شش نفر از لیدرهای اصلی اغتشاش گرها در خارج از کشور دستگیر شدند.
این پنج تاشون اون یکی تو پست بعدیه 😂😂😜😜
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
اینم ششمین لیدر اغتشاشگران که در خارج از کشور دستگیر شده😜😜😜😜
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•انرژی اول صبح✌️😍
{اگر از دیروز عزیز دل ما یوسف بود
از امروز عزیز دل ما خامنه ایست💕🌸}
#امام_زمان
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🌄 سحرگاه امروز، حرم حضرت #عبدالعظیم_الحسنی (علیهالسلام) پذیرای #حضرت_عشق بود.
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
14.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواندن سرود ملی رهبر انقلاب امام خامنه ای 🌹❤️
#جانم_فدای_رهبر
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سراغ یَکییَکیتون میایم و از سوراخ موشهاتون بیرون میکشیم
جواب های هوی هست و هرکس خربزه میخوره باید پای لرزش هم بنشینه
دستگیری لیدرهای اغتشاشات
#پایان_مماشات
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
♦️ دوگانه ها در تمدن غرب
ابتکار هوشمندانه سرباز روس برای سنجش عیار انسانیت!
🔹یک سرباز ارتش روسیه با انتشار این عکس مدعی می شود که به همراه همقطاران خود یک زن اوکراینی را اسیر کردهاند.
🔹در فاصله کوتاهی پس از انتشار عکس، بیش از ۲۰۰ هزار کاربر، کامنتهای توهین آمیزی را ذیل پست منتشر شده از سوی او درج میکنند و میگویند «این عمل غیر انسانی است و شایسته انسان نیست. »
🔹سرباز روسی ۲۴ ساعت پس از انتشار عکس، ضمن عذرخواهی اعلام می کند که عکس منتشر شده مربوط به یک زن فلسطینی است که توسط سربازان اسرائیلی اسیر شده است.
🔹پس از این توضیح حتی یک کامنت دیگر نیز ذیل عکس #منتشر_نمیشود!
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🔴 درد شما چیز دیگری است!
🔹توییت زده: برای این هوای آلوده، برای ریه های پر دوده، برای این دولت بیهوده!
🔹نه، کاسب محترم برجام! بفرمایید «برای رنج نابرده؛ برای رانت های خورده و بُرده؛ برای یک میلیون دلار ارز دولتی باد آورده!»
🔹مشکلات هست، آلودگی هوا هست، نواقص مدیریتی هم هست. اما مشکل امثال پدرام سلطانی، جای دیگری است.
🔹او فقط در یک قلم رانت، بیش از یک میلیون دلار ارز 4200 تومانی از دولت روحانی گرفت. اما حالا مسیر بخش مهمی از این قبیل رانت ها بسته شده است!
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥واکنش هنرمند لرستانی نسبت به اغتشاشات اخیر و رفتار سلبریتیها
#لرستان_خبر : «مسعود بیرانوند» هنرمند لرستانی نسبت به اغتشاشات اخیر، ادعاهای رسانه های ضدانقلاب و سلبریتی ها و یکی از مجریان فرار کرده رسانه ملی واکنش عجیب و متفاوتی داشت
پ.ن
کنایه به حرفهای باربد بابایی میزنه
که قبلا افاضاتی داشت
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷
جاسم عمر جاسم۰۰۰
داستان ادامه دار من و مسجد محل
قسمت سی و نهم
۰۰۰ یه هو گوینده رادیو گفت:توجه فرمائید، توجه فرمائید؛بنابه گزارش منابع تائید شده مقر فرماندهی جبهه غرب کشور؛صبح امروز؛تیمسار جاسم عمر جاسم ،فرمانده بلند پایه جبهه سپاه هفتم عراق براثرانفجار به شددت زخمی شده و حال وی بسیاروخیم است ،وای سنگر یه دفعه ترکیدیه هوراکشیدیم:یه هوناصر گفت:بابا جان هنوزکه نمرده بیچاره،جمشیدزدتُوسرش وگفت: بازم مرغ بی محل حرف زد؛بگو ان شاء الله میمیره؛ناصرگفت:خوب چیه؛الان سوار هواپیماش می کنن ُ وسریع می فرستندش آلمان ،اونا هم زود مداواش می کنن ، حاج آقا قلعه قوندگفت : درسته ولی ان شاء الله کار به اونجانمی رسه؛یه هوعلی شاهرخی گفت : ولی بچه هافکرکنم کارمون ارزش یه گوله طلایی رو داشت؛احمدخندید ُ و گفت:کجا داشت؛ فقط یه ماشین چپ کرد ُ وبس؛میثم گفت :خوب ما سعی مون روکردیم ،بقیه اش رو بسپارید به صاحابش ،خود ِامام زمان(عج) بقیه شودرست می کنه ان شاء الله ،آقا قلعه قون پرسید حسن جان برگه پاس های امشب رو نوشتی؛گفتم بله، گفت بخون بچه هابدونن ،یه اشاره به محمد کردم؛محمد یه برگه از جیبش در اورد ُ وگفت : بسم الله ، پاس یک؛ناصر ُ وجمشید ، پاس دو ، احمد ُ و علی ، پاس سه حاجی ُ و میثم ، پاس چهار من