که خداوند در بهشت خلق کرده بود و دست به دست پیامبران از حضرت آدم تا حضرت محمد (ص) رسیده بود به حضرت زینب تحویل دادند. انبیا به هنگام مواجه شدن با مشکلات به وسیله این پیراهن به درگاه الهی متوسل میشدند.
ایشان توصیه کردند در ساعات آخر روز عاشورا این پیراهن را به برادرت حسین (ع) بده و فرمودند: «هنگامى که برادرت حسین (ع) این پیراهن را از تو خواست، بدان که ساعتى بیشتر مهمان تو نیست و سپس به بدترین حالات به دست اولاد زنا کشته میشود».😭
📚وقایع الشهور: ص ۹۵
⚠️ چه تصادفی
📸 همزمان با جناب #آشنا دستور تخریب استاد رائفی پور توسط #سالومه در شبکه من و تو کلید خورد...
آقا مناظره نمیکنید نکنید
چرا قضیه رو با #بهایی ها درمیون میزارید؟
پ ن : به وقت بیشرفی...
آشنای بهائی کم بود بهائی آشنا هم پیدا شد😏👍
#لژ_فراماسونری
#بهائیت
#آشنای_اجنبی
#شبکه_داخلی_نفوذ
#بیشرفها_به_بهشت_نمیروند
✅ عزرائیل چگونه_جان میگیرد؟
#فرار_از_مرگ
مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت
🌹حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: ای مرد مؤمن! چرا چنين شدی؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روی كينه و غضب نظری كرده و مرا چنانكه می بينی دچار دهشت ساخته است.
🌷حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبیّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائی يابم!
حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان بسمت كشور هندوستان ببرد.
🌷روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل برای ديدار آمده بود گفت: ای عزرائيل برای چه سببی در بندۀ مؤمن از روی كينه و غضب نظر كردی تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانۀ خود كشيده و به ديار غربت فراری شد؟
🌹عزرائيل عرض كرد: من از روی غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدی دربارۀ من برد. داستان از اين قرار است كه حضرت ربّ ذوالجلال به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئی دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيۀ خود من بود. باری با خود می گفتم اگر او صدپر داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟
🌷ليكن با خود گفتم من بسراغ مأموريّت خود می روم، بر عهدۀ من چيز دگری نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را در آنجا يافتم و جانش را قبض كردم.
📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی. .دفتر اوّل «مثنوي» طبع ميرخاني،
#سلام_امام_زمانم
#يااباصالحالمهدی
شمشیر به دست تو نفس می گیرد
از دشمنت انتقام .... پس می گیرد
جز دستِ مبارک تو ای صاحبِ امر
حقِ فدکیه را ....چه کس می گیرد؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سلام پدر مهربان ما صبحت بخير♠️