احمد علی:
به نام خدا
با سلام و صبح بخیر
قال الإمام زين العابدين عليه السلام :
المُؤمِنُ مِن دُعائِهِ عَلى ثَلاثٍ : إمّا أن يُدَّخَرَ لَهُ و إمّا أن يُعَجَّلَ لَهُ و إمّا أن يُدفَعَ عَنهُ بَلاءٌ يُريدُ أن يُصيبَهُ ؛
امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
مؤمن از دعاى خود يكى از سه نتيجه را مى گيرد : يا برايش ذخيره مى شود ، يا در دنيا برآورده مى شود و يا بلايى كه مى خواست به او برسد از او برگردانده مى شود .
( تحف العقول ، ص ۲۸۰ )
مسافر کربلا
چهار ساله بود ، مریضی سختی گرفت . پزشکان جوابش کردند . گفتند : این بچه زنده نمی ماند ! پدرش او را نذر آقا اباالفضل (ع) کرد . به نیت آقا به فقرا غذا می داد . تا اینکه به طرز معجزه آسایی این فرزند شفا یافت !هر چه بزرگتر میشد ارادت قلبی این پسر به قمر بنی هاشم بیشتر میشد . تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت !در جبهه انقدر شجاعت از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضل (ع) از لشگر امام حسین (ع) شد . خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می کند .علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت .آخرین باری که به جبهه می رفت گفت : راه کربــــــــــــــلا که باز شد برمیـــــگردم !شانزده سال بعد پیکرش بازگشت . همان روزی که اولین کاروان به طور رســــمی به سوی کربـــــــــــــــلا می رفت !!!آمده بود به خواب مسئول تفحص ، گفته بود :زمانش رسیده که من برگـــردم !!! مــــــحل حضورپیکرش را گفته بود !!عجیب بود . پیکرش به شهردیگری منتقل شد . مدتی بعد او را آوردند ، روزی که تشییع شد روز تاســوعا بود . روز اباالـــفضل(ع)در پایان آخرین نامه اش برای من و شما نوشته بود : به امید دیدار در کربلا_ برادر شما علیرضا .حالا هرکس مشکلی برای سفر کربلا داره به سراغ علیرضا میره ...
راوی :مادر شهید
منبع:کتاب مسافر کربلا.شماره
مزارش گلستان شهدای اصفهان
آخرین قطعه بالا سر حاج آقا رحیم ارباب سمت چپ
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
شهیدعلیرضا کریمی
مسئول دسته گروهان ابوالفضل علیه السلام از گردان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از لشگر۱۴ امام حسین علیه السلام در عملیات والفجر یک به شهادت رسید و پس از ۱۶سال پیکر مطهرش پیداشد.
تفحص توسط سردار غلامی مسئول تفحص ل امام حسین علیه السلام انجام شد و همانگونه که شهید پیش بینی کرده بود سردارغلامی در تفحص شهید علیرضا کریمی خودنیزبه خیل شهدا پیوست. روحش شاد ۱۴صلوات به نیت شهدا و رفتن به کربلا
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
تقدیم به تمام شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی
مسافر کربلا"زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی
یک ماه از تدفین علیرضا گذشت. شب، رفته بودم مسجد. بعد از نماز یکی از بچه های بسیج گفت: ممد آقا، یه آقائی چند روزه دنبال شماست. می گه از بچه های تفحص لشگر امام حسین(ع) هست و با شما کار مهمی داره!
تو فکر بودم. یعنی چی کار داره؟! داشتم از درب مسجد بیرون می رفتم. یک دفعه آقائی آمد جلو و سلام کرد. گفت: از بچه های تفحص هستم و با شما کار دارم.
با هم رفتیم منزل. بعد از کمی صحبتهای معمول و یاد کردن از جبهه ها گفت: علیرضا کریمی فرزند باقر برادر شماست، درسته؟!
با تعجب گفتم: بله، چطور مگه؟! ایشان ادامه داد: پیکرش هم تو منطقه فکه شمالی بوده؟ من با تکان دادن سر صحبتهاش رو تائید می کردم.
ایشان ادامه داد: پیکر برادرتون رو من به عقب منتقل کردم! در جریان پیدا شدن ایشون هم ماجراهای عجیبی اتفاق افتاد که برای همین خدمت رسیدم.