ُ وحسن؛ناصرخندید ُ وگفت:زِکی ،چرا ماروگذاشتید پاس اول ،من اَگه زود نخوابم مامانم دعوامی کنه بعدش کِی می خادجوابش روبده،همه زدیم زیرخنده ، یه هوجمشید گفت: نترس خودم جواب خاله ر میدم وبهش میگم که جنابعالی ازموقعه ای که اومدی اینجا مسواک نمی زنی؛و دندونات شده عین زرچوبه ، وای هممون ترکیدیم ،ناصر سریع گفت نخیرم؛دندونای من خیلی هم سفیده ،هر روز باآب می شورمش؛بعددندوناش روبه من نشون داد ُوگفت حسن تو رو جَدِت این دندونا بلوری نیست ،ببین چقدرخوشگله ، یه هو احمد گفت خوبه خوبه ،انگارخواستگارا دم درب صف کشیدن،ناصرچفیه روعین روسری بست به سرش وادای دخترای دَم بخت رودر آورد گفت: مامانم گفته(به کس کسونش نمی دَم ،به همه کسونش نمی دَم ، به یکی میدم که مرد باشه ، پولدارو وبا هنرباشه)؛خداهمه خندیدن ُ وشادی کردند؛من یه خنده تلخی کردم ُ و زدم زیرگریه ، یه دفعه ناصرپرسیدحسن چی شد؛حرف بدی زدم؛بغلش کردم گفتم :ناصر اَگه اتفاقی واسه توبیفته من چیکارکنم ،چه خاکی به سرم بریزم ؟همه یه هوسکوت کردن ،خنده ها تبدیل شد به گریه ،همه کُوب کردن؛یه هواحمد شروع کردبه خوندن(بادمجون بَم افت نداره؛این ناصر ماجُراَت نداره ، اَگه بخادتنها بِره؛می دونه که پاش تُوگِله) بعدشروع کرد به بِشکن زدن ُ و قِر دادن؛ناصر شروع کرددنبال اون قِر ِ کمر اومدن بشکن زدن ،یه هو همه واسه شاد کردن من شروع کردن به بشکن زدن ُ و خوندن(بادمجون بَم افت نداره) اون شب چه شب شادی بود ، خیلی خندیدیم ، بیچاره آقا قلعه قوند ، تند و تند می گفت : بچه ها آروم تر ، یه موقع اَگه گشتی های دشمن اینور باشن کار دستمون میدن هااا ، ولی گوش ما شنوا نبود ، صبح بچه ها همه نمازشون خونده بودند ُ و خوابیده بودن ، هوا داشت روشن می شد ، نوبت نگهبانی ما بود ُ و ما پاس چهارم بودیم ، محمد گفت : حسن دلم شور می زنه ، بِرم یه نگاه به قبضه ها بندازم ُ بیام ، قبضه اولی چسبیده به سنگر بود ، ولی قبضه دومی تُو سینه کش کوه بود ، یه هو دیدم محمد بُدو برگشت ُ و آروم گفت اسلحه بردار ُ و با من بیا ، خودش هم دو تا نارنجک برداشت ، گفتم چی شده ، آروم جوری که بچه ها بیدار نشن گفت ، هِیس ، تُو بیا می گَم ، هر دو مون راه افتادیم رفتیم سراغ خمپاره پائینی ، دیدم یه شاخه درخت کردن داخل لوله قبضه خمپاره و جلوش رو زمین ُ و روی خاک نوشتن(الموت) مرگ ، یه نگاه به اطراف انداختم ُ و آروم نزدیک شدم ، به محمد اشاره کردم جلو نیا ممکنه تله انفجاری کار گذاشته باشن ، اطراف قبضه خبری نبود ، به داخل لوله خمپاره نگاه کردم دیدم مشکوک به نظر می رسه ، به محمد گفتم : حتما" گشتی های نیرو مخصوص عراقیا اینجا بوده ، تا من این اطراف رو می گردم تُو برو حاجی رو آروم صدا کن مراقب باش بچه ها بیدار نشن ، ورشدار بیارش اینجا ، محمد که رفت هوا روشن تر شده بود ، با دقت به چوبی که داخل لوله خمپاره گذاشته بودن نگاه کردم ، به نظرم اومد یه چیزی به ته چوب وصله ، دو دل شدم چوب رو بیرون بیارم یا نه صبر کنم آقا قلعه قوند خودش بیاد ، همینطور که به نوشته (الموت) یعنی مرگ نگاه می کردم چشمم افتاد به یه حلقه براق کوچیک که نصفش زیر خاک بود ، خاک رو کنار زدم ُ و حلقه رو برداشتم ، دیدم حلقه ضامن نارنجکه ، به فکر فرو رفتم ، یعنی ممکنه این چوب داخل لوله یه تله انفجاری باشه ، ترسیدم چوب رو تکون بدم ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
🚨 یک وزارت گم شده است
🔹نظام ما هم اکنون درگیر یک جنگ تمام عیار فرهنگی است.
تمام فتنهای که این دوماه در کف خیابان بپا بوده و شهدای زیادی که دادهایم بهخاطر دعوا بر سر فرهنگ و اعتقادات و ارزشهای جامعه است.
🔹دشمن با تمام قوا آمده است تا ریشه فرهنگ و هویت و ارزشهای اصیل ایرانی اسلامی را بزند و تنها مردم و نیروهای حافظ نظم و امنیت در وسط معرکه هستند.
هیچ خبری یا بهتر بگوییم کمترین اثر و تحرک و خبری از برخی نهادهای مسئول در #حوزه_فرهنگ مشاهده نمیشود
🔻مثلا ما در این دوماه کمترین اثری از وزارت ارشاد جمهوری اسلامی(آن هم در دولت سیزدهم) در این جنگ تمام عیار فرهنگی ندیدیم. نظام در کف خیابان دارد هزینه فضولات ضدفرهنگ حاصله از عملکرد وزارت ارشاد در سالیان گذشته را میدهد.
