┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️نترسیدن از عظمت پوشالى دشمن؛ راز عظمت شهداى كربلا
امام حسین، عظیم ترین مبارز و مجاهد تاریخ اسلام است؛ چون او در چنین میدانی ایستاد و نترسید و مجاهدت کرد.
اما این انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلومیت دارد. همان قدر که بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است و با غربت هم به شهادت رسید.
فرق است بین آن سرباز فداکار و انسان پرشورى که به میدان نبرد می رود؛ مردم به نام او شعار می دهند و از او تمجید می کنند؛ میدان اطراف او را انسان هاى پرشورى مثل خود او گرفته اند؛ می داند که اگر مجروح یا شهید شود، مردم با او چگونه با شور برخورد خواهند کرد و آن انسانی که در چنان غربتی، در چنان ظلمتی، تنها، بدون یاور، بدون هیچ گونه امید کمکی از طرف مردم، با وسعت تبلیغات دشمن، می ایستد و مبارزه می کند و تن به قضاى الهی می سپارد و آماده کشته شدن در راه خدا می شود.
عظمت شهداى کربلا به این است! یعنی براى احساس تکلیف، که همان جهاد در راه خدا و دین بود، از عظمت دشمن نترسیدند؛ از تنهایی خود، احساس وحشت نکردند؛ کم بودن عدّه خود را مجوزّى براى گریختن از مقابل دشمن قرار ندادند.
این است که یك آدم را، یك رهبر را، یك ملت را عظمت می بخشد:
نترسیدن از عظمت پوشالی دشمن.
▪️توصیه هاى یك دیپلمات به عباس بن علی علیها لسلام
عباس! نمی شد با کمی تدبیر جلوی آن فاجعه بزرگ را گرفت؟!
آقا جان سلام! راستش خیلی وقت بود که می خواستم چند کلمه خودمانی با شما درد دل کنم. نمی دانم! شاید هر کس دیگر غیر از شما بود، از کلمه درد دل استفاده نمی کردم. شاید صراحتا می گفتم می خواهم چند خط انتقاد کنم، گله کنم یا یک چیزی توی همین مایه ها! اما خب چه کنم که احترام شما خیلی واجب است و الان هم که دارم این حرف ها را می زنم، دست و پایم می لرزد و قلبم دارد از جا کنده می شود. قبلش البته باید این نکته را بگویم که بنده خودم از ارادتمندان شما هستم و همین مراسم عزاداری دهه اول محرم، که همه ساله توی وزارت خانه برگزار می شود به همت من بوده و خودتان هم که حتما شاهد بوده اید که چه قدر تلاش می کنم تا این مراسم با مشارکت هرچه بیش تر کارکنان وزارت برگزار شود.
منظور این که یک وقت خدایی نکرده از حرف هایی که می خواهم بزنم سوءتفاهم پیش نیاید!
می دانید آقا جان؟! چند وقت است دارم به این فکر می کنم که آیا نمی شد جوری عمل کرد که در عاشورای سال ۶۱ هجری آن فاجعه بزرگ پیش نیاید؟! واقعا نمی شد؟! با کمال معذرت و با همه احترامی که برای شما قائلم، باید بگویم که در این ماجرا دو طرف افراط کردند!
به نظر من اگر کمی تدبیر و عقلانیت به خرج داده می شد، این فاجعه پیش نمی آمد! به نظر من، ما مصالح جبهه قلیل و ضعیف حسینی را نادیده گرفتیم و با دست خودمان بهترین نیروهای ایمانی و ارزشیِ زمانه را به مسلخ بردیم!
ادامه دارد...
#توجیه_المسائل_کربلا۲۰
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
https://eitaa.com/Majmoe_yaborhan
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
ما امروز در حرفه خودمان اصطلاحی داریم با عنوان « رایزنی دیپلماتیک!»
من هرچه فکر می کنم می بینم با رایزنی های دیپلماتیک می شد جلو این فاجعه را گرفت! شوخی که نیست!
سر پسر پیغمبر خدا و بهترین اعوان و انصارش بر نیزه جفا رفت و اهل بیت مظلوم و زن و بچه معصومش، ۴۰ روز آواره سفر اسارت شدند، آن هم با آن اوصافی که می دانید و می دانیم!
آیا این هزینه کمی بود؟! آیا ارزش نداشت برای جلوگیری از این هزینه گزاف، با طرف مقابل راه می آمدیم و این قدر روی موضع خودمان پافشاری نمی کردیم؟! فدای تان شوم؛ لطفا احساسی برخورد نکنید! بیایید کمی منطقی باشیم! یک طرف یک لشگر سی هزار نفری با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی و با ثروت انبوه و امکانات مادی فراوان و یک طرف دیگر ۷۲ نفر.
فقط ۷۲ نفر.
