6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام اربابم...
دلم گرفته..
دریابم😭😭😭
صلیاللهعلیڪیااباعبدالله
اللهم الرزقنا حرم
عزیزم حسین رفیق دلشکسته ها
امام حسین خسته ها
عزیرم حسین
عزیرم حسین جان
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن.
____🍃🌸🍃____🔻تنهامنجی موعود🔻
اللهم عجل لولیک الفرج
🔴امیرکبیر ۳ سال صدارت کرد، رئیسی ۳ سال رئیسجمهور بود.
امیرکبیر خزانه را خالی تحویل گرفت، رئیسی هم همینطور.
امیرکبیر از ثروتمندان مالیات گرفت، رئیسی هم از صاحبان خانهها و اتومبیلهای لوکس.
امیرکبیر کارخانههای متعدد راه انداخت، رئیسی هم کارخانههای تعطیل شده را فعال کرد.
✍دانیال معمار
🔴#بیداری_ملت
@bidariymelat
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸#حکایت
📝داستان آیت الله شفتی و سگ گرسنه
✍ یکی از علمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمد باقر شفتی رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود.
حجه السلام شفتی در ایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد،.
🔹گاهی از شدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت.
روزی درمدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند،
وجه مختصری از این ناحیه به او رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت.
🔸در مسیر راه ناگاه در کنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده و شیر می خوردند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت.
حجه الاسلام به خود خطاب کرده و گفت:
اگر از روی انصاف داوری کنی، این سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است،
🔹زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت.
خود حجه السلام شفتی نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی او را طوری یافتم که سر به آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند.
🔸از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد و پیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن.
من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد.
🔹و با آن حدود هزار دکان و کاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هرسال نهصد خروار برنج می شد،
دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند.
تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را برخودم ترجیح دادم.
📚منبع: اقتباس ازکتاب صدویک حکایت
عباسعلی کامرانیان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚#لسان_الغيب
✍روایتی هست که میگوید :
خواجه شمسالدین محمد شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد.
که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات.
در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد.
🔹تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد. من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!"
100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند
عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند.
🔸در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند.
او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
🔹شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است.
شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز به راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد.
🔸اما شاخ نبات ممانعت کرد.
خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش
او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم
🔹اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش،
خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت:
هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه میبینی؟
گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند :
باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت : حس میکنم قرآن را از برم؛
🔸و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت!
تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسانالغیب و حافظ را به او داد.
لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود.
🔹تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ...
حافظ او را نخواست و گفت :
زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد...
تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند.
هدایت شده از نـُـقطَـــ٨ـﮩہزَن🚀🇮🇷🇵🇸
دولت شهید رئیسی بیمارستان ساخته، دولت جدید سه روز بعد از اومدنش بیمارستان رو زده به نام هاشمی رفسنجانی!
بعد همینا واسه قطعی برق میگن هنوز دولت مستقر نشده و ربطی به ما نداره!
من دیگه حرفی ندارم😕
🎯@noqtahzan🔜#نقطه_زن
هدایت شده از رسانه مطالبه گر تاشا
📸 واکنش تند حمید رسایی به بازگشت ظریف به دولت؛ آقای پزشکیان به محرومیت از حقوق اجتماعی درجه۵ ماده۱۹ قانون مجازات اسلامی (۵ تا ۱۵ سال محرومیت) محکوم میشود...
🔸 رسایی، نماینده مجلس نوشت: در صورت صحت ادعای آقای ظریف و ابقای وی در جایگاه معاونت، مطابق قانون، اولا این حکم معاونت راهبردی کان لم یکن (یعنی باطل) و ثانیا مرتکب (یعنی آقای پزشکیان) به محرومیت از حقوق اجتماعی درجه۵ ماده۱۹ قانون مجازات اسلامی (۵ تا ۱۵ سال محرومیت) محکوم میشود.
#تاشاپرچمداررسانه
✅ رسانه مطالبه گر تاشا
@tashaa1400
@tashaa1400
رهبری امروز آنقدر دغدغهمند پیرامون لزوم رسیدن به لایههای زیرساختی #هوش_مصنوعی صحبت کردند که انگار در مورد یک فریضه فرمایش میکنند!
کجای دنیا یک عالم دینی در این سطح پیگیر مسائل علم روز دنیا و آیندهنگر پیدا میشود؟ روشنفکری واقعی یعنی این نه ادا و اطوار ساختگی
سایهتان مستدام آقا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
〽️علی رضوانی مجری بدون تعارف :
امروز در پایان برنامه سعادت داشتم برای عرض ادب لحظاتی رهبر معظم انقلاب را زیارت کنم ،
توجه ایشان به برنامه بدون تعارف موجب افتخار و دلگرمی ما شد
سایه تان مستدام آقا جان🙏🏻
┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅
🇮🇷 جنابِ جمهوری اسلامی ایران
✍ جناب جمهوری اسلامی ایران! سود تو از #حجاب چیست؟ چرا خود را به آب و آتش میزنی و مقابل بیحجابی میایستی؟ این همه انرژی صرف میکنی برا حجاب که چه شود؟! بگذار مردم بیحجاب شوند!
🗽 بگذار خود آنچه را که #غرب به آن رسیده لمس کنند..
بگذار سدّ حجاب شکسته شود و کار به جاهای باریک تر کشیده شود..
بگذار یکبار غرب را تجربه کنند و ببینند که #بیحجابی آغاز است اما پایان نیست!
👨👩👧👦 آری! بگذار خود لمس کنند حجاب که رفت، خیلی چیزهای دیگر هم میرود!
#خانواده هم میرود!
انسِ انسانی هم میرود و جای خود را به انس و زندگی با حیوانات میدهد!
🛣 بله باید ببینند درد حجاب نیست! درد نفسِ سرکش و تنوع طلب انسان است که به صرفِ کنار رفتن حجاب راضی نمیشود.. باید آنقدر مسیر لجنزارِ غرب پیموده شود تا نفَسها به شماره بیفتد!!!
🌹در گرماگرم عملیات بدر دعای کمیل بر پا کرده بودیم. حاج محمود بیش از همه گریه و بی تابی می کرد. دعا که تمام شد به علت علاقه شدیدی که به شنیدن مصیبت آقا اباعبدالله(ع) داشت، از مداح خواست که زیارت عاشورا هم خوانده شود. تا به حال گریه ای این چنین از یک مرد، آن هم یک فرمانده نظامی ندیده بودم. بعد از زیارت عاشورا، یکی یکی بچه ها را در آغوش خود می کشید و حلالیت می طلبید. می گفت: «من آن چنان که می خواستم نتوانستم به اسلام خدمت کنم و از شما تقاضا دارم که جفای من را نکنید و بیش از من در خدمت اسلام باشید.»
آن شب به یاد ماندنی می گفت: «من می دانم که فردا شهید می شوم و پیش سرورم امام حسین(ع) می روم. از شما می خواهم که به خانواده ام سرکشی کنید.»
شب از نیمه گذشته بود که باز هم حاج محمود را دیدم. سر به سجده داشت و با اشک می خواند« انا عبدک الضعیف».
این آخرین منجاتش بود ظهر فردای آن شب به یاد ماندنی، با پنج نفر از یارانش با یک گلوله تانک به وصال دلدارش رسید.
🌹هدیه به سردار شهید حاج محمود ستوده صلوات- شهدای فارس