🔷امام خامنه ای: قوانین و تصمیمات مهم دولت نیاز به پیوست عدالت دارد
🔹 پیوست عدالت یک کار تشریفاتی نیست یک امر واقعی است.
🔹امام خامنه ای: رعایت اولویتها ضروری است/ حل مسئله گرانی و تورم جزو اولویتهای فوری است
#اخبار_مقاومت_اسلامی
📢 رهبر انقلاب: شناخت ظرفیتهای کشور از شرایط کارآمدی است/ قبلا ایران را با قالی و نفت میشناختند اما امروز به قدرت منطقهای و نظامی
📩 رهبر انقلاب در نخستین دیدار اعضای هیئت دولت چهاردهم:
✏️ یکی از شرایط کارآمدی کارگزاران دولت این است که داشتههای خودشان را بشناسند، ثروتهای موجود خودشان را بشناسند.
✏️ ما داشتیم مسئولینی را ــ بنده در این سالهای طولانی برخورد کردم با مسئولینی ــ که نمیشناختند نیروی انسانی کشور را نمیشناختند، نیروهای طبیعی کشور را نمیشناختند. ظرفیتهای ما چندین برابر آن چیزی است که بالفعل دارا هستیم. چند نوع ما ظرفیت داریم:
✏️ یکی ظرفیتهای طبیعی است؛ ما از لحاظ منابع زیرزمینی ظرفیتهای زیادی داریم.
✏️ موقعیت جغرافیایی منحصر بفردی در این منطقه داریم. ما از لحاظ زمینی سر چهارراه قرار داریم، چهارراه شرق و غرب، و شمال و جنوب. این موقعیت بسیار مهمی است.
✏️ از لحاظ اقلیمی تنوع اقلیمی یک فرصت بسیار بزرگی است که ما داریم. از لحاظ سواحل طولانی دریای آزاد، ما این فرصت را داریم، جزایرمان، سواحلمان، اینها همهاش فرصت است.
✏️ یک نوع فرصتها، فرصتهای انسانی است، ظرفیتهای انسانی است.
✏️ ایمان مردم ما، این ایمانی که مردم دارند ایمان مذهبی و ایمان سیاسی این خیلی با ارزش است این جزو ظرفیتهاست.
✏️ یکجور ظرفیتهای دیگر عبارت است از: ظرفیتهای سیاسی کشور، عمق راهبردی ما؛ یک روزی بود که ایران را با قالی و نفت میشناختند، امروز ایران را با علم میشناسند با پیشرفت نظامی میشناسند، با قدرت منطقهای میشناسند با عمق راهبردی میشناسند در دنیا. این یک فرصتی است این در اختیار ماست. توانایی تأثیرگذاری روی کشورهای دنیا، روی منطقه، این چیز کوچکی نیست چیز خیلی مهمی است. این هم از فرصتهای ماست. ۱۴۰۳/۶/۶
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
📢 رهبر انقلاب: چهار سال نعمت خدمت، زود میگذرد اما کارهای بزرگ میتوان کرد مثل امیرکبیر و #رئیسی_عزیز
📩 رهبر انقلاب در نخستین دیدار اعضای هیئت دولت چهاردهم:
✏️ امروز همهی این وزرای محترم و شما برادران و خواهران عزیزی که مورد اعتماد رئیسجمهور و مجلس قرار گرفتید همهتان مقامات عالیرتبهی این کشورید وظیفهی همهی ماست که از شماها حمایت کنیم، کمکتان کنیم اگر احتیاج به کمک داشته باشید و تلاش کنیم که انشاءاللّه شما در کارهایتان موفق باشید.
✏️ شما امروز در جایگاهی قرار گرفتید که میتوانید در پیشرفت کشور و در ادارهی امور کشور مؤثر باشید. وزارت یک چنین موقعیتی را به شماها داده این نعمت الهی است، اینی که انسان بتواند خدمت کند به مردم این نعمت بزرگی است.
✏️ چهارسال زود میگذرد لکن در همین مهلت زود گذر کارهای بزرگ میتوان کرد. امیرکبیر سه سال در کشور حکومت کرد؛ کارهای بزرگی را بنیانگذاری کرد. خود آقای #رئیسی_عزیز ما سه سال حکومت کرد و ریاست کرد کارهای خوبی ایشان انجام داد و بعضی کارها را پایهگذاری کرد که انشاءاللّه ثمرهاش را بعدها کشور خواهد دید. ۱۴۰۳/۶/۶
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
چقدر بعضی عکسها عجیبند
روح الله عجمیان و رییسی
در پیاده روی اربعین
هر دو شهید...
