وقت نماز است
دعای فرج 🤲🏼
آیت الکرسی بعد از نماز
یادتون نره 🙂
#لبیک_یا_مهدی
انشاءاللّٰھظھورآقامون🌿!"
#بخونیمبرـاےظھورهرچہزودتر . .( :🕊!
#خادم_الزهرا
بیابان هم ڪـه باشـے حـسـیـن آبادت میکند
درست مثل ڪـربـلا ... ღ
#لبیک_یا_مهدی
مداومتبرزیارتعاشورا✨
آیتاللهشبیریزنجانی،ازمراجعتقلید
میگوید:
«یکیازچشمهایفرزندآقای
حاجسیدمحمدبجنوردیبراثرعارضهای
نابیناشدهبودوبهنظرپزشکان،حتیپزشکان
خارجازکشور،بهعلترشدآنعارضه،چشم
دیگرشنیزنابینامیشد؛ولیآنشخصشفا
یافت..
یکیازبستگانوی،#سیدالشهداء رادرعالم
رؤیادیدکهبهویفرمود:
«مابهجهتاینکه
اوبهزیارت عاشورا مداومت داشت،سلامتی
چشمدیگرشراازخداگرفتیم».
#فوایدومعجزاتزیارتعاشورا..🌱
#لبیک_یا_مهدی
🌠☫﷽☫🌠
و آنها که
غدیر را فهمیدند،
کربلایی شدند!
فهم غدیر؛ پیشنیازِ
فهم کربلاست...
از #غدیر تا #کربلا...🌱
#عید_غدیر سنگ تمام بگذاریم🎊
#لبیک_یا_مهدی
🕌 آماده شدن مقدمات زیارت کربلا بدون داشتن پول و گذرنامه
☑️ شهید محراب و معلّم اخلاق، مرحوم آیت اللّه دستغیب تشرّف زیر را که از زبان بنده برگزیده خدا، مرحوم فشندی تهرانی شنیده اند، در کتاب «داستانهای شگفت» خود آورده اند:
▫️ قریب بیست سال قبل, شب جمعه بود.
با آقا سید باقر خیاط و جمعی رفتیم مسجد جمکران.
🌌 همه خوابیدند و من بیدار بودم و فقط پیر مردی بیدار بود و شمعی در پشت بام روشن کرده بود و دعا میخواند و من مشغول به نماز شب بودم؛
✨ ناگاه دیدم هوا روشن شد. با خود گفتم ماه طلوع نموده. هرچند نگاه کردم ماه را ندیدم. یک مرتبه دیدم به فاصلۀ پانصدمتر زیر یک درختی یک سید بزرگواری ایستاده و این نور از آن آقاست. به آن پیرمرد گفتم:
🔹 شما کنار آن درخت سیدی را میبینی؟
▫️ گفت:
🔸 هوا تاریک است چیزی دیده نمیشود. خوابت میآید؛ برو بگیر بخواب.
▫️ دانستم که آن شخص نمیبیند.
من به آن آقا گفتم:
🔹 آقا من میخواهم بروم کربلا؛ نه پول دارم نه گذرنامه. اگر تا صبح پنجشنبۀ آینده گذرنامه با پول تهیه شد، میدانم امام زمان (عج) هستید و اِلّا یکی از سادات میباشید.
🌌 ناگاه دیدم آن آقا نیست و هوا تاریک شد. صبح به رفقا گفتم و داستان را بیان نمودم. بعضیها مرا مسخره نمودند.
⏳ گذشت تا روز چهارشنبه صبح زود، در میدان فوزیه برای کاری آمده بودم و منزل دروازه شمیران بود. کنار دیواری ایستاده بودم و باران میآمد. پیرمردی آمد نزد من. او را نمیشناختم گفت:
🔸 حاج محمدعلی مایل هستی کربلا بروی؟
▫️ گفتم:
🔹 خیلی مایلم ولی نه پول دارم و نه گذرنامه.
▫️ گفت:
🔸 شما ده عدد عکس با دو عدد رونوشت سجل را بیاورید.
▫️ گفتم:
🔹 عیالم را میخواهم ببرم.
▫️ گفت:
🔸 مانعی ندارد.
▫️ بعد به فوریت رفتم منزل؛ عکس و رونوشت شناسنامه را موجود داشتم و آوردم. گفت:
🔸 فردا صبح همینوقت بیایید اینجا.
▫️ فردا صبح رفتم همان محل. آن پیرمرد آمد گذرنامه را با ویزای عراقی به ضمیمۀ پنجهزار تومان به من داد و رفت و بعداً هم او را ندیدم. رفتم منزل آقا سیدباقر، ختم صلوات داشتند. بعضی از رفقا از راه مسخره گفتند:
🔸 گذرنامه را گرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی
▫️ و گذرنامه را با پنج هزار تومان نزد آنها گذاردم.
🗓 تاریخ گذرنامه را خواندند و دیدند روز چهارشنبه است. شروع به گریه نمودند و گفتند که ما این سعادت را نداریم.
⬅️ داستانهای شگفت جلد ۱ (صفحه ۲۴۸)
🏷 #شب_جمعه #امام_زمان #تشرفات
#لبیک_یا_مهدی
داشتروزمینباانگشتچیزیمینوشت؛
رفتنجلودیدنچندینمتراونورتر،
صدهابارنوشته "#حسین"
طوریکهانگشتشزخم شده.
ازشپرسیدن:
حاجیچیکارمیکنی؟!
گفت:
چونمیسّرنیستمنرا کام او؛
عشقبازیمیکنم با نام او (:🤍"
#شهید_مجید_پازوکی
#شب_جمعه
#لبیک_یا_مهدی
درفراقت چشمهایم غرق باران میشود
عاشق هجرانکشیده زود گریان میشود
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#لبیک_یا_مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شور | یه عالمه گریه به روضه بدهکارم
مراسمشب شهادت امامجواد(ع)
مداح : کربلایی حسین طاهری
#خادم_الزهرا