فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹♨️ ماجرای عجیب مواجه شدن #اسیر ایرانی با #شکنجهگر عراقی در پیادهروی #اربعین
در برنامه مثل ماه
💥 "بپیوندید" ↙️
" JOIN "👇
http://eitaa.com/jangenaarm
#حکایت عالی #حتما بخوانید
🦄الاغی که در جبهه #اسیر شد.
یک رزمنده ، نقل نموده که ؛ در یک منطقه کوهستانی صعب العبور مستقر بودیم که برای جابجایی مهمات و غذا ، به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.
چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود وارد یگان شد.
*الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.*
#بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت ، اما #غربگدایانی که اشتباهی رفتن داخل جبهه دشمن ، و هیچ دست آوردی هم ندارند ، و هنوز هم نفهمیدن که به کی خدمت می کنن
🇮🇷 "بپیوندید" ↙️
" JOIN "👇
http://eitaa.com/jangenaarm
🔴 ١٨ سال قرنطینه
در منزل #قرنطینه هستید؟
از قرنطینه خسته شدید؟ این متن رو بادقت بخونید
آن قدر اسارتش طولانی شده بود که یک افسر عراقی گفته بود تو به ایران باز نمی گردی بیا همین جا تشکیل خانواده بده!... همسر شهید لشگری میگفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود...او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... #اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود
وقتی بازگشت از او پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی و او می گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن راکامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود
حسین می گفت: بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم
همسرش میگوید بعد از ١٨سال درد فراق، حسین به ایران بازگشت، در همان روز به فرودگاه رفتیم، همهی اهل خانواده، فامیل، بستگان و دوستان آمده بودند، من گوشه ای ایستاده و فقط او را تماشا می کردم، همه ی حاضران تک تک جلو رفته و با ایشان سلام علیک و دیده بوسی می کردند، اما من فقط تماشایشان می کردم و کاملا هم مشهود بود که او هم در بین جمعیت به دنبال من می گردد و خلاصه وقتی همه ی حاضران با ایشان دیده بوسی کردند یکی از مسوولین سراغ مرا گرفت و سپس نزد ایشان رفتم و انگار آسمان و زمین یکجا به من هدیه شده بود و به اندازه تمام دنیا و زمان ها شاکر خدای بزرگ شدم که یکبار دیگر همسرم را پس از ۱۸ سال فراق می دیدم
سید الاُسرا، سرلشکر لشگری
منبع :ازکتاب خاطرات۶۴۱۰ روز اسارت سرلشکر
🌎🔺"بپیوندید"🔻↙️
" JOIN "👇
http://eitaa.com/jangenaarm