#شبتون_شهدایی...
هدایت شده از 🕊 ◍⃟ دارالقرآن علی ابن ابیطالب علیه السلام🕊 ◍⃟
#تربیت_فرزند
رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم:
فرزندان خود را گرامی بدارید و خوب تربیتشان کنید تا گناهان شما آمرزیده شود.
📚 به نقل از مکارمالاخلاق، ص۲۲۲
.
هدایت شده از مطالبه گران استان ایلام
⭕️ دروغ کشنده نیست!
پزشکیان(روز رای اعتماد به وزیران): فهرست وزرای پیشنهادی به تایید رهبر انقلاب رسیده است.
رهبر انقلاب ( ۶ شهریور ۱۴۰۳) : بسیاری از وزیران پیشنهادی را نمیشناختم و درباره آنها نظری نداشتم.
ظریف(۶ شهریور ۱۴۰۳):هفتاد درصد وزرا و معاونین رئیس جمهور توسط شورای راهبردی انتخاب شدهاند.
ظریف در روز معرفی وزرای پیشنهادی: در اعتراض به نادیده گرفته شدن نظرات شورای راهبردی در انتخاب وزرا، استعفا می دهم!
پزشکیان(در ایام تبلیغات انتخاباتی): بنزین را گران نخواهم کرد.
پزشکیان( اوایل شهریور ۱۴۰۳) : نمیتونیم بنزین را به قیمت لیتری ۶۰ هزار تومان بخریم و به قیمت یارانهای به مردم بفروشیم.
خوب شد که دروغ گفتن کُشنده نیست وگرنه در یک ماه اخیر بارها شاهد مرگ پزشکیان و ظریف بودیم!/صادق کوشکی
مطالبه گران استان ایلام
@motalbehgaran
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟠 حرفهای تأمل برانگیز
کودک دست فروشی که به صورت خودجوش در مترو تئاتر شهر، تذکر #حجاب میداد...!
#آفرین_به_معرفت_این_بچه_که_از_نره_گنده_های_کم_عقل_مدعی_عقل_هزار_برابر_بیشتر
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام اربابم...
دلم گرفته..
دریابم😭😭😭
صلیاللهعلیڪیااباعبدالله
اللهم الرزقنا حرم
عزیزم حسین رفیق دلشکسته ها
امام حسین خسته ها
عزیرم حسین
عزیرم حسین جان
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن.
____🍃🌸🍃____🔻تنهامنجی موعود🔻
اللهم عجل لولیک الفرج
🔴امیرکبیر ۳ سال صدارت کرد، رئیسی ۳ سال رئیسجمهور بود.
امیرکبیر خزانه را خالی تحویل گرفت، رئیسی هم همینطور.
امیرکبیر از ثروتمندان مالیات گرفت، رئیسی هم از صاحبان خانهها و اتومبیلهای لوکس.
امیرکبیر کارخانههای متعدد راه انداخت، رئیسی هم کارخانههای تعطیل شده را فعال کرد.
✍دانیال معمار
🔴#بیداری_ملت
@bidariymelat
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸#حکایت
📝داستان آیت الله شفتی و سگ گرسنه
✍ یکی از علمای ربانی قرن دوازدهم مرحوم سید محمد باقر شفتی رشتی معروف به حجه الاسلام شفتی است که از مجتهدین برازنده و پرهیزکار بود.
حجه السلام شفتی در ایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالبا لباس او از زیادی وصله به رنگهای مختلف جلوه می کرد،.
🔹گاهی از شدت گرسنگی و ضعف غش می کرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت.
روزی درمدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشتی بین طلاب تقسیم می کردند،
وجه مختصری از این ناحیه به او رسید، چون مدتی بود گوشت نخورده بود، به بازار رفت و با آن پول جگر گوسفندی را خرید و به مدرسه بازگشت.
🔸در مسیر راه ناگاه در کنار کوچه ای چشمش به سگی افتاد که بچه های او به روی سینه او افتاده و شیر می خوردند، ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف، قدرت حرکت نداشت.
حجه الاسلام به خود خطاب کرده و گفت:
اگر از روی انصاف داوری کنی، این سگ برای خوردن جگر از تو سزاوارتر است،
🔹زیرا هم خودش و هم بچه هایش گرسنه اند، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلو آن سگ انداخت.