همه توجهم به صحبتهای ایشان بود. با تعجب نگاهش می کردم. ایشان ادامه داد: بچه های تفحص مدت ها بود که در منطقه فکه شمالی کار می کردند. خیلی از شهدا رو پیدا کردند. اما چند روزی بود که هر چه جستجو کردیم شهیدی پیدا نمی شد.
از قرار گاه مرکزی تفحص اعلام کردند که از فردا بچه های اصفهان به منطقه شرهانی منتقل می شوند و بچه های لشگر دیگری جایگزین ما خواهند شد.
شب آخر توی مقر، مجلس دعای توسل بر پا کردیم. بچه ها، خیلی گریه کردند. بیشتر از همه سرهنگ علیرضا غلامی که خودش در این منطقه حضور داشت و یک پای خودش را هم تقدیم کرده بود اشک می ریخت.
برادر غلامی از جانبازان شیمیائی و مسئول تفحص شهدای اصفهان بود. آخر مجلس، با گریه دعا کرد و گفت: خدایا، ما اومدیم اینجا که از همین منطقه فکه، کربلائی بشیم! ما را حاجت روا کن!
فردا، صبح زود بود که بچه های آن لشگر آمدند. وسایلشان را هم آوردند. ما هم وسایلمان را جمع کرده بودیم. وقتی آماده حرکت شدیم. دیدم برادر غلامی با بچه های تازه وارد بحث می کنه.
رفتم جلو، دیدم می گه: شما چند ساعت به ما وقت بدین، ما فقط تا جاده شنی می ریم و برمی گردیم! مسئول گروه جدید هم موافقت کرد.
از آدمی مثل غلامی بعید بود که اینطور اصرار داشته باشد. من هم همراه او راه افتادم. از میدان مین عبور کردیم. رفتیم سمت جاده شنی.
با تعجب پرسیدم: مگه ما دیروز اینجا رو نگشتیم؟! برادر غلامی سریع با پای مصنوعی خودش راه می رفت. گفت: این دفعه فرق داره. خود شهید گفته بیائید دنبالم!!
یک دفعه ایستادم و گفتم: چی؟!
اما برادر غلامی سریع حرکت می کرد. دویدم دنبالش و گفتم: تو رو خدا بگو چی شده؟! ایشون همین طور که راه می رفت، گفت:
دیشب یه پسر بچه با چهره ای معصوم و دوست داشتنی به خوابم اومد. گفت: من کنار جاده شنی هستم. حتی محل حضورش رو هم تو خواب نشونم داد وگفت:
باد، خاکها رو از روی بدنم کنار زده. الان موقعش شده که من برگردم! مادرم خیلی ب
ی تابی می کنه. بعد گفت: من، هم اسم شما هستم. بیا که تو هم حاجت روا می شی!!
با تعجب داشتم به حرفهای برادر غلامی گوش می کردم. با عبور از تپه ها رسیدیم به جاده شنی. کمی جلو رفتیم. بعد، در نقطه ای ایستادیم. ده متر از جاده فاصله گرفتیم.
برادر غلامی نشست و با دست خاکهای رملی و نرم را کنار زد. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که پیکر شهید پیدا شد.
بعد هم برگشت به سمت من و گفت: زیارت عاشورا را همراه داری؟! گفتم: آره، بعد هم کتاب دعا را دادم به ایشان.
روش برادر غلامی این بود که هر شهیدی را پیدا می کرد، کنار بدنش زیارت عاشورا می خواند. اما هر چه گشت زیارت عاشورا در کتاب دعا نبود. بعد گفت: هرچی شهدا بخوان. شروع به خواندن دعای توسل کرد.
بعد از اتمام دعا، بقایای پیکر شهید را خارج کرد. نمی دانم چرا، اما تقریبا بجز استخوانهای پا، تمام استخوانهای این شهید خرد بود!!
برادر غلامی به من گفت: برو عقب! من کمی از آنجا دور شدم. کنار پیکر، پارچه سفیدی را پهن کرد و پیکر شهید را داخل آن پیچید.