عقل چه حکم می کند؟! نه! واقعا عقل چه حکم می کند غیر از رایزنی و تعامل؟! بالاخره آدم هر قدر هم که پلید باشد، دیگر از شیطان که بدتر نیست! هست؟! شمر و عمرسعد خیلی که بد بودند، نهایتاً شیطان بودند! خب؛ ما الان در کشور خودمان داریم این مسیر را تجربه می کنیم. داریم با شیطان مذاکره می کنیم. آن هم شیطان بزرگ!
البته حواس مان خیلی جمع است که یک وقت کلاه سرمان نرود! گفته ایم مذاکره باید برد-برد باشد. یعنی هم ما که در جبهه حق هستیم، سود کنیم و هم شیطان!
خب آیا بهتر نبود همین شیوه در کربلا هم پیاده می شد و ما نیروهای ارزشمند و بی نظیر جبهه حسینی را به این راحتی از دست نمی دادیم و به موازات آن، مخفیانه به کادرسازی و یارگیری و تربیت نیروی مضاعف می پرداختیم تا احیانا اگر خدایی نکرده یک روز ضرورت اقدام نظامی هم پیش آمد، با عده و عُده کافی و از موضع قدرت وارد عرصه نبرد می شدیم؟!
مثلا خود شما آقا جان!
من شنیده ام شب عاشورا برای تان امان نامه آورده اند. خب این یعنی یک فرصت بسیار عالی! در دیپلماسی، ما به این جور اقدامات از طرف دشمن، اصطلاحا می گوییم « چراغ سبز»!
شاید می شد به بهانه این اقدام جلسه ای ترتیب داده شود، چانه زنی شود، بده بستانی انجام شود! ولی شما به راحتی این فرصت را از دست دادید و با یک ادبیات تند، امان نامه را رد کردید!
ببینید آقا جان! من نمی گویم که شما باید امان دشمن را می پذیرفتید و حسین را رها می کردید.
زبانم لال... خاک بر دهانم... حرف من این است که آوردن این امان نامه می توانست یک فرصت باشد برای رایزنی و مذاکره حداقل برای رفع تحریم آب!
بگذریم اصلا... حرف در این باره زیاد است. راستی آقا جان! باز هم بگویم این حرف ها همه اش از سر دل سوزی بود ها! وگرنه من شما را بی نهایت دوست دارم!
مخلص شما: دیپلمات
#توجیه_المسائل_کربلا۲۱
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
https://eitaa.com/Majmoe_yaborhan
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️شجاعت مواجه شدن با یك دنیا
عظمت کار این جا بود که امام حسین در مقابل فشار و سنگینی یك دنیاى متعرّض و مدّعی، احساس تردید نکرد؛ در حالی که آدم هاى معمولی احساس تردید می کنند.
آدم هاى فوق معمولی هم احساس تردید می کنند.
کمااین که بارها گفته ام عبدالله َّبن عباس - که یك شخصیت بزرگی است - و همۀ آقازاده هاى قریش، از آن وضع ناراحت بودند.
عبداللهَّ زبیر، عبداللهَّ عمر، عبدالرحمن بن ابی بکر و فرزندان بزرگان صحابه و بعضی صحابه از این قبیل اند. در مدینه عدّۀ زیادى صحابه بودند؛ آدم هاى با غیرتی هم بودند - نه این که خیال کنید با غیرت نبودند - همان کسانی بودند که در مقابل تهاجم مسلم بن عقبه، در قضیۀ « حَرّه» مدینه - که سال بعد به مدینه حمله بردند و همه را قتل عام کردند - ایستادند؛ جنگیدند و مبارزه کردند.
خیال نکنید ترسو بودند؛ نه، شمشیرزن و شجاع بودند. اما شجاعت ورود در میدان جنگ، یك مسأله است و شجاعت مواجه شدن با یك دنیا، یك مسألۀ دیگر است. امام حسین این دومی را داشت.
▪️ابزارم براى تو (بهانه كمك)
تاریخ واقعه عاشورا، مسیر زندگی را برای همگان روشن می کند و راه را از بی راهه آشکار می سازد، در این حادثه عظیم، افرادی چون زهیر، حبیب، مسلم بن عوسجه و... هم چون پروانه ای بر گرد وجود مولای خود می چرخند و به سعادت می رسند و گروهی در میانه راه و با درک حقیقت به سوی سید الشهد ا حرکت می کنند و گروهی نیز مولا و سرور خود را تنها می گذارند و می گریزند و در همه این وقایع و شخصیت ها عبرتی برای همه تا قیامت است. عبیدالله بن حرجعفی از گروه کسانی است که تا درب بهشت رفت، ولی به واسطه غفلت و عافیت طلبی دنیوی به بیراهه کشانده شد و امام خود را تنها گذارد.
#توجیه_المسائل_کربلا۲۲
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
https://eitaa.com/Majmoe_yaborhan
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️مردى كه به جاى خویش، اسبش را به امام بخشید!