سلبریتیها و رسانهها و تشکلهای ضدفرهنگی که سالیان سال از این وزارتخانه ارتزاق کردند، حالا به جنگ نظام آمدهاند.
اما صدایی از خود وزارت ارشاد برای کمک به نظام در مقابل این فتنه فرهنگی شنیده نمیشود...
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🔴 شایعه : اصالت شاهنشاه آریامهر، آریایی.. خلبان جت و دکترای خلبانی و زبان هاروارد ‼️ بزرگترین سهامدار تانک مرکوری انگلستان، ایران دریادار خلیج فارس بود، دارای بزرگترین ورزشگاه جهان‼️ وام دهنده به بزرگترین شرکتهای جهان.. شاه دانشجویانی را بورسیه کرد که بعدها دشمن او شدند مثل شهید چمران..
✅ پاسخ: از کتاب شایعات رایج فضای مجازی 👆
🔰رضاشاه فرزند پنجمین زن پدرش (همسر صیغه ای او) بود. هم مادر رضاشاه و هم مادره محمدرضا غیرایرانی و اهل قفقاز و باکو بودند.
🔰محمدرضا دکترا نداشت. دکتراهای افتخاری که به سیاستمداران اعطا میشود، ارزش علمی ندارد. محمدرضا قبل از اینکه از مدرسه له روزه دیپلم بگیرد، به دستور رضاشاه برگشت.
شاه هیچ دوره رسمی خلبانی طی نکرد. اما علاقه اش به خلبانی باعث شد فراگیرد.
🔰خرید اف 14 از آمریکا یک آبروریزی بود. کوتاه برد و مخصوص نیروی دریایی بود. حتی مسلسل نداشت. شرکت سازنده با رشوه، به ایران قالب کرد.
🔰شاه ثروت کشور را به شرکتهای ورشکسته پیشکش میکرد و پس از شاه، مشتری نداشتند.
🔰 جشنهای ۲۵۰۰ ساله چه جای افتخار؟! که حتی یک نفر از مردم عادی ایران حق حضور در این جشنها و تماشای آن را نداشتند..
🔰 علت مناقشات شاه با عراق، مناقشات مرزی، پناهندگی تیمور بختیار اولین رئیس ساواک به عراق و تحریک کردها بود.
🔰ورزشگاه آزادی بزرگترین ورزشگاه جهان نیست و این صرفا یک توهم است‼️
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بخشی از اعترافات نوید افکاری متهم به قتل یکی از کارکنان سازمان آب منطقهای شیراز
▪️من نوید افکاری اگر یه سری عوامل به جای اینکه منو زمین بزنن یا سقوط بدن دستمو میگرفتن شرایط فرق میکرد، امیدوارم اتفاقی که برای من افتاد برای هیچکسی نیوفتد.
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سکانس ناب از گاندو
گذشت اون دورانی که، هر کاری دلتون میخواست تو این سرزمین انجام دادید...
لبیک یا خامنه ای
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🔴جزئیات جدید از عملیات سپاه به مقر تروریستها در اقلیم شمال عراق
🔸فرمانده نیروی زمینی سپاه: قبل از عملیات ربیع که در ۶ مهرماه امسال انجام شد بهطور مرتب هشدار داده بودیم که گروهکهای تجزیهطلبی که در شمال اقلیم عراق هستند و مقرهای مختلفی در منطقه شمال عراق دارند را یا اخراج و خلع سلاح و یا اردوگاهنشین کنند؛ اما به هر شکل این اتفاق رخ نداد.
🔹در عملیات امروز مقرهایی را هدف قرار دادیم که در جوار جمعیت نبود و در عملیات ربیع برخی جاها مورد اصابت قرار گرفته بود که تروریستها مجدداً در آنها مستقر شده بودند و با موشک و پهپادهای انتحاری و رزمی هدف قرار دادیم. همچنین، مقرهای حاشیه مرز را هم با توپخانه هدف قرار دادیم.
🔹منطقهای به نام بکرجو در سلیمانیه یکی از مناطقیست که پس از اینکه ما مقررهای آنها را منهدم کردیم در این منطقه مستقر شدند. اینجا منطقهایست که جمعیت عادی هم در آن حضور دارند. مردم بکرجو باید این تروریستها را طرد کنند تا امنیتشان برقرار شود.
🔹روستای توپوزآباد دیگر منطقهایست که یک اردوگاهای ایجاد کردند، حتماً اینها را در عملیاتهای بعدی مورد هدف قرار خواهیم داد. خود کوی سنجق هم شهر کوی سنجق و هم روستاهای اطراف آن و قلعهای که تروریستها دارند؛ برخی نقاط مانند آزادی و امیریه هستند که در آنجا مستقر شدند که مراکز جمعیتی هستند.
🔹زرگوییز، گرد چال، جژنهکال و پاکشهر جزو مناطقیست که هم روستا هستند و هم جزو مناطق شهری و شهرکی. تروریستها در کنار این روستاها و شهرکها مستقر هستند و حتماً در عملیاتهای بعدی آن ها را مورد هدف قرار میدهیم.
