فهیمه، عروسم، معلم دینی دبیرستان بود؛ خوشرو، آرام و فداکار. از آن زنهایی که بیصدا کوه به دوش میکشند. همه سختیهای زندگی را به جان خرید تا مصطفی به این جایگاه برسد و به عنوان یک دانشمند هستهای به وطنش خدمت کند.
"نمیدانم چرا زبانم بیاختیار از پیکرها میپرسد، اما دل شنیدن جواب را ندارم."
بیشتر از یک هفته گذشته و هنوز هیچ نشانی از فاطمه و فهیمه نیست. خانهشان آنقدر ویران شده که پیداکردنشان سخت است.
میدانم... تا فاطمه پیدا نشود، فهیمه هم پیدا نمیشود. هرجا هستند، کنار هماند، مثل همیشه.
"شانههایم میلرزد اما شانههای مادربزرگ نه!:"
دلم را سپردهام به حضرت زهرا (س). اگر نگاهش را شامل حالمان کند، پیکرشان را به ما میرساند. اما اگر نه عیبی ندارد مگر حضرت فاطمه مدفنش مشخص است که فاطمهی ما مزار داشته باشد؟!»
قاسم سلیمانی خانهی ما هم شهید شد؟!
هر جای دل مادر که دست میگذارم یک خط روضهاست، روضههای مجسمی که به چشم دیده.
«شهادت سیدمصطفی چیز دور از انتظاری برایم نبود، همیشه میدانستم دیر یا زود یک روز بالاخره این خبر را میشنوم. برای همین از قبل به همسرم و پسرهایم گفته بودم هر اتفاقی افتاد اول به خودم بگویند، قول میدهم طاقت بیاورم.
یکشنبه صبح در آشپزخانه مشغول بودم که همسرم دستم را گرفت و گفت بیا بنشین. یقین کردم که اتفاقی افتاده مخصوصا که دیشب ریحانه سادات روی زبانش حرف شهادت افتاده بود و ول نمیکرد. قرآن را به سینه چسباندم و گفتم: آمادهام.بچهها مِن مِن میکردند: مصطفی شهید شده...من صبور بودم اما داغ امان نمیداد: فهیمه هم شهید شده. برای هر کدامشان چندثانیه بیشتر فرصت عزاداری نداشتم چون بلافاصله اسم دیگری از عزیزانم در لیست قرار میگرفت: ریحانهسادات هم... گریه میکردم و میگفتم: منزل نو مبارکشان _فاطمهسادات... قبل از اینکه اسم سیدعلی را بیاورند پیشدستی کردم: سردار سلیمانی من هم شهید شده؟! از های های گریههایشان جوابم را گرفتم.
سید علی عاشق سردار سلیمانی بود. راه میرفت توی خانه و طوری رفتار میکرد که مثلا حاج قاسم است من هم به این اسم صدایش میکردم. سردار سلیمانی ما هم پیکرش سالم نبود از روی دی ان ای شناساییاش کرده بودند. وقتی در معراج گفتم سید علی را بدهید تا به جای مادرش برای پسرم لالایی بخوانم از سبکی تابوتش فهمیدم چیزی از چهارسالهی مان نمانده.»
تکههای دل مادربزرگ، هر کدام جایی افتادهاند؛ زیر آوار، کنار فاطمه و فهیمه...کنار پیکر سوختهی سیدعلی...در تابوتِ سر به مهر ریحانهسادات... جملهاش روضه را تکمیل میکند: باید خانه را ببینی، برایم گودال قتلگاه درست کردهاند. گودالی که دلم میخواهد شکایتش را پیش حضرت زینب (سلاماللهعلیها) ببرم. کاش فقط پسرم را شهید میکردند... کاش فقط مصطفی را...»
روضههای امسال، همین نزدیکیهاست.
بچهها را با روضه انس دهیم اهل شهادت میشوند...
#شهدای_اقتدار_ایران
•
دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود؟
گوشـهٔ ویـرانـه جـای بـلبـل زهــرا نـبـود
جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی
هیچکس در گوشهٔ ویران به یاد ما نبود.
دخترم روزیکهمن درخیمهبوسیدم تو را
ابـر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود
جـان بابا، هر کجا نام تـو را بـردم به لب
پاسخم جز کعبنی، جز سیلی اعدا نبود
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
جلسات خانگی قرآن کریم تهران مرکز
https://eitaa.com/jalasatekhanegitehran
هدایت شده از شیخ رمضانی(اسماعیل)
حجتالاسلامشیخ اسماعیلرمضانی4_5976461586682878535.mp3
زمان:
حجم:
39.49M
🎙| صوت سخنرانی
🎤| شیخ اسماعیل رمضانی
🌙| پنجشنبه ۵ تیر ۱۴۰۴
🗓 | شب اول دهه اول محرم ۱۴۴۷
🕌 | هیئت روضه العباس
📝| سکولارهای مذهبی
#شیخ_اسماعیل_رمضانی
#هیئت_روضهالعباس
#دهه_اول_محرم
#گزارش_صوتی
#محرم_۱۴۰۴
#صوت
🏷 @sheykhramezani
هدایت شده از شیخ رمضانی(اسماعیل)
حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل رمضانی4_5976309179768379347.mp3
زمان:
حجم:
39.78M
🎙| صوت سخنرانی
🎤| شیخ اسماعیل رمضانی
🌙| پنجشنبه ۵ تیر ۱۴۰۴
🗓 | شب اول دهه اول محرم ۱۴۴۷
🕌 | هیئت انصار العباس
📝| دینِ توصیف ها...
#شیخ_اسماعیل_رمضانی
#هیئت_انصارالعباس
#دهه_اول_محرم
#گزارش_صوتی
#محرم_۱۴۰۴
#صوت
🏷 @sheykhramezani
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 شیعیان اگر مظلومیت امام زمان عجل الله را مانند امام حسین علیه السلام درک کنند او را یاری کرده و زمینه ظهورش را فراهم میکنند.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
مظلومِ عالم؛امامِ زمانم...
جلسات خانگی قرآن کریم تهران مرکز
https://eitaa.com/jalasatekhanegitehran
گزارش تصویری ازمراسم عزاداری سرور و سالارشهیدان در تکیه حسینیه ولایت
منطقه ۱۷ تهران
جلسات خانگی قرآن کریم تهران مرکز
https://eitaa.com/jalasatekhanegitehran