در مسیر رسیدن به کربلا در یکی از منازل کاروان ایستاد. امام پرسید:
خیمه گاه کیست؟ گفتند:
عبیدالله بن حر جعفی!
پیک امام را که جواب نداد، امام شخصا به سراغ او رفت. بعد از کلی صحبت و دلیل باز نیامد. می گفت:
حاضرم اسبم را به شما بدهم... و حضرت فرمود:
نیازی نیست... ما خودت را می خواستیم. امام خودش را می خواست. عرض کرد: "اسب و شمشیر" را به شما می بخشم و شما مرا از این کار معاف کن. فرمود:
اگر خودت را به ما نمی سپاری، ما احتیاجی به مالت نداریم. و این آیه را تلاوت فرمودند: ما گم راه کنندگان را یاور خود نمی گیریم. خیلی اصرار کرد که نیاید! گفته بود:
تو را به خدا سوگند هم راهی مرا با خود مخواه. من هر چه بتوانم تو را کمك می کنم. اینك "این اسب" لگام دار من؛ به خدا بر آن از پی کسی نتاختم، مگر آن که آثار مرگ را بر او چشاندم و از پی ام نتاختند که مرا بر آن دریابند و نیز "این شمشیر" تقدیم شما که به هر چه زدم برید!
امام هم فرمود:
"پسر حر! ما براى اسب و شمشیر تو نیامده ایم. آمده ایم یارى ات را بخواهیم. اکنون که از جان خود دریغ می ورزى، هیچ نیازى به اموال تو نداریم."
حاضر نشد خودش را برای امام خرج کند، حرف از اسب تیز و شمشیر برنده اش می زد. بعد عاشورا، سر همین انتخاب اشتباه تاسف می خورد و اشک می ریخت، عجب درسی به ما داد عبیدالله بن حر جعفی.
اولویت "خودت" را امام بگذار، نه اولویت "اسبت" را! مگر این که مثل حضرت نافع، اسب و شمشیر هم در راه او باشد، به شرط حضور خودت.
▪️مى خواستم زندگى كنم (بهانه زندگى دنیا)
در راه حسین گاه باید از حلال ها هم گذشت. حبیب از اصحاب سؤال کرد:
چرا آمدید کربلا؟ جواب دادند:
اتینا لننصر غریب فاطمه. مجدد سوال کرد: لِمَ طلقتم "حلائلكم"؟ چرا زنان تان را طلاق داده و رها کردید؟
و باز جواب اصحاب همان بود. فقالوا لذلک. همه از حلال دنیای خود گذشتند و همسران شان را رها کردند برای آن اولویت بزرگ، یاری غریب فاطمه. و حتی از حلال مباح هم نه، که باید از مستحب و حتی واجب هم گذشت! باید به کعبه پشت کرد و حج واجب را رها کرد و رو کرد به حسین. این است سرّ ادب زیارت در محضر امام: پشت به قبله و رو به امام.
"در چشم تو جا پای عبور ملکوت است می گردم از این قبله به سمتی که تو باشی"
#توجیه_المسائل_کربلا۲۳
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
◾️دنیادوستی؛ ریشه توجیه مردم
در طول ۲۰ سال زمام دارى معاویه طعم تلخ تبعیض ها و ستم ها را چشیده بودند و بسیارى از آن ها در فقر و فلاکت مادّى و معنوى به سر می بردند. از این رو وقتی که مردم کوفه مطّلع شدند امام حسین ضد دستگاه اموى قیام کرده است، سیل نامه ها به سوى مکّه روانه شد و از امام حسین خواستند تا اوضاع پریشان آنان را سامان دهد.
امّا دل بستگی مردم به دنیا و اختناقی که حزب اموى ایجاد کرده بود، مانع فداکارى و ایستادگی آنان در مقابل ستم گران شد. چنان که امام حسین در مورد آن مردم فرمود: « النَّاسُ عَبیدُ الدُّنیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلى الْسِنتَِهِم یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَاذا مُحِصُّوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ»
مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان شان، حمایت و پشتیبانی شان از دین تا آن جا است که زندگی شان در رفاه است و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند، دین داران کم خواهند بود.
و در بیان دیگرى خطاب به اشراف کوفه نوشت:
« اگر بیعت شکنی و نقض بیعت کنید، به جانم سوگند که این نخستین بار نیست که چنین ننگی را مرتکب می شوید، زیرا شما با پدر و برادرم و پسر عمویم مسلم بن عقیل نیز چنین بی وفایی کردید. فریب خورده کسی است که به وعده هاى پوچ شما دل ببندد. شما با این سستی و ترس، خود را بدبخت و بهره خود را ضایع کردید.»
چنان که از سخنان و بیانات امام حسین فهمیده می شود، مردم در عین حالی که گرفتار تبعیض ها و بی عدالتی هاى حزب اموى بودند، جرأت قیام نداشته و ظلم و ستم آنان را تحمّل می کردند.
