#تغییر
سلام علیکم
اعیاد شعبانیه بر محبان اهل بیت علیهم السلام مبارک باشه.
امسال با کانالتون آشنا شدم.
برا همین امروز حدودا ساعت ۱۰ صبح بود خواستم بخوابم، اومدم از جلسه اول خانم پرتو اعلم شروع کردم به مطالعه.
حقیقتش صبح زود برا خانواده صبحانه آماده کردم اما بعد حال نداشتم برا نهار چیزی درست کنم.
گفتم دخترم بلند شد یه چیزی میدم سیرش میکنم.
اما وقتی مطالب استاد رو راجع به آشپزی و اهمیتش خوندم.
نتونستم بخوابم.
بلند شدم وضو گرفتم و شروع کردم به آشپزی.
غذامو بار گذاشتم و بعد اومدم استراحت کردم.
وقتی بیدار شدم واقعا احساس خوبی داشتم
از خوزستان
@jalasaaat
هدایت شده از صبح حسینی
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از شبهای با شهدا
یاد شهید #حسن_آبشناسان بخیر؛
همین که جنگ شروع شد رفت کردستان.
با شهید بروجردی آنجا دوست شد.
با هم منطقه را پاکسازی می کردند، همه میگفتند نقشه هایش برای جنگ های نامنظم بی نقص است.
خودش می رفت شناسایی.
تکاور کوهستان بود. از کوه خسته نمیشد، جایی که همه می ماندند، #خودش_میرفت_جلو.
سال ۵۹ که جنگ شروع شد، رفت جنوب.
باز با همان شیوه جنگ های نا منظم، عراقی ها را از قسمتی از دشت عباس رانده بود عقب، بیست نفری هم اسیر گرفته بود که از اولین اسرای جنگ بود.
روزهای اول جنگ خیلی از ارتشی های قدیمی رفتند. خیلی ها هم پاکسازی شدند.به جای همه شان افسرهای بی تجربه تر یا جوان تری گذاشته بودند.
خیلی از هم قطارهای حسن که نمی توانستند زیر دست فرماندهان جدید کار کنند، استعفا دادند.
خیلی ها هم به حسن میگفتند چه طور تحمل میکنی زیر دست کسی باشی که نصف تو نه سواد دارد نه تجربه؟
حسن میگفت ما همه مون مثل دکتری هستیم که بالای سر مریض توی اتاق عمل است.حالا که به خاطر مخالفت با دکتر دیگر نمی شود مریض را ول کرد، رفت بیرون.
ما این همه آموزش دیده ایم، تمرین کرده ایم، دوره گذرانده ایم که امروز #به_درد_مملکت_بخوریم وگرنه همه آن کارها بی فایده بوده.
راست میگفت تا آخر هم سر این حرفش ماند....
از کتاب #نیمه_پنهان_ماه ( شهید آبشناسان )
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از شبهای با شهدا
یاد شهید #منصور_عباسی بخیر؛
🌴 دخترش می گفت؛ مادر و پدرم عاشق هم بودند. پدرم در کارهای خانه خیلی به مادرم کمک میکرد. در خانه غذا درست میکرد و ظرف میشست. مادربزرگم که پیش از این هم مادر شهید بود، طبقه بالای خانه پدرم زندگی میکرد. صبح به صبح پدرم میرفت بالا برایش نان داغ میبرد. گاهی خم میشد روی پای مادرش و #پای_مادربزرگم_را_میبوسید.
پدرم جانباز دفاع مقدس بود. در جبهه شیمیایی شده بود. موهایش ریخته بود. ریههایش مشکل شیمیایی داشت. با این اوضاع باز هم سوریه رفتن را دوست داشت، چون عاشق جبهه و جنگ بود.
پارسال خودم را کشتم تا راضیاش کنم نرود. گفتم: «اگر بروی میدانم که دیگر برنمیگردی.»، میگفت: «نه بابا، #شهادت_دُر_گرانبهایی_است که به هر کسی نمیدهند ــ خیالت راحت ــ به من نمیدهند.»
دست همه را میگرفت هر کسی به او بدی میکرد میگفت: «اشکالی ندارد، #شما_خوب_باشید ».
