۳-مقرب درگاه الهی🌹🌹🌹غلامحسین خدمت سربازی را در ایلام گذراند و با دستور امام مبنی بر فرار سربازها از پادگان ها،فرار کرد و به تهران آمد . دکتر گلزاری که از دوستان بسیار نزدیک اوست ، نقل می کند : بعد از شهادت حسن ،در دفترخاطرات دوران سربازی اش دیدم که نوشته بود یک روز که ما را برای گشت شبانهی ارتش برده بودند ، وقتی برگشتم ، خیلی خسته بودم ،طوری که تمام بدنم کوفته شده بود .از فرط خستگی ،فکر کردم که یک چرتی بزنم ، بعد بیدار شوم ونمازم را بخوانم ، اما به علت خستگی بیش از حد ، خوابم طولانی شد . وقتی بیدار شدم ،دیدم ساعت از نیمه شب گذشته و نمازم قضا شده است .این قدر از اینکه نمازم قضا شده ،ناراحت و عصبانی شدم که چندین بار سرم را به دیوار کوبیدم و گریه کردم و خودم را به شدت ملامت کردم، حال گریه و حزن و اندوه به من دست داده بود ، ملامتی که به خاطر قضای نماز بود ،تا یک هفته دست از سرم برنداشت . » این اتفاق مربوط به سال ۱۳۵۶ بود که ۲۲ سال هنوز انقلاب هم نشده بود وقتی جوانی در سن و سال او و در آن دوران تا یک هفته خود را سرزنش می کرده که چرانمازش قضا شده ،ورابطه ی بسیار نزدیکی هم با خدا داشته است خوشا به سعادتش🌹ادامه دارد
۴-غلامحسین افشردی خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی🌹🌹🌹🌹🌹وقتی روزنامه ی جمهوری اسلامی شروع به فعالیت کرد ، تمامی کسانی که به نوعی دلشان با انقلاب بود وروحیه خدمت و دفاع از انقلاب را داشتند ، جذب این روزنامه شدند ، یکی از این افراد غلامحسین بود .او در بخش خبری ، به عنوان خبرنگار مشغول به کار شد . جوانی ساده بی ادعا و فوق العاده فعال که تنها به تحویل دادن اخبار داخلی به روزنامه اکتفا نمی کرد ، بلکه در امور دیگر مثل صفحه بندی ، انتخاب تیتر اول و نحوهی انتخاب تیترهای صفحات دیگر نیز نظرات خوبی ارائه می داد . فعالیت افشردی به قدری قابل تمجید بود که روزنامه ، روی او حساب خاصی باز کرده بود . فعالیت مستمر ، خستگی ناپذیر و بی وقفه که ساعت خاصی را نیز قایل نبود ؛ تا اینکه در شهریور ۱۳۵۹ جنگ آغاز شد مدتی دیدیم دیگر خبری از غلامحسین نیست ، کم کم نگران شدیم ، کسی که به هیچ عنوان سابقه نداشت که روزنامه را رها کند و یا غیبت خود را اطلاع ندهد ، چندین روز بود که خبری از او نداشتیم . بعد از حدود یک ماه ، زنگ تلفن تحریریه به صدا در آمد در آن طرف خط ، صدای غلامحسین را شنیدیم . از او پرسیدیم : « کجایی ؟ نگرانت شدیم . » گفت : « وقتی جنگ شروع شد ، برای تهیه ی خبر به آبادان اومدم که اخبار روز جنگ رو برای روزنامه تهیه کنم ، اما دیدم که مردم اینجا برای دفاع از شهر ، احتیاج به کمک دارن . برای همین اینجا موندم تا به رزمنده ها کمک کنم ، ، و میکنم خبر هم برای شما بفرستم . » سپس به صورت تلفنی چند گزارش برای ما فرستاد ، اما دیگر به طور مستمر این کار را انجام نداد . بعدها متوجه شدیم در سپاه مشغول فعالیت شده و با توجه به روحیه خبرنگاری و حس کنجکاوی اش ، پایه گذار سیستم خبررسانی و اطلاعاتی سپاه شده است . در این زمان بود که او نام خود را از غلامحسین افشردی به حسن باقری تغییر داد .
ادامه دارد...🌹🌹🌹🌹🌹
۵-دغدغه انقلاب
از طرف روزنامه ی جمهوری اسلامی ، به عنوان خبرنگار ، مأمور شد تا به الجزایر برود . وقتی از آنجا برگشت ، به دیدنش رفتم و از او دربارهی الجزایر پرسیدم . وقتی به او گفتم : « چه خبر ؟ سفر خوش گذشت ؟ حالت خوبه ؟ » جواب داد : « نه ، حالم خیلی بده ! » با تعجب پرسیدم : « چرا ، چه اتفاقی افتاده ؟ » گفت : « توی الجزایر وضع خیلی خرابه ، خدا کنه انقلاب ما مثل انقلاب الجزایر نشه . » از او پرسیدم : چرا ؟ مگه انقلاب الجزایر چطور شده ؟ » گفت : « محیط اونجا خیلی خرابه و فسادی که قبل از انقلابشون در اونجا رایج بوده ، باز هم به وضوح دیده میشه . باید کاری کنیم تا انقلاب ما به سرنوشت اونها گرفتار نشه که تنها اسمی از اون باقی بمونه . ما برای اسلام قیام کردیم ، بنابراین باید اسلام رو به طور کامل پیاده کنیم ، نه اینکه دنبال هوی و هوس و فساد باشیم . » به او گفتم : « ناراحت نباش ، غصه هم نخور ، انقلاب ما رهبری مثل امام خمینی ( ره ) داره . اونها که چنین رهبری ندارن ، رهبر اونها خائنه . به همین خاطره که هنوز وضع شون عوض نشده . » گفت : « درسته که ما کسی رو مثل امام داریم ، اما مردم باید آگاه باشن . مگه امام چقدر میتونه توی زندگی مردم دخالت کنه ، این خود مردم هستن که باید هوشیار باشن و این وظیفه ی ماست که اونها رو آگاه کنیم . ».
ادامه دارد...🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️
12.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رضاجان است شاه ایران رضاخان نه
ببینیدو گوش کنید و آفرین بگید ❤️🌺❤️🌺❤️🌺❤️🌺