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بیش از ۷۰۰ عکس و ۱۲ ویدیو رو طی چند روز مرور کردم تا این کلیپ کوتاه ساخته شد. این کلیپم اگه بازخورد داشته باشه بازم میسازم. دیگه زحمت نشر حداکثریش با شما. التماس دعا
💬 ایراندوست
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آفتاب پرست باید جلوی اینا لُنگ بندازه از بس سرعت تغییر رنگشون زیاده
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷
تخمه۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت چِهلُم
دیدم حلقه ضامن نارنجکه؛به فکرفرو رفتم، یعنی ممکنه این چوب داخل لوله خمپاره یه تله انفجاری باشه،ترسیدم چوب روتکون بدم؛یه هو صدای آقاقلعه قوند رو شنیدم ، حسن جان ؟به هیچی دست نزن؛صبر کن؛نگاه کردم دیدم میثم همراهشون اومده؛داخل لوله تاریک بود ُو مشخص نبود؛میثم باچراغ قوه کوچیکی که همراه داشت؛به داخل لوله نگاه کرد ُ وگفت تاریکه ُ وزیادمشخص نیست ولی به نظر می رسه بانارنجک یه تله انفجاری درست کرده باشن،محمدپرسید حالا بایدچیکار کنیم اَگه منفجرش کنیم به لوله اسیب می زنه یاممکنه سوزن ته خمپاره رواز بین ببره؛بهتر دست نزنیم ُ و از بچه های تخریب بپرسیم ، اونا اطلاعات بیشتری دارن؛به بقیه بچه هاهم چیزی نگیم؛برگشتیم به سنگر؛سقف سنگرکوتاه بودوموقعه راه رفتن داخلش بایدسرت رو خم می کردی ،بچه هاخواب بودن ،محمد یه کناری دراز کشید؛میثم رفت جای خودش خوابید ،آقا قلعه قوندقرآن جیبی شودراورد وشروع کردبه تلاوت قرآن؛من بدجوری تُوفکرفرورفتم همون جا تُوورودی سنگرنشستم ُ وبه خودم گفتم؛اُکه اتفاقی واسه قبضه بیفته بدمیشه ، آخه بعد از مدت هابااینکه هیچ کشوری به ماهیچی نمی فروخت؛حتی' سیم خاردار؛ایران تونسته بود از راههای دیگه ،مقداری تجهیزات خریداری کنه، یکیش هم این خمپاره هابود که واسه ماخیلی ارزش داشت وازدست دادن اون هاضربه بزرگی محسوب میشد؛یه دفعه میثم دادزد حسن ؟ناصر کجاست ؟تُو جاش نیست ، نره سُراغ قبضه پائین ،یه هو احمد ازجاش پرید و گفت :ناصر رفت توالت ،همه داد زدیم وای بیچاره شدیم ،آخه توالت روبین دو تاقبضه یه کمی دورتر ، تُو سینه کش کوه پشت یه سنگ بزرگ که از کوه جدا شده بود ُ و افتاده بود ساخته بودیم یا سید الشهداء گفتم و دوئیدم ، بقیه هم دنبال من ، داد می زدیم ناصر دست نزن ، جیغ می کشیدم ناصر جوون مادرت دست نزن خطرناکه ، که یه هو خشکم زد ، وایسادم ، میثم که پا برهنه دنبال من می دوئید از پشت خورد به من محمد یه کفشش رو پوشیده بود یکیش هم دستش پشت سر اون آقا قلعه قوند پشت سرش ، بقیه هم بیدار شده بودن ُ و از ترس از سنگر اومده بودن بیرون ، دیدم ناصر یه چوب دستش گرفته با یه حالت خنده داری میگه : بعضی یا مرض دارن ، آخه یکی نیست بگه جای کُنده چوب داخل لوله خمپارست ، تا منو دید گفت حسن ؟ این چوب رو تو کرده بودی تُو لوله خمپاره ، نه تو عاقل تر از این حرفایی ، کار ، کار این موش موشک احمده ، خودم دیدن بعضی وقت ها تُو خواب راه می ره ، ناصر این ُ و گفت ُ و با تعجب یه نگاه به ما انداخت ُ و گفت : اولندش شما چرا اول صبحی داد می زنین ، دومندش حسن تو مگه پاس چهارم نبودی ، من اومدم برم توالت تُو و محمد رو ندیدم ، آهان دودره کرده بودین نه ؟ سومندش میثم تو چرا پابرهنه اومدی بیرون از پات داره خون می یاد ، چهارمندش صد بار گفتم هر کِی می ره توالت بابا جان آفتابه رو پُر کنه ممکنه یکی عجله داشته باشه نتونه خودش رو نگه داره ، می ره اون تُو خدمت صدام یزید گیر می اُفته ، باز دید ما سکوت کردیم و ظل زدیم بهش ادامه ، پنجم ندش ، اصلا" چرا همه شما اینجائید ، یعنی همتون می خاید برید مستراح ، مگه چه خبر شده ، اسهال گرفتید ، یه هو جمشید داد زد : اولندش زهر مار ، دومندش زهر عقرب ، سومندش زهر حلائل ، چهارمندش مگه نباید تو الان خواب باشی ، اینجا چه غلطی می کنی ، مگه نگفتم هر جا خواستی بری منو صدا کن ، تنها نرو ، ناصر یه قیافه مظلومانه به خودش گرفت ُ و گفت ، خوب داداش رادیاتورم جوش آورده بود معطل می کردم جام خیس شده بود ، بعدش هم تُو انقدر ناز خوابیده بودی که حیف اومد بیدارت کنم ، با انگشت اشاره کردم بیا جلو ، یه نگاه به من و اشاره انگشتم انداخت ، برگشت پشت سرش رو نگاه کرد ُ و گفت ، کِی ، من ، با منی ؟ با سر اشاره کردم بله با تواَم ، با ترس همون طور که چوب دستش بود آروم آروم اومد جلو ، با ترس گفت سلام ، با سر جوابش رو دادم ، بعد گفت حسن نمی دونم کدوم بی فکری این چوب رو کرده بود تُو اون سوراخه ، خنده ام گرفته بود ولی هر طور بود خودم رو نگه داشتم ، پرسیدم کدوم سوراخه ؟ گفت مگه چند تا سوراخ داریم ، خوب سوراخ خمپاره دیگه ، یه هو جمشید داد زد اون سوراخ نیست ، لوله خمپاره اس ، بقیه خندیدن دستم رو بلند کردم همه ساکت شدن ، تا دستم رو بلند کردم یه دفعه ناصر خودش کشید عقب ُ و گفت نزنی هاااا۰۰۰، گُل که نخوردم ، آخه بچه که بودیم ناصر دروازبان تیممون بود هر وقت گُل می خورد ازترس من فرارمی کرد ، دنبالش می کردم و می گفتم ، بیا وایسا تُو دروازه ، از دور دادمی زد نمی یام تو می خای منو بزنی ، می گفتم آخه چقدر بهت بگم موقعی که تُو دروازه وایسادی تخمه نشکن حواست به بازی باشه ، آخه کی این تخمه های مغازه بقالی شما تموم میشه ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
اگر اینم جواب نداد میریم تو فاز خشونت.