خود حجه السلام شفتی نقل می کند: وقتی که پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی او را طوری یافتم که سر به آسمان بلند کرد و صدائی نمود، من دریافتم که او درحق من دعا می کند.
🔸از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان، از زادگاه خودم شفت مبلغ دویست تومان برای من فرستاد و پیام داد که من راضی نیستم از عین این پول مصرف کنی، بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و از سود تجارت، از او بگیر و مصرف کن.
من به همین سفارش عمل کردم، به قدری وضع مالی من خوب شد که از سود تجارتی آن پول، مبلغ هنگفتی بدستم آمد.
🔹و با آن حدود هزار دکان و کاروانسرا خریدم و یک روستا را در اطراف محلمان بنام گروند به طور دربست خریداری نمودم، که اجاره کشاورزی آن هرسال نهصد خروار برنج می شد،
دارای اهل و فرزندان شدم و قریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند.
تمام این ثروت و مکنت بر اثر ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم، و او را برخودم ترجیح دادم.
📚منبع: اقتباس ازکتاب صدویک حکایت
عباسعلی کامرانیان
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📚#لسان_الغيب
✍روایتی هست که میگوید :
خواجه شمسالدین محمد شاگرد نانوایی بود. عاشق دختر یکی از اربابان شهر شد.
که دختری بود زیبا رو بنام شاخ نبات.
در کنار نانوایی مکتب خانه ای قرار داشت که در آنجا قرآن آموزش داده میشد و شمسالدین در اوقات بیکاری پشت در کلاس مینشست و به قرآن خواندن آنان گوش میداد.
🔹تا اینکه روزی از شاخ نبات پیغامی شنید که در شهر پخش شد. من از میان خواستگارانم با کسی ازدواج میکنم که بتواند 100 درهم برایم بیاورد!"
100 درهم، پول زیادی بود که از عهده خیلی از مردم آن زمان بر نمیآمد که بتوانند این پول را فراهم کنند
عده ای از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عده ای دیگر نیز سخت تلاش کردند تا بتوانند این پول را فراهم کنند و او را که دختری زیبا بود و ثروتمند به همسری گزینند.
🔸در بین خواستگاران خواجه شمسالدین محمد نیز به مسجد محل رفت و با خدای خود عهد بست که اگر این 100 درهم را بتواند فراهم کند 40 شب به مسجد رود و تا صبح نیایش کند.
او کار خود را بیشتر کرد و شبها نیز به مسجد میرفت و راز و نیاز میکرد تا اینکه در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم کند و شب به خانه شاخ نبات رفت و اعلام کرد که توانسته است 100 درهم را فراهم کند و مایل است با شاخ نبات ازدواج کند.
🔹شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایی گرمی از او کرد و اعلام کرد که از این لحظه خواجه شمسالدین شوهر من است.
شمسالدین با شاخ نبات راجع به نذری که با خدای خود کرده بود گفت و از او اجازه خواست تا به مسجد رود و آخرین شب را نیز به راز و نیاز بپردازد تا به عهد خود وفا کرده باشد.
🔸اما شاخ نبات ممانعت کرد.
خواجه شمسالدین با ناراحتی از خانه شاخ نبات خارج شد و به سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپری کرد. سحرگاه که از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر به دست جلوی او را گرفتند و جامی به او دادند و گفتند بنوش
او جواب داد من مرد خدایی هستم که تازه از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این کار را انجام دهم
🔹اما آنان خنجر را به سوی او گرفتند و گفتند اگر ننوشی تو را خواهیم کشت بنوش،
خواجه شمسالدین اولین جرعه را نوشید آنان گفتند چه میبینی گفت:
هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چه میبینی؟
گفت: حس میکنم از آینده باخبرم و گفتند :
باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چه میبینی؟ گفت : حس میکنم قرآن را از برم؛
🔸و خواجه آن شب به خانه رفت و شروع کرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهی مردم گفتن و دیگر سراغی هم از شاخ نبات نگرفت!
تا اینکه آوازه او به گوش شاه رسید و شاه او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاه شد؛ و شاه لقب لسانالغیب و حافظ را به او داد.
لسانالغیب چون از آینده مردم میگفت و حافظ چون حافظ کل قرآن بود.
🔹تا اینکه شاخ نبات آوازه او را شنید و فهمید نزد شاه است و به دنبال او رفت اما ...
حافظ او را نخواست و گفت :
زنی که مرا از خدای خود دور کند به درد زندگی نمیخورد...
تا اینکه با وساطت شاه با هم ازدواج کردند.
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند.