قصه به سـَــر رسید ...💔
شمر فهمید که انگار علمدارت نیست
چه عجولانه به گودال سرازیر شده؛
دو قدم رفت به پایین و دوباره برگشت
داد زد زود بیایید زمین گیر شده؛
یک نفر از سر گودال اشاره میکرد
که غروب است ببرید دگر دیر شده...
«دم مغرب شد از گودال رفتند
سنان و حرمله خوشحال رفتند»
💔السلام علی المُغسل بدم الجراح💔
🏴السلام علی قلب زینب الصبور🏴