سه روز دوبه دو مقابل هم می ایستیم مسابقه چک (سیلی زدن) برگزار می کنیم.
😂😂😂😂
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🔴سفر سردار قاآنی به بغداد برای دیدار با رئیسجمهور و نخست وزیر عراق
🔹 یک منبع آگاه عراقی امروزسه شنبه به شفق نیوز عراق اعلام کرد که سردار قاآنی فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران ایران در دیداری اعلام نشده وارد بغداد شده است و با مقامات عراقی از جمله عبداللطیف جمال رشید رئیس جمهور و محمد شیاع السودانی نخست وزیر عراق دیدار کرده است.
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷
قهر۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت چهل ُ و یکم
۰۰۰آخه کِی این تخمه های مغازه بقالی شماتموم میشه تامن یه نفس راحت بکشم ، بایدبرم همه تخمه های بقالی حاج گل ممد رو بخرم تا راحت شم ، گفتم اون چوب روبده من ، گفت نمی دم، می خای بزنی گفتم نمی زنم ،بده ، گفت بگو به جوون مادرم نمی زنم ،برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم دیدم همه دارن می خندن حتی' آقا قلعه قوند؛گفتم به جوون مادرم نمی زنم؛چوب روخواست بده به من، گفتم مطمئنی این چوب داخل لوله خمپاره بود؛گفت آره به جوون مادرم تازه یه نارنجکم بهش بسته شده؛اینهاش ،وای دیدم نارنجک به چوب بسته شده تُو دست ناصره داد زدم بدش من همه بخوابید ، چوب رو ازدست ناصرگرفتم پرتش کردم به سمت سینه کش کوه نارنجک خوردبه کوه ُومنفجر شد چرا تاحالا منفجر نشده بود خودم هم نمی دونم سنگ های ریز پرت شدن اینور و ُ اون ور یه دفعه ناصر گفت :آخ ، سرش روگرفت یه سنگ خیلی کوچیک خوردبه سرش وسرش رو شکست جمشید داد زد ودوئید به سمت ناصر ، بلندبلند گریه می کرددیدم ناصرداره می خنده ، جمشید ُوبغل کردوگفت:چیزی نیست یه خراشه نگاش کردم باز باانگشتم اشاره کردم بیا جلو گفت دیگه چی شدبازم بیام جلو ، یادت باشه جوون مادرت روقسم خوردی بغلش کردم بوسیدمش گفتم بابامگه تو آموزش ندیدی ، مگه توآموزش به تونارنجک رو آموزش ندادن ، توندیدی که اون نارنجک ضامن نداره ؟ روی یه چوب بسته شده فکر نکردی ممکنه کار عراقیا باشه ،یه دفعه جمشیدبابُغض گفت مگه این آقا فکرم می کنه ؟همه زدن زیر خنده ،بعد گفت هنوزم که هنوزه به شاخص خمپاره میگه شاخه ، به خمپاره میگه کونپاره ، باز همه خندیدن ،همین طورکه داشتم می خندیدم دیدم تُو دفترحاج آقادلبری تُومسجدنشستم؛ یه هوسیدپرسید:حاج حسن آقابه چی می خندی، بگو ماهم بخندیم ، گفتم یه لحظه یادجبهه و جنگ افتادم؛سید گفت خوبه تو یادخنده هاش می اُفتی ،من بیشتریاد گریه هاش می اُفتم ، آقاباصری گفت :سید خوبه آدم تعادل روحفظ کنه،هردوطرف رو درنظربگیره؛سیدبا عصبانیت گفت :اَخوی تُوطول جنگ سه بار گردان چهار صد نفری من شدچهل نفر ،دوباره ازنو جمعش کردم ،تیکه تیکه گوشت عزیزام رو ازروی سیم خاردارا جمع کردم ،به کدوم قسمتش بخندم ، بعدزد زیر گریه ،به معاونم که تُوعملیات با تیر مستقیم سرش رو زدن وبدون سر جلوی چشام می دوئید ، به بیسیم چیم که چهارده سالش بود ُ و با قناسه زدنش خونش پاشید تُو دهن من و بی اختیار قورتش دادم ، صدای گریه سید بلند تر شد ، به اون هیجده تا گُل یاسم که شب عملیات وقتی پشت میدون مین گِیر افتادیم خودم فرستادمشون تُو حجله دامادی ، رفتن رو مین ها تا اون هارو خنثی ' کنن تا بقیه گردان بتونه از میدون مین رد بشه ُ و زمین گِیر نشه ، سید زار زار بلند بلند گریه می کرد انگار بعد چهل سال ترکیده بود ، رفتم جلو بغلش کردم ، نوازش کردم ، سید جان ؟ عزیز دلم آروم باش ، سعی کن نفس عمیق بکشی ، به قلبت فشار نیار ، ترکش تُو سرت حرکت کنه خطر ناک میشه ، آروم نشوندمش دو تا خانم تُو جلسه گریه می کردن ، دکتر گفت راست میگه بنده خدا ، آخه این جنگ واسه ما جزء بدبختی چی داشت ، رفیق دکتر ، بلافاصله حرف دکتر رو تائید کرد ُ و گفت جنگ چیز خوبی نیست ، سید همونطور که نفس نفس می زد ، باعصبانیت گفت ، جنگ خیلی هم خوب بود ما هر چی داریم از همون جنگ داریم ، جنگ به ما عزت داد ، خودباوری داد ، استعدادهامون رو شکوفا کرد ، باعث شد بتونیم دوستامون رو از دشمنامون تشخیص بدیم ، خودی رو از ناخودی بشناسیم ، جنگ با تمام سختی هاش واسه ما نعمت بود ، یه درب بهشت بود که خدا مدتی به رومون باز کرد ، و بعضی هامون که زرنگتر بودن ازش رد شدن و یه کسایی مثل من جا موندن ، سید دوباره زد زیر کریه ، انگار اَشکهاش بند نمی اومد خیلی هارو به گریه انداخت ، یه هو مش قربون با سینی چایی وارد شد ، آقای باصری واسه اینکه اوضاع رو جمع کنه داد زد سلامتی رزمندگان و خادمین اسلام صلوات ختم کن ، داشتم به سید نگاه می کردم یه هو آقای افکاری همون آقایی که قهر کرده بود اومد تُو تا دیدمش یاد اتفاقات قبل از نماز اوفتادم ، سلام داد ُ و گفت : حاج آقا می تونم چند دقیقه وقتون رو بگیرم ، حاج آقا دلبری با مهربونی خاصی گفتم عزیز دلم اَگه امکان داره یه وقت دیگه باشه ، الان یه جلسه مهم داریم ، نیم ساعتی طول می کشه ، آقای افکاری تا چشمش به من افتاد گفت : آقای عبدی در جریانه ، پس اَگه صلاح دیدن خودشون با شما صحبت می کنن ، بعد خدا حافظی کرد ُ و رفت ، آقای باصری پرسید ، برادر عبدی قضیه چی بود ؟قیافش آشنانبود ، گفتم : اتفاقا" قضیه درمورد همین آشنا بودن ُ و آشنا نبودن نماز گزارهای مسجده که مشگل ایجاد کرده ، حاج آقا دلبری پرسید چرا ، مگه چی شده ؟ گفتم امروز قبل از نماز برای این دوستمون یه اتفاقی ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عناصر دستگیر شده فرانسوی و داعشی در اختیار قوه قضاییه هستند
وحیدی، وزیر کشور:
🔹در اغتشاشات افرادی از ملیتهای دیگر دستگیر شدند که برخی نقش زیادی داشتند.
🔹عناصری از دستگاه اطلاعاتی فرانسه و عناصری در رابطه با داعش دستگیر شدند که در اختیار قوه قضاییه هستند تا طبق قانون با آنها برخورد شود.
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این پنج نفر خسته از براندازی اومده بودن درِ خونه ایی استراحت کنن ولی پنج دقیقه بعد رفتن تو گونی😂😂
🔺کفِ میدون باش🔻
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تا وقتی دستگیر نشدن شعار میدن «توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد، به مادرم بگویید دیگر فرزند ندارد»
🔹 ولی وقتی دستگیر میشن با گریه میگن «زنگ بزن به مادرم، اون همه چیزو بهتون میگه»
🔹 لات بمیری سامورایی😜😜
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
🔺مردم هوشیار باشند: دروغ بزرگ ابتکار درباره بنزین پتروشیمیها/ جیغ بنفشی که منجر به واردات یک میلیارد لیتر بنزین پاتیلی شد
🔹بعد از ۳ سال صادرات بنزین ایران حال زمزمههایی درباره تراز منفی و پیشی گرفتن مصرف از تولید به گوش میرسد. اما برای روایت افول یک خودکفایی نباید قصه را از وسط کتاب خواند.
🔹واردات گسترده واکسن در دولت سیزدهم و فروکش کردن کرونا باعث شد که فنر مصرف بنزین رها شود و این موضوع در کنار افت تولید بنزین در دولت روحانی (طبق آمار شرکت ملی پخش) از ۱۰۷ به ۹۸ میلیون لیتر در روز، مزید بر علت شد و فعلا ایران را از لیست صادرکنندگان بنزین خارج کرده است.
🔹در این شرایط یکی از گزینههای روز میز دولت برای تامین پایدار بنزین کشور، استفاده از ریفرمیت پتروشیمیها است، موضوعی که در دوره تحریم اول نیز آزمایش شد و از واردات بنزین جلوگیری کرد. اما این موضوع جیغ بنفش مافیای واردات بنزین را درآورده است.