به همین جهت، فرزدق به امام گفت: « قُلُوبُ النَّاسِ مَعَكَ وَ سُیُوفُهُمْ مَعَ بنى امیّة» مردم دل های شان با تو است و شمشیرهای شان با بنی امیّه و علیه تو!»
شهید مطهّرى می نویسد:
« فرزدق نظر عامّه را گفت، عامّه اى که محکوم روش کبرا و رؤسا بودند و از خود، اراده اى نداشتند، ولی « مجمع بن عبید»، بین اشراف بی ایمان و عامّه ضعیفِ مقلّد، فرق گذاشت. « مجمع بن عبید»
گفت:
« اشراف به خاطر رشوه هایی که گرفته اند، همه علیه تو هستند، امّا سایر مردم دل های شان مایل به شماست و شمشیرهای شان فردا علیه شما کشیده خواهد شد».
#توجیه_المسائل_کربلا۲۴
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️حیات حسینی
نحوۀ تلقّی انسان ها از زندگی و مفهوم « حیات»، جهت دهندۀ عمل و موضع آنان است. در دید عاشورائیان، حیات در محدوده تولّد تا مرگ خلاصه نمی شود، بلکه امتداد وجودى انسان به دامنه قیامت و ابدیّت کشیده می شود. با این حساب، فرزانه کسی است که به سعادت آن دنیا بیندیشد و نعمت ابدى را به برخوردارى موقّت این دنیا ترجیح دهد. از همین ره گذر، حمایت و یارى دین و اطاعت از ولیّ خدا، زمینه ساز سعادت ابدى است. شرافت در حمایت از حجّت خدا است، هرچند به کشته شدن در این راه باشد. عاشقان را، در طریق بندگی جان سپردن خوش ترست از زندگی سر نمی پیچم ز خاطرخواه دوست می پسندم هر چه خاطرخواه اوست.
امیرالمؤمنین در مورد رها کردن دنیا می فرماید:
آیا آزادمردى نیست که این لقمه جویده حرام دنیا را به اهلش واگذارد؟ همانا بهایی براى جان شما جز بهشت نیست، پس به کم تر از آن نفروشید!
در دعای عهد می خوانیم:
مرگ می تواند بین یاران امام و خود امام فاصله بیندازد، آری تنها مرگ؛ مرگ فاصل آن ها و امام شان است. یاران مهدی این گونه هستند. مرگ فاصل است، نه زندگی و نه دنیا! دنیا را توجیه نمی کنند... ان شاءالله که بین ما و امام "مرگ" فاصله بیندازد، نه "زندگی". خدا نکند که حیات، بین ما و امام فاصله بیندازد. اهل کوفه می خواستند حیات شان بین امام و آن ها فاصله اندازد...
▪️مى خواستم سیاسى نباشم (بهانه سیاست)
عده ای در کربلا نیامدند به بهانه این که از سیاست دور باشند. نمی شود امام را به عنوان یک رهبر الهی قبول داشت، ولی به عنوان رهبر سیاسی قبول نداشت. حقیقت کربلا، سیاست را با دیانت دیدن است. حر در یکی از منازل از خود رفتاری دوگانه و متعارض بروز داد: نماز با امام و شمشیر بر امام. ترجمان رفتار او را شهید آوینی به زیبایی تصویر می کند: در این زمینه شهید آوینی می گوید:
« ... عجبا آنان (حُر ّبن یزید نیز با سپاهش) نماز را با امام به جماعت می گزارند! اگر او را در نماز به مقتدایی پذیرفته اند، پس دیگر چه داعیه ای بر جای می ماند؟ اگر کسی بینگارد که جدایی دین از سیاست تفکری است خاص این عصر، در اشتباه است. بیاید و ببیند که این جا نیز، نیم قرنی پس از حجه الوداع، همان انگار باطل حاکم است. حکام جور را در همه طول تاریخ چاره ای نیست جز آن که داعیه دار این اندیشه باشند، اگر نه، مردم فطرتاً پیشوایان دین را به حکومت می پذیرند و حق هم همین است. اما در این جا نکته ظریف دیگری نیز هست. ظاهرِ دین، منفكّ از حقیقت آن، هرگز ابا ندارد که با کفر و شرك نیز جمع شود و اصلاً وقتی که دین از باطن خویش جدا شود، لاجرم به راهی این چنین خواهد رفت.»
آری نماز با امام خواندن به حکم دیانت و شمشیر بر امام کشیدن به حکم سیاست در منطق اولیه حر که دین را جدای از سیاست می داند، قابل توجیه است، اما حُری که به حقیقت عاشورا رسیده است، راهی برای توجیه این دوگانگی نمی یابد. در منطق عاشورا سیاست عین دیانت است و دیانت هم عین سیاست. کسانی مثل هرثمه، ربیع بن خُثَیم (خواجه ربیع) و... مقابل امام قرار نگرفتند، ولی امام را یاری نکرده، ترک کردند...