***
مدتی بعد از این ماجرا بود. رفته بودیم فکه. توی راه بودیم که یک دفعه صدای انفجار، سکوت و آرامش منطقه فکه را شکست. موج انفجار مرا هم روی زمین پرت کرد.
نفهمیدم، تله انفجاری بود یا مین، اما به هر صورت جانباز فداکار علیرضا غلامی که عمری را به دنبال شهدا سپری کرده بود. در همان منطقه فکه به قافله شهدا پیوست.
بچه ها که صدای انفجار را شنیده بودند، سریع خودشان را رساندند. پیکر شهید را به عقب منتقل کردیم. دعای علیرضا غلامی مستجاب شد.
منبع: کتاب مسافر کربلا "زندگینامه و خاطرات شهید علیرضا کریمی"
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
شهید علیرضا کریمی در عملیات والفجر یک به رزمنده ها میگوید من جلو دشمن مقاومت میکنم شما تغییر موضع دهید و عقب بروید بعثیها وقتی به این نوجوان رزمنده میرسند با تانک روی بدن او میروند و علیرضا چند مرتبه یااباالفضل میگویدو به شهادت میرسد برای همین است وقتی جسد مطهرش پیداشد بجز پاها بقیه استخوانها خردشده بود.
روحش شاد و راهش پر رهرو
۱۴صلوات
به نام خدا
با سلام و صبح بخیر
قال الصادق علیه السلام:
اِنَّ لاِهلِ الجَنَّةِ اَربَعَ عَلاماتٍ
وَجهٌ مُنبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطيفٌ وَ قَلبٌ رَحيمٌ وَ يَدٌ مُعطيَةٌ؛
امام صادق علیه السلام میفرمایند:
بهشتی ها چهار نشانه دارند
روی گشاده، زبان نرم،دل مهربان و دست دهنده
مجموعه ورام، ج 2، ص 91
✅ واسه بعضی چیزها، هیچگونه جایگزین و یا شبیه وجود نداره...!
مثلِ حسِ خوبِ #خانواده؛ قدر باید دونست و شکرخداکرد...❣
AMIN:
⬛⚫⬛⚫⬛⚫⬛
🔹🔸 قرار عاشقی🔸🔹
چهارشنبه های امام رضایی
┅✿❄️❀💜❀❄️✿┅
چهارشنبه ای دیگر از راه رسید و به لطف حضرت حق یکبار دیگر روز زیارت مخصوص سلطان سریر ارتضاء مولانا ابوالحسن الرضا علیه السلام را درک کردیم پس بیائیم به شکرانه این توفیق بزرگ ، چند لحظه سیم دلمان را وصل کنیم به دریای بیکران لطف و کرم ، رضایی که رضای خدا در
رضای اوست.
شهد شیرین و دل پذیر زیارت آن حضرت گوارای وجودتان باد .
┅✿❄️❀💜❀❄️✿┅
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
┅✿❄️❀💜❀❄️✿┅
فرارسیدن ایام جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، یادآور شور و حماسه و گذشتن از تمام تعلقات مادی توسط رزمندگان اسلام و زبونی و خاری دشمن متجاوز را به همه شما دوستان و همراهان تهنیت می گویم
┅✿❄️❀💜❀❄️✿┅
التماس دعا
┅✿❄️❀💜❀❄️✿┅
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَاالْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
AMIN:
🏴🏴سلام علیکم امروزصبح، حرکت زائران اربعین حسینی از شهرفاو جنوبی ترین شهر عراق در استان بصره بابیش از ۶۰۰کیلومترفاصله به سمت کربلای معلی🏴🏴 اللهم ارزقنا زیارت الحسین علیه السلام 🤲🤲
سرش پایین است و دست راست خود را بر سینه و دست چپش را روی پایش گذاشته است، شخصیتی که به کاخ سفید رفته است، شخصیت یک برده شکست خورده و خوار و ذلیلی است که شایستگی ندارد همچون یک مرد بنشیند و همچون یک مرد به چشمان ترامپ نگاه کند چرا که اگر قوانین دیپلماتیک اجازه می داد به طور حتم روی زمین می نشست، پسران زاید بن سلطان آل نهیان زاده شیطان هستند و کوچکترین آنها یعنی عبدالله بیش از دیگران آنها را رسوا می کند.