🔹اخیرا معصومه ابتکار رئیس اسبق سازمان محیطزیست مدعی شده است که تولید بنزین از ریفرمیت پتروشیمیها باعث آلودگی هوا در دولت دهم و سیزدهم نسبت به دولت روحانی بوده است. نکته جالب اینکه شائبههای زیادی درباره نقش شوهر ابتکار در واردات بنزین پاتیلی در ابتدای دولت یازدهم مطرح است که با هجمه رسانهای به تولید بنزین باکیفیت پتروشیمیها رقم خورد.
🔹البته خانم ابتکار همه واقعیت را درباره آلودگی هوا نمیگوید، اما شاید بهتر است بدانید که دولت یازدهم برای ثبت رکورد هوای پاک، استانداردهای سختگیرانه دولت قبل را تغییر داد و همین موضوع را دستاویز هجمه علیه بنزین پتروشیمیها و واردات بنزین پاتیلی کرد. البته تکمیل پروژههای تولید گاز و پروژههای بهبود کیفیت فرآوردههای پالایشگاههای اراک و تهران که در دولت دهم انجام شد هم به این موضوع در دولت یازدهم کمک کرد.
🔹اما برای بررسی آلایندگی بنزین پتروشیمی به جای رجوع به استانداردهای متفاوت از هوای پاک و آلوده بهتر است ریفرمیت پتروشیمی را طبق «آنالیزهای دقیق» با ریفرمیت پالایشگاهها مقایسه کنیم. به عنوان مثال ریفرمیت پتروشیمی نوری دارای عدد اوکتان ۹۵، درصد بنزن ۱.۹ و درصد آروماتیک ۵۶ است و این اعداد برای پالایشگاه شازند اراک که بهترین پالایشگاه ایران است معادل عدد اوکتان ۹۸، درصد بنزن ۲.۳، درصد آروماتیک ۶۱ میباشد.
🔹طبق استانداردها درصد بنزن ریفرمیت باید کمتر از ۲ درصد باشد که درباره پتروشیمی نوری صدق میکند همانطور که شاهرخ خسروانی قائممقام مدیرعامل پالایش و پخش فرآوردههای نفتی در دولت یازدهم نیز در مصاحبهای با خبرگزاری فارس عنوان کرده بود که «مشکلی با بنزن بنزین پتروشیمی نوری نداریم».
🔹همچنین کمیسیون اصل ۹۰ در مجلس نهم و یازدهم نیز با حضور کارشناسان متعدد از همه دستگاههای متولی به موضوع آلایندگی بنزین پتروشیمیها ورود کرده و در پایان آن را دروغی بزرگ به نفع واردات یک میلیارد لیتر بنزین پاتیلی و بیکیفیت توسط دلالان بنزین اعلام کرد.
🔹درحالیکه همه اسناد و گزارشات معتبر بر آلوده نبودن بنزین پتروشیمیها تاکید میکند اما ارجاع جریان همسو با معصومه ابتکار به یک سایت خبری مجهول به نام نفتون است که نشاندهنده خالی بودن دست آنهاست. البته از جریانی که یوسف رشیدی تئوریسین اصلی آنها در مصاحبه با خبرگزاری فارس نمیداند بنزین پتروشیمی از گاز تولید نمیشود یا حتی نمیداند میعانات گازی چیست نباید انتظار حرفهای مستند داشت.
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نحوه برخورد مقتدرانهپلیس فنلاند،
با آتش زنندگان عکس حضرت آقا
اما اغتشاشگران، در ایران، انتظار دارن که آمبولانس و اتشنشانی و اورژانس و حتی پلیس را آتش بزنند، ولی پلیس به آنان آبنبات بدهد!!😳
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
علی دایی هم رستورانش رو توی این سه روز تعطیل کرده ، ولی خب اینقدر بی وجود و ترسوان که میزنن به علت تعمیرات :)
آقای دایی درباره دختر اردبیلی دروغ گفتی
نه ادعاتو اثبات کردی نه اومدی به خاطر دروغت عذرخواهی کنی ...