#توجیه_المسائل_کربلا۲۵
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️تماشاچى ممنوع!
هرثمه بن ابی مسلم، در میان راه به امام برخورد. امام انتظار یارى و هم راهی از او داشت. او ناامنی خانواده خود را بهانه کرد و صحنه را ترك کرد.
هرثمه گوید: هم راه علی بن ابی طالب در صفین جنگیدیم. چون ما را در کربلا فرود آورد، برای مان نماز خواند. پس از گفتن سلام نماز، کفی از خاکش برداشت و آن را بویید و فرمود: آه اى خاك! گروهی در تو اجتماع می کنند که بدون حساب به بهشت وارد می شوند. هنگامی که هرثمه پس از جنگ، نزد همسرش- جرداء دختر سمیر که از شیعیان علی بود- رفت، به وى گفت: آیا چیز شگفت انگیزى از دوستت برایت نقل کنم؟ چون در کربلا فرود آمد، خاکش را برداشت و بویید و گفت: آه اى خاك! گروهی در تو اجتماع می کنند که بدون حساب به بهشت وارد می شوند. او از کجا غیب می داند؟
زن گفت: اى مرد چیزى مگو! زیرا امیرالمؤمنین جز حقیقت چیزى نمی گوید. هرثمه گوید: هنگامی که عبیدالله بن زیاد سپاه را به جنگ با حسین بن علی گسیل داشت، من نیز در میان سپاه بودم، چون به مردم و حسین بن علی و هم راهانش رسیدم، منزلی که علی، ما را در آن فرود آورد و جایی را که از خاکش برداشت، شناختم و سخنی را که بر زبان آورده بود، به یاد آوردم. از حرکتم ناخشنود شدم؛ بر اسبم سوار گشتم و رفتم تا نزد حسین رسیدم. بر او سلام کردم و آن چه را که از پدرش در آن منزل شنیده بودم، بازگفتم. حسین فرمود: « با مایی یا علیه ما؟»
گفتم: اى پسر رسول خدا! نه با توام و نه علیه تو! زن و فرزندم را رها کرده ام و از ابن زیاد بر آنان بیم ناکم. حسین فرمود: « بنابراین از نزد ما بگریز تا شاهد قتل ما نباشی، زیرا به خدایی که جان محمد به دست اوست، هر کس امروز شاهد قتل ما باشد و ما را یارى نکند، خدا او را در دوزخ افکند»
. من نیز گریزان پیش رفتم تا قتل گاهش از دیده ام پنهان شد.
#توجیه_المسائل_کربلا۲۶
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️زاهد بی بصیرت
در میان اصحاب امیرالمؤمنین مردى را داریم به نام ربیع بن خُثَیم، همین خواجه ربیع معروف که قبرى منسوب به او در مشهد است. حالا این قبر، قبر او هست یا نه، من یقین ندارم و اطلاعم در این زمینه کافی نیست، ولی در این که او را یکی از زهّاد ثمانیه، یعنی یکی از هشت زاهد معروف دنیاى اسلام، می شمارند، شکی نیست. ربیع بن خثیم این قدر کارش به زهد و عبادت کشیده بود که در دوران آخر عمرش قبر خودش را کنده بود و گاهی می رفت در قبر و لحدى که خودش براى خودش کنده بود، می خوابید و خود را نصیحت و موعظه می کرد، می گفت: یادت نرود عاقبت باید بیایی این جا. تنها جمله اى که غیر از ذکر و دعا از او شنیدند، آن وقتی بود که اطلاع پیدا کرد که مردم حسین بن علی فرزند عزیز پیغمبر را شهید کرده اند؛ چند کلمه گفت در اظهار تأثر و تأسف از چنین حادثه اى: واى بر این امّت که فرزند پیغمبرشان را شهید کردند!
می گویند بعدها استغفار می کرد که چرا من این چند کلمه را که غیر ذکر بود، به زبان آوردم! همین آدم در دوران امیرالمؤمنین علی جزء سپاهیان ایشان بوده است.
یك روز آمد خدمت امیرالمؤمنین عرض کرد: « یا امیرَالْمُؤْمِنینَ! انّا شَكَكْنا فى هذَ االْقِتالِ».
