همہمیگنآدمتـاوقتـۍڪھ
بزرگنشـہنمیتـونهعـٰاشقبشہ
آخہمنازبچگـےعـٰاشقحسیـن
فـٰاطمـہبودم...♥️'
#بصیرا
☕🫧😶🌫️
هروقتبیکـارشدۍیہتسبیحبگیردستتوبگو:
اللھمعجللولیڪالفرج!"🌿
همدلخودتآروممیگیرھ...
همدلآقاکہیکےدارهبراۍظھورشدعامیکنھ!(꧇♥️
🖇¦↫#امام_زمان
#استوری
#بصیرا
˼🌨🤍🐼
😍خواص#سورههای_ قرآنی(خیلی جالبه)
با اعتقاد کامل جهت هر مشکل بخوانید
حاجت روا خواهید شد
❤️واقعه: مانع فقر
❤️کوثر: مانع خصومت
❤️ملک: مانع عذاب قبر
❤️فاتحه: مانع خشم خدا
❤️سوره محمد برای اخلاق
❤️سوره جن برای وسوسه
❤️سوره حجر برای برکت مال
❤️کافرون: مانع کفر وقت مرگ
❤️دخان: مانع ترس روز قیامت
❤️سوره تغابن برای ادای قرض
❤️سوره کهف برای بیدار شدن
❤️سوره فتح برای گشایش کار
❤️سوره صف برای فتح و پیروزی
🔻سوره مزمل برای مهر و محبت
❤️سوره حج برای کامل شدن دین
❤️سوره مریم برای هدایت دختران
❤️سوره احزاب برای گشایش بخت
❤️سوره یونس برای بچه دار شدن
❤️سوره جمعه برای پیدا شدن مال
❤️یاسین: مانع تشنگی روز قیامت
❤️سوره اعلی برای هدایت جوانان
❤️سوره حجرات برای زیاد شدن مال
❤️سوره یوسف برای عظمت و بزرگی
❤️سوره مومنون برای به راه راست رفتن
❤️سوره طور برای پایدار بودن و برگشت مال
❤️سوره انبیا برای رها شدن از بند و گرفتاری
❤️سوره اسرا برای شفای مریض و بهانه گیری
❤️سوره حدید برای محکم شدن و آرامش بدن
❤️سوره مجادله برای برای مهر و محبت و معامله
❤️سوره ن والقلم برای آسان شدن و درس خواندن
❤️سوره نمل برای شفا مریض و برآوردن هر حاجتی
❤️خیلیا گرفتارن. امیدورم هر کسی که این متن رو میخونه درهای رحمت خدای مهربون به روش باز بشه و گره مشکلاتش از راه بی گمان باز بشه!برای همه دعا کنیم. امیدورام درهای بسته ی زندگیتون خیلی زود و به آسونی باز شه♥️
#ماه_رمضان
#رمضان
#رمضان_مهدوی
#ماه_مبارک_رمضان #لبیک_یا_مهدی
مولای من ، مهدی جان✨ 💚✨
✨رمضان آمد و افطار و سحر، پی در پی✨✨✨✨✨✨✨
با دُعایِ فرجَت روزه گشودن تا کی ...؟
کی شود یک سحر آقا تو شوی مهمانم✨
منتظر تا دَم مرگم زِ وفـا می مانم ...!✨
تعجیل در ظهور امام_زمان صلوات
اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#حجاب
#امام_زمان
#ماه_رمضان #لبیک_یا_مهدی
از نوکرِ بدت به تو ای بهترین رفیق
اینرا قبولکن بخدا دوست دارمت
#حسین_جان
#دلتنگ_کربلا
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله
🌟شبتون حسینی🌟
#لبیک_یا_مهدی
سلام سلام
بابت همکاری ها متاسفیم شرمنده خیلی سرمون شلوغه مخصوقا دبگه امتخانا هم داره شروع میشه😊
حلال بفرمایید
#مدافع
جنتالحسین«ع»:)
#رمان_پلاک_پنهان #قسمت_دوازدهم سمانه سمانه با عصبانیت بند کیف را در دستانش فشرد،هضم حرف های کمیل
#رمان_پلاک_پنهان
#قسمت_سیزدهم
سریع از پله ها بالا رفت و قبل از اینکه وارد شود نفس عمیقی کشید و در را باز کرد
،همه با دیدن سمانه از جای خود بلند شدند ،سمیه خانم تا خواست سوالی بپرسد
،سمانه به حرف امد:
ــ خوش اومدید خاله جان،اما شرمنده من سرم خیلی درد میکنه نمیتونم پیشتون
بشینم شرمنده میرم استراحت کنم.
همه از حرف های سمانه شوکه شوده بودند،از ورودش و بی سلام حرف زدنش و الان
رفت به اتاقش!!
سید و فرحناز تا خواستن سمانه را به خاطر این رفتارش بازخواست کنند ، در باز شد
و کمیل وارد خانه شد ،که با سمانه چشم در چشم شد ،
تا خواست سلامی کند صدای سمانه او را متوقف کرد:
ــ مامان من فکرامو کردم،میتونید به خانم محبی بگید جواب من مثبته
ــ اما سمانه..
ــ اما نداره من فکرامو کردم،میتونید وقت خواستگاری رو بزارید
و بدون هیچ حرفی وارد اتاقش شد.
همه از حرف های سمانه شوکه شده بودند ،دوخواهر با ناراحتی به هم خیره شده
بودند و صغری غمگین سیبی که در دستش بود را محکم فشرد و آرام زمزمه کرد"
این یعنی جوابش منفی بود"کمیل که دیگر نمی توانست این فضا را تحمل کند، رو به سید گفت:
ــ شرمنده من باید برم،زنگ زدن گفتن یه مشکلی تو باشگاه پیش اومده باید برم
ــ خیر باشه؟
ــ ان شاء الله که خیر باشه
بعد از خداحافظی و عذرخواهی از خاله اش سریع از خانه خارج شد و سوار ماشین
شد، با عصبانیت در را محکم بست ، هنوز حرف سمانه در گوشش می پیچید و او را
آزار می داد بی غیرتی که به اوگفته به کنار،جواب مثبت سمانه به محبی او را بیشتر
عصبانی کرده بود،احساس بدی داشت،احساس یک بازنده شاید ولی او مجبور بود به
انجام این کار...
،با عصبانیت چندتا مشت پی در پی بر روی فرمون زد و فریاد زد:
ــ لعنتی لعنتی
با صدای گوشیش و دیدن اسمی که روی صفحه افتاد سریع جواب داد:
ــ بگو
با شنیدن صحبت های طرف مقابل اخم هایش در هم جمع شدند؛
ــ باشه من نزدیکم ،سریع برام بفرست آدرسو تا خودتونو برسونید من میرم اونجا
ماشین را روشن کرد و سریع از آنجا دور شد.
به قَلَــــم فاطمه امیری زاده