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
#ایران
#ایران_قوی
انتشارمطالب بدون ذکرمنبع هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است
@janbaz_shimiaee
داستان جذاب و آموزنده از پیشکسوت جهاد و شهادت برادر بسیجی حسن عبدی (ابوتراب) از گردان خط شکن کمیل ل ۲۷
آقای اَفکاری۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت چهل و دوم
۰۰۰گفتم:امروزقبل ازنماز برای این دوستمون یه اتفاقی افتادکه داشت قهرمیکردکه ازمسجد بره ،من جلوش روگرفتم وازش خواهش کردم بمونه ،یه هو یکی ازحُضار گفت:خُوب می رفت چه بهتر؛حاج آقادلبری بااَخم نگاش کرد ُ وگفت یعنی چی بره ؟هرکدوم ازاین نماز گزارها برای این مسجدنعمتن ،ایناعزیزهای ماهستند،این ها هستند که ماهستیم ، وگرنه مارو می خان چیکار؛نون خوراضافی که نمی خان؛بعدرو کرد به من ُ وگفت خُوب حالاموضوع چی بود؟ گفتم موضوع دعواسر جای نماز خوندن بود این آقازودتر اومده بود وصف اول نشسته بود.بعدیکی ازافراد قدیمی مسجد که دیر رسیده بود ُ وجایی درصف اول پیدانکرد؛چون این آقاناشناس بوداون روهول دادعقب ُ و جاش نشست ُ گفت : اینجاجای منه من سی ساله تواین مسجدنماز می خونم، مااین مسجد رو ساختیم ،حالا شما نرسیده اومدی می خای صف اول وایسی؛یه دفعه آقای ولی زاده گفت : وای اون کِی بوده ، خیلی کار اشتباهی کرده ، اصلا" کارش درست نبوده ، باید عذرخواهی کنه ، من گفتم موضوع عذر خواهی نیست ، موضوع مهمتر از این حرف هاست ، یادمه چند وقت پیش حاج آقا دلبری بین دو تا نماز مفصل راجب این مسئله صحبت کرد و با همه اتمام حجت کرد ولی مثل اینکه تُو بعضی ها اثر نداشته و این خوب نیست ، حاج آقا دلبری گفت آقای عبدی زحمت بکشید ببینید اگه آقای افکاری نرفته تشریف بیار داخل ، رفتم داخل شبستون دیدم با پسرش نشسته ُ و داره چایی می خوره ، گفتم : آقای افکاری حاج آقا دلبری با شما کار داره ، پرسید مگه شما موضوع رو بهشون نگفتید ؟ گفتم چرا ، مختصرا" اشاره کردم ولی بهتره خودتون مفصل تر توضیح بدید ، یه هو تلفنم زنگ خورد ، عیال بود ، گفت : پسرا ُ و عروسا ُ و نوه ها اومدن ، اَگه میشه کمی میوه بخر ُ و زودتر بیا ، خوشحال شدم ، آخه عاشق نوه هام بودم ، از خود بی خود شدم ، سریع رفتم داخل دفتر حاج آقا دلبری ، آقای افکاری با ادبیات خواصی داشت در حضور بقیه با حاج آقا دلبری صحبت می کرد ، نمی دونم شغلش چی بود ولی مشخص بود که سخنران خوبیه ، از حاج آقا ُ و بقیه عذر خواهی کردم ُ و رفتم برای خرید میوه ُ و دیدار بچه ها ، فردای اون روز خونه نشسته بودم ُ و داشتم یه شعر واسه شهداء می نوشتم ، تلفن همراهم زنگ خورد ، حاج آقا دلبری بود ، گفت من پائین جلوی درب خونه تونم ، میشه یه لحظه بیایی پائین ، سریع رفتم دَم درب خونه ، واسم عجیب بود که حاج آقا دلبری اومده درب منزل ما ، تعارف زدم بفرمائید داخل ، حاج آقا گفت آقای افکاری همون آقای دیروزی بعد از رفتن شما نیم ساعتی با من صحبت کرد حرفای عجیبی زد که بعضی از حرفاش من رو ناراحت کرد ، چون به جزء شما همه افراد جلسه از قدیمی های مسجد هستند تصمیم گرفتم با شما که تازه اومدید مسجد ما و از قدیمی های این محل نیستید مشورت کنم ، پرسیدم مگه به جزء قضیه صف اول نماز چیز دیگه ایی هم گفت ، آقای دلبری گفت : اره به چند تا مسئله اشاره کرد ، پرسیدم مثلا" به چه چیزهایی ، حاج آقا یه آهی کشید ُ و گفت ، یکیش مسئله شلوغی و همهمه بچه ها داخل مسجد ، دومی تقسیم نماز گزارهای مسجد به خودی ُ و ناخودی ، سومی دسته بندی تُو مسجد ، پرسیدم یعنی چی ؟ حاج آقا دلبری گفت : مثلا " گروه کُنج مسجدی ها که سر و صدای زیادی دارن ، گروه آشپز خونه ، گروه ابدار خونه ، گروه بسیج ، و غیره ، پرسیدم یعنی بازم هست ، گفته بله واسه همین از حرفاش ناراحت شدم ، گفتم راستش رو بخاید ، من تا حالا اینجوری به مسجد نگاه نکرده بودم ، معلوم ایشوه خیلی دقیق و نکته بینه ، حاج آقا گفت و البته حساس ُ و کمی سیاه بین ، این همه حرف زد یه نکته سفید و امیدوار کننده تُو حرفاش نبود ، البته من اول به حرفاش زیاد اهمیت ندادم ولی تُوخونه به حرفهاش فکرکردم ُ و کلاهم روقاضی کردم دیدم بعضی حرفاش درسته ،پرسیدم شغل این آقاچیه&گفت : معلم ومربی پرورشی؛می گفت ، مدتی مدیر ومدتی هم بازرس بوده ، همه سالها هم فرمانده بسیج تُو مدارس مختلف بوده ، دوره روایتگری جنگ رودیده ،کارش تشکیل گروه سرودوتاتر و کارهای هنریه و مدرک این دوره ها رو هم داره ، گفتم چه خوب پس می تونه کمک زیادی واسه مسجد باشه ، بهتره ازش استفاده کنیم ، حاج آقا گفت ولی به نظرم منفی گرا بودنش می تونه آسیب بزنه ، یا حداقل باعث دشمنی بعضی ها باهاش بشه ، واسه همین خواستم نظر شما رو هم که تُو کارهای هنری هستی و با روحیه اینجور افراد آشنایی بیشتری داری رو بپرسم ، گفتم خُوب من هنوز ایشون رو نمی شناسم بهتره یه چند روزی بهم وقت بدید تا باهاش آشنا بشم ، بعد نظرم رو بدم ، حاج آقا دلبری قبول کرد و گفت : البته بهتره این موضوع فعلا" پیش خودمون بمونه و کسی مطلع نشه ، گفتم باشه هر طور صلاح می بینید ، گفت پس تا آخر هفته۰۰۰
ادامه دارد.
حسن عبدی