« انّا» را هم که می گوید، معلوم می شود که او نماینده عده اى بوده است. یا امیرالمؤمنین! ما درباره این جنگ شك و تردید داریم، می ترسیم این جنگ، جنگ شرعی نباشد. چرا؟ چون ما داریم با اهل قبله می جنگیم، ما داریم با مردمی می جنگیم که آن ها مثل ما شهادتین می گویند، مثل ما نماز می خوانند، مثل ما رو به قبله می ایستند. و از طرفی شیعه امیرالمؤمنین بود، نمی خواست کناره گیرى کند. گفت: یا امیرالمؤمنین! خواهش می کنم به من کارى را واگذار کنید که در آن شك وجود نداشته باشد، من را به جایی و دنبال مأموریتی بفرست که در آن شك نباشد. امیرالمؤمنین هم فرمود: بسیار خوب، اگر تو شك می کنی، پس من تو را به جاى دیگرى می فرستم. نمی دانم خودش تقاضا کرد یا ابتدائاً حضرت او را به یکی از سرحدات فرستادند که در آن جا هم باز سرباز بود.
کار سربازى می خواست انجام بدهد، اما در سرحد کشور اسلامی که اگر احیاناً پاى جنگ و خون ریزى به میان آمد، طرفش کفار یا بت پرستان یعنی غیرمسلمان ها باشند. این نمونه اى بود از زهّاد و عبّادى که در آن زمان بودند. اسلام بصیرت می خواهد؛ هم عمل می خواهد و هم بصیرت.
این آدم (خواجه ربیع) بصیرت ندارد. در دوران ستم گرى مانند معاویه و ستم گرترى مانند یزیدبن معاویه زندگی می کند؛ معاویه اى که دین خدا را دارد زیرورو می کند، یزیدى که بزرگ ترین جنایت ها را در تاریخ اسلام مرتکب می شود و تمام زحمات پیغمبر دارد هدر می رود. آقا رفته یك گوشه اى را انتخاب کرده، شب و روز دائماً مشغول نماز خواندن است و جز ذکر خدا کلمه دیگرى به زبانش نمی آید؛ یك جمله اى هم که به عنوان اظهار تأسف از شهادت حسین بن علی می گوید، بعد پشیمان می شود که اینْ حرفِ دنیا شد، چرا به جاى آن سُبْحانَ الله، الْحَمْدُ للهِ نگفتم؟ چرا به جاى آن یاحَیُّ یا قَیّوم نگفتم؟ بِالله نگفتم؟ این با تعلیمات اسلامی چرا اللهُ اکْبَر نگفتم، لا حَوْلَ وَلا قوَّةَ الاَّ جور درنمی آید. لا یُرَى الْجاهِلُ اّلا مُفْرِطاً اوْ مُفَرِّطاً جاهل یا تند می رود یا کُند. این زهد و عبادت چه قدر ارزش دارد؟ این، ارزش ندارد که آدم در رکاب مردى مانند علی باشد، اما در راهی که علی دارد راهنمایی می کند و در آن جایی که علی فرمان جهاد می دهد، شك کند که آیا این درست است یا نادرست و عمل به احتیاط کند، بنا را بر احتیاط بگذارد.
#توجیه_المسائل_کربلا۲۷
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️راز تنهایى مسلم
مردم کوفه بعد از مرگ معاویه همگی با هم متفق شدند که امام حسین را به حکومت برسانند و نامه های زیادی را به او نوشتند تا او به کوفه بیاید و در آن جا با در دست گرفتن قدرت، خود را برای مبارزه با حکومت یزید و سرنگونی آن آماده کند. ولی این مردم با روی کار آمدن ابن زیاد در کوفه از همه آرمان های خود گذشتند و نماینده امام، مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند.
اما چرا مسلم تنها شد؟ چون افرادی بودند که بصیرت کامل نداشتند و نمی دانستند باید همان گونه که از امام اطاعت می کنند، از نایبش هم باید اطاعت کنند... عالم تر و مسن تر از نایب امام هم باید از نایب امام اطاعت کند، حتی آن جایی که نظر نایب امام با نظرش مخالف است... اگر این کار را نکنی، هم نایب امام را به کشتن می دهی و هم امام را روانه گودال قتل گاه خواهی ساخت... کسانی که به بهانه های سیاسی وارد جریان کربلا نشدند؛ روزگار سرنوشت آن ها را به گونه ای رقم زد که در صف دشمنان قرار گرفتند. با این بیان، این حدیث شنیدنی است:
بىِ حَمْزَةَ قَالَ َ حْمَدَ بن الْحَسَنِ الْمِیثَمِىِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بن أ َ وَ رَوَى یَعْقُوبُ بن یَزِیدَ عَنْ أ نَّهُ مَنْ لَمْ یُنْفِقْ فىِ طَاعَةِ اللَّهِ َ یْقِنْ بِالْخَلَفِ وَ اعْلَمْ أ َ نْفِقْ وَ أ َ بَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ أ َ سَمِعْتُ أ نْ یَمْشِىَ َ نْ یُنْفِقَ فىِ مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَمْشِ فىِ حَاجَةِ وَلىِِّ اللَّهِ ابْتُلِىَ بِأ َ ابْتُلِىَ بِأ فىِ حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل
حضرت صادق فرمود: انفاق کن و یقین داشته باش که در آینده به تو خواهد رسید و بدان اگر در اطاعت خداوند انفاق نکنی مجبور خواهی شد که در معصیت پروردگار خرج کنی و هر کس در بر آوردن حاجات دوستان خدا قدم بر ندارد، کارش به جایی خواهد رسید که در راه دشمنان خدا گام بردارد.