هرکسی زنگ میزد و میگفت: «آقای عباسی، گره به کارمان افتاده.»، پدرم دستش را میگرفت و #هر_کمکی_از_دستش_برمیآمد انجام میداد.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
هدایت شده از جلسات سبک زندگی ویژه بانوان
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از 📚 دوستی با کتاب 📚
📣📣📣
مسابقه شماره #13 🔰🔰🔰
📚 کتاب #حکمتها_و_اندرزها ؛ شهید مطهری
@doosti_ba_ketab
هدایت شده از پیوند آسمانی (همسرداری بانوان)
#جشن #شعبانیه
#میلاد حضرت #علی_اکبر علیه السلام
گرامیداشت روز #جوان
کلاسهای #مهارتهای_زندگی
همراه با #دعای_توسل
✅ #گام_به_گام_تاظهور
خانم #ذبیح_نیا
#آموزش_هنری
#مولودی_خوانی
زمان: سه شنبه ۲۷ فروردین
ساعت ۱۰:۳۰ الی ۱۲
مکان: خیابان اسکندری جنوبی، بالاتر از خیابان امام خمینی رحمةالله علیه، خیابان بوستان سعدی غربی، پلاک ۴۹، حسینیه منتظران شهادت (نزدیک ترین ایستگاه مترو، شهید نواب صفوی)
هدایت شده از صبح حسینی
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از کانال متن روضه
@babolharam.ir-Ramzani-MiladHazratAliakbar1397-002(rasekhoon.net).mp3
1.14M
🕊💕زمزه ویژۀ میلادِ حضرت علی اکبر علیه السلام به نفسِ حاج مجتبی رمضانی💕
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
🔴بابُ الْحَرَم
https://eitaa.com/babolharam_ir
هدایت شده از صبح حسینی
#اول_صبح_بگویید_حسین_جان_رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هدایت شده از صبح حسینی
بايد براي طور كليمي درست كرد
سجاده اي گرفت و حريمي درست كرد
بايد براي مقدمي از بال جبرئيل
در گوشه اي نشست و گليمي درست كرد
بايد در ازدحام گدا و كميّ ِ جا
جايي براي مرد كريمي درست كرد
بايد قسم به نور دوعين حسين داد
تا از خدا،خداي ِ رحيمي درست كرد
بايد دلِ حسين هواي نبي كند
شايد دوباره خلق عظيمي درست كرد
مجنون شهر بودم و ليلا نداشتم
اكبر اگر نبود من آقا نداشتم
يك لحظه اي كنار بزن اين نقاب را
بيچاره كن به صبح دمي آفتاب را
امشب خودي نشان بده تا سجده ات كنم
از من مگير فرصت اين انتخاب را
نور جبين نيمه شبِ در تهجّدت
درهم شكست كوكبه ي ماهتاب را
آباد باد خانه ات اي زلف پر گره
من از تو دارم اين دلِ خانه خراب را
دستار را ببند و كنارم قدم بزن
شايد كمي نظاره كنم بوتراب را
با قد كشيدنت جگري پير ميشود
رنگ محاسن پدري پير ميشود
چشمان تو همين كه نهان ميشود علي
عمه براي تو نگران ميشود علي
تو رفته اي و زائر رويت شدن فقط
با ديدن امام زمان ميشود علي
دنيايِ ما اگر به كمال تو رو كند
هر روز ِسال روز جوان ميشود علي
بي اختيار ياد صداي تو ميكنيم
هر لحظه اي كه وقت اذان ميشود علي
روزي سه بار پشت بلنداي مأذنه
آقايي تو اشهدمان ميشود علي
ما كيستيم؟تازه مسلمان حنجرت!
الله اكبر از تو و الله اكبرت
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوه ي طوری که داشتی
هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد
در کنج خانه نان تنوری که داشتی
شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی
ای سر به زیر و از همگان سر بلندتر
تسكين عمه بود غروري كه داشتي
خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود
در کوچه های شهر، عبوری که داشتی
این آفتاب توست که خورشیدمان شده!
یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟
مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند
مانند خاک آمده تا که زرش کنند
دینی نداشت اصل و نسب نیز هم نداشت
آخر چگونه در بزند باورش کنند
او خواب دیده بود مسلمان شده همین
او آمده مدینه مسلمان ترش کنند
در خانه حسین اگر اکبری نبود
امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند
پیغمبر و زیارتِ او را بهانه کرد
تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند
آن عده ای خوش اند که حیران تو شدند
مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند
چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری ست
روی سپید و خال سیاهت پیمبری ست
گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو
لحظه به لحظه گاه به گاهت پیمبری ست
ابروی تو کشنده و زلفت کشنده تر
جانم فدای تو که سپاهت پیمبری ست
باید دوید پشت سر ردّ پای تو
یعنب تویی همیشه که راهت پیمبری ست
نامت علی ست جلوه رویت محمدی ست
نامت علی ست طرز نگاهت پیمبری ست
تو صاحب جلال علی و پیمبری
آئینه ي جمال علی و پیمبری
هنگام روبرو شدنِ کارزار شد
کار تمام لشگریان با تو زار شد
وقتی رکاب رزم تو آماده میشود
باید برای مقدم تو خاکسار شد
نامت علیست شأن تو شمشیر ساده نیست
باید برای هیبت تو ذوالفقار شد
حیدر شدی و ضجه لشکر بلند شد
این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد
از میمنه گرفتي و تا پشت میسره
یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد
فرزند لافتی که به جزاین نمی شود
شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود
ای آفتاب روشن شب های کربلا
پیغمبر دوباره ي صحرای کربلا
ای از تمام آدمیان برگزیده تر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا
یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد
گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا
آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیه و هر جای کربلا...
...هر چند دیدنی ست ولی دیدنی تر است
پایین پای مرقد آقای کربلا
نزدیک تر به محضر آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو
حالا که می روی جگرم را نگاه کن
این چشم های محتضرم را نگاه کن
در این لباس ها چقدر دیدنی شدی
زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن
من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو
افتادگی بال و پرم را نگاه کن
باور نمی کنی که علی پیرتر شدم
پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن
اصلاً بیا بجای تمنّا جرعه ای
شرمندگی چشم ترم را نگاه کن
بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد
بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد
(علی اکبر لطیفیان)
#مدح_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872