▪️مى خواستم عبادت كنم (بهانه عبادت)
بعضی ها به بهانه این که به عبادت شان لطمه ای وارد نشود، کربلا نیامدند. افرادی مانند ربیع بن خثیم که شرح حالش گذشت. این افراد اسلام را کامل نشناختند. نمی دانند اسلام هم احکام فردی دارد و هم احکام اجتماعی. شهید مطهری در بیان رویکرد افراد نسبت به این دو دسته از احکام اسلامی می گوید:
« الآن در اجتماع ما اکثر آن هایی که شور اسلامی دارند، دو دسته هستند: یك دسته ربیع بن خثیمی فکر می کنند، مثل خواجه ربیع فکر می کنند. اسلام براى این ها عبارت است از ذکر و دعا و نافله خواندن و زیارت رفتن و زیارت عاشورا خواندن. اسلام براى این ها یعنی کتاب مفاتیح و کتاب زادالمعاد. همه اسلام براى این ها در کتاب مفاتیح خلاصه شده است و غیر از این چیزى اساساً وجود ندارد. درست مثل ربیع بن خثیم فکر می کنند؛ اصلاً کارى به دنیا ندارند، کارى به زندگی ندارند، کارى به مقررات اجتماعی اسلام ندارند، کارى به اصول و ارکان اسلام ندارند، کارى به تربیت اسلام ندارند، به هیچ چیز اساساً کارى ندارند.
دسته دوم کسانی هستند که می گویند: عبادت اهمیت زیادى ندارد؛ برو دنبال تعلیمات اخلاقی اسلام، برو دنبال تعلیمات اجتماعی اسلام؛ مساله عبادت مال بیکارهاست؛ آن هایی که کار مهم ترى ندارند، باید نماز بخوانند و عبادت کنند، اما آدمی که کار مهم ترى دارد که دیگر لزومی ندارد عبادت کند!
این هم فکر غلطی است و بسیار بسیار خطرناك. اسلام را همان طورى که هست باید شناخت.»
در یک کلام باید گفت:
از مرز ظریف کفر و ایمان می گفت
از آدم و دام های شیطان می گفت
در کربُبلا حسین را می کشتند
در گوشه ی حجره، شیخ عرفان می گفت
#توجیه_المسائل_کربلا۲۸
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️مى خواستم راحت باشم (بهانه راحتی)
راحت طلبی شعبه و شاخه ای از دنیاطلبی است. عده ای در انجام مسئولیت خودشان تا آن جایی پای کار هستند که به راحتی آن ها لطمه ای وارد نشود. وقتی بحث بلا و رنج پیش می آید، عقب می کشند و مسئولیت خویش را رها می کنند و در صدد توجیه آن بر می آیند. این افراد ماهیت دنیا را درک نکرده اند وگرنه هرگز در دنیا به دنبال راحت طلبی نمی رفتند. امیرالمؤمنین در مورد دنیا می فرماید: دَارٌ بِالْبَلاَءِ مَحْفُوفَة دنیا خانه اى است پوشیده از بلاها.
پس محال است که در این دنیا به راحتی و آسایش رسید، دنیایی که پوشیده از بلا است. اصلا طلب راحتی در دنیا محال است. امام علی به یارانش فرمود: تمناى امر محال نکنید، گفتند: چه کسی امر محال تمنا می کند؟ فرمود: شما آیا راحتی را در دنیا تمنا نمی کنید؟ گفتند: بلی، فرمود: راحتی براى مؤمن در دنیا، محال است.
اصلا کربلا از کرب و بلا است. مگر می شود کربلا آمد و بلا را به جان نخرید. راحت طلبی نباید انسان را از انجام تکلیفش باز دارد. امیرالمؤمنین در وصف متقین بیان می دارد: راحت طلبی آن ها را به کوتاهی در انجام دستوراتش وادار نساخته.
خود امام در بین راه، بعد از شهادت مسلم، به همراهانش خبر از بلا و رنج ها را داد. تا برای آنان روشن کند که راه کربلا جز با بلا و رنج طی نمی شود.
#توجیه_المسائل_کربلا۲۹
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️آزمون رنج و بلا
امام حسین در منزل زباله وقتی خبر کشته شدن مسلم و هانی و عبد الله بن یقطر را به یاران خویش داد، فرمود: هر که می خواهد برگردد. در این زمان، عده اى از دور او پراکنده شدند.
به نقلی امام فرمود: « اى مردم! هر یك از شما که توان صبر کردن بر تیزى شمشیر و ضربه نیزه ها دارد، هم راه ما بماند، وگرنه برگردد!»
چنین سخنی را هنگام عزیمت از مکه به سوى عراق نیز در خطبه اى فرموده بود که هرکس آماده شهادت است، با ما حرکت کند « مَن کانَ باذِلاً فینا مُهْجَتَهُ... فَلْیَرْحَلْ مَعَنا» شب عاشورا، در آن خطبه معروف، ضمن تشکر از یاران، فرمود:
« بیعتی بر گردن شما ندارم، هر که می خواهد برود و از تاریکی شب استفاده کند. اما هیچ یك از یاران آن شب نرفتند. حتی وقتی قاسم بن حسن پرسید که آیا کشته خواهم شد، امام ابتدا پرسید که مرگ در نظر او چگونه است؟ گفت: شیرین تر از عسل. پس از این امتحان موفّقیّت آمیز بود که حضرت، بشارت شهادت را به وى نیز داد.
آری اباعبدالله درست می گفت: مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان شان، حمایت و پشتیبانی شان از دین تا آن جا است که زندگی شان در رفاه است و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند، دین داران کم خواهند بود.
«النَّاسُ عَبیدُ الدُّنیا وَالدِّینُ لَعِقٌ عَلى الْسِنتَِهِم یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَاذا مُحِصُّوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ»
رهبر معظم انقلاب در توصیف شرایط سخت که در کربلا حاکم بود، می گویند: « اما در حادثه کربلا، اصل قضایا و لبّ لباب اسلام - که همه آن را قبول داشتند - یعنی خود حسین بن علی، درون حادثه است و بناست شهید شود و این را خود او هم می داند، اصحاب نزدیك او هم می دانند. هیچ امیدى به هیج جا - در سطح این دنیاى بزرگ و این کشور اسلام عریض و طویل ندارند. غریب محض اند. بزرگان دنیاى اسلام در آن روز، کسانی بودند که بعضی از کشته شدن حسین بن علی غم شان نبود؛ چون او را براى دنیاى خودشان مضرّ می دانستند! عده اى هم که غم شان بود، آن قدر اهتمام به این قضیه نمی کردند. مثل عبدالله جعفر و عبدالله عباس. یعنی هیچ امیدى از بیرونِ این میدان مبارزه غم آلوده و سرشار از محنت، وجود نداشت. و هر چه بود در همین میدان کربلا بود و بس! همه امیدها خلاصه شده بود در همین جمع و این جمع هم دل به شهادت داده بود. بعد از کشته شدن هم - برحسب موازین ظاهرى - کسی براى آن ها یك فاتحه نمی گرفت.»
#توجیه_المسائل_کربلا۳۰
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
▪️نابینا و علیل بودم (بهانه هایى از جنس نقص عضو)
عده ای از بزرگان که در کربلا حاضر نشدند به خاطر مشکلاتی از جنس معلولیت و کم بینایی و امثال آن بود. هرچند تقریر این سخنان از عهده راقم این سطور خارج است و معلوم نیست که اگر نگارنده خود در داستان کربلا بود، کدام جناح را بر می گزید و به چه عاقبتی دچار می شد، اما این بهانه ها و توجیه ها هم قابل قبول نیست، چون کسانی در سپاه امام حسی بودند که معلول بودند:
مسلم بن کثیر اعرج، لنگ و از یادگاران جنگ صفین بود، ولی به کربلا آمد و شهید شد. عبدالله بن عفیف ازْدِى نابینا بود و از یادگاران جنگ صفین. او را نیز با یاران کربلایی پیوندی است. کربلایی شد و به قافله شهدا پیوست. حرف حق را باید گفت، با وجود این دو شهید بزرگوار دیگر توجیه نابینایی و معلول بودن از ارزش افتاد. کربلا راه هرگونه توجیه را بست! چشم و پایت را از دست دادی، ولی دیگر اعضای بدنت که می تواند نثار عزیز فاطمه شود... توان رزم هم که نداشته باشی، باز پیکرت، آبرویت، حضورت، آن هم با آن سوابق روشن انقلابی دل گرمی اصحاب خواهد شد و لااقل سیاهی لشکر محبوب خواهی شد.
▪️باید با همه وجودت براى اسلام باشی، حتی...
« اى سید ما! اى مولاى ما!
ما آن چه باید بکنیم، انجام می دهیم؛ آن چه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلی دارم، جسم ناقصی دارم، اندك آبرویی هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛ همۀ این ها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ این ها هم نثار شما باشد.
سید ما، مولاى ما، دعا کن براى ما!
صاحب ما تویی! صاحب این کشور تویی! صاحب این انقلاب تویی! پشتیبان ما شما هستید! ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد. در این راه ما را با دعاى خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانی بفرما.»
«سیدعلی خامنهای»
#توجیه_المسائل_کربلا۳۱
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─