eitaa logo
جنت‌‌الحسین«ع»:)
1.4هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
24 فایل
هیئت مجازی جنت الحسین ع جنت الحسین ع=بهشت حسین ع🤍 نوع فعالیت: مذهبی، سیاسی، فرهنگی متولد شدیم: ۱۴۰۲/۱/۷ کپی: آزاده🌿 فقط جهت تبادلات و همسایگی و آیدی مدیر کانال: @mahva_128 https://daigo.ir/secret/4190850710 ناشناسمون🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
بیابان هم ڪـه باشـے حـسـیـن آبادت میکند درست مثل ڪـربـلا ... ღ
مداومت‌برزیارت‌عاشورا✨ آیت‌الله‌شبیری‌زنجانی،ازمراجع‌تقلید‌ می‌گوید: «یکی‌ازچشم‌های‌فرزندآقای‌ حاج‌سیدمحمدبجنوردی‌براثرعارضه‌ای‌ نابیناشده‌بودوبه‌نظرپزشکان،حتی‌پزشکان‌ خارج‌ازکشور،به‌علت‌رشدآن‌عارضه،چشم‌ دیگرش‌نیزنابینامی‌شد؛ولی‌آن‌شخص‌شفا‌ یافت.. یکی‌ازبستگان‌وی، رادرعالم‌ رؤیادیدکه‌به‌وی‌فرمود: «مابه‌جهت‌اینکه‌ اوبه‌زیارت عاشورا مداومت‌ داشت،سلامتی‌ چشم‌دیگرش‌راازخداگرفتیم». ..🌱
🌠☫﷽☫🌠 و آن‌ها که غدیر را فهمیدند، کربلایی شدند! فهم غدیر؛ پیش‌نیازِ فهم کربلاست‌... از تا ...🌱 سنگ تمام بگذاریم🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕌 آماده شدن مقدمات زیارت کربلا بدون داشتن پول و گذرنامه ☑️ شهید محراب و معلّم اخلاق، مرحوم آیت اللّه دستغیب تشرّف زیر را که از زبان بنده برگزیده خدا، مرحوم فشندی تهرانی شنیده اند، در کتاب «داستان‌های شگفت» خود آورده اند: ▫️ قریب بیست سال قبل, شب جمعه بود. با آقا سید باقر خیاط و جمعی رفتیم مسجد جمکران. 🌌 همه خوابیدند و من بیدار بودم و فقط پیر مردی بیدار بود و شمعی در پشت بام روشن کرده بود و دعا می‌خواند و من مشغول به نماز شب بودم؛ ✨ ناگاه دیدم هوا روشن شد. با خود گفتم ماه طلوع نموده. هرچند نگاه کردم ماه را ندیدم. یک مرتبه دیدم به فاصلۀ پانصدمتر زیر یک درختی یک سید بزرگواری ایستاده و این نور از آن آقاست. به آن پیرمرد گفتم: 🔹 شما کنار آن درخت سیدی را می‌بینی‌؟ ▫️ گفت: 🔸 هوا تاریک است چیزی دیده نمی‌شود. خوابت می‌آید؛ برو بگیر بخواب. ▫️ دانستم که آن شخص نمی‌بیند. من به آن آقا گفتم: 🔹 آقا من می‌خواهم بروم کربلا؛ نه پول دارم نه گذرنامه. اگر تا صبح پنجشنبۀ آینده گذرنامه با پول تهیه شد، می‌دانم امام زمان (عج) هستید و اِلّا یکی از سادات می‌باشید. 🌌 ناگاه دیدم آن آقا نیست و هوا تاریک شد. صبح به رفقا گفتم و داستان را بیان نمودم. بعضیها مرا مسخره نمودند. ⏳ گذشت تا روز چهارشنبه صبح زود، در میدان فوزیه برای کاری آمده بودم و منزل دروازه شمیران بود. کنار دیواری ایستاده بودم و باران می‌آمد. پیرمردی آمد نزد من. او را نمی‌شناختم گفت: 🔸 حاج محمدعلی مایل هستی کربلا بروی؟ ▫️ گفتم: 🔹 خیلی مایلم ولی نه پول دارم و نه گذرنامه. ▫️ گفت: 🔸 شما ده عدد عکس با دو عدد رونوشت سجل را بیاورید. ▫️ گفتم: 🔹 عیالم را می‌خواهم ببرم. ▫️ گفت: 🔸 مانعی ندارد. ▫️ بعد به فوریت رفتم منزل؛ عکس و رونوشت شناسنامه را موجود داشتم و آوردم. گفت: 🔸 فردا صبح همین‌وقت بیایید اینجا. ▫️ فردا صبح رفتم همان محل. آن پیرمرد آمد گذرنامه را با ویزای عراقی به ضمیمۀ پنجهزار تومان به من داد و رفت و بعداً هم او را ندیدم. رفتم منزل آقا سیدباقر، ختم صلوات داشتند. بعضی از رفقا از راه مسخره گفتند: 🔸 گذرنامه را گرفتی‌؟ ▫️ گفتم: 🔹 بلی ▫️ و گذرنامه را با پنج هزار تومان نزد آنها گذاردم. 🗓 تاریخ گذرنامه را خواندند و دیدند روز چهارشنبه است. شروع به گریه نمودند و گفتند که ما این سعادت را نداریم. ⬅️ داستانهای شگفت جلد ۱ (صفحه ۲۴۸) 🏷
داشت‌رو‌زمین‌باانگشت‌چیزی‌می‌نوشت؛ رفتن‌جلودیدن‌چندین‌متراون‌ورتر، صدهابارنوشته "" طوری‌که‌انگشتش‌زخم شده. ازش‌پرسیدن: حاجی‌چیکارمی‌کنی؟! گفت: چون‌میسّرنیست‌من‌را کام او؛ عشق‌بازی‌میکنم با نام او (:🤍"
درفراقت چشم‌هایم غرق باران می‌شود عاشق هجران‌کشیده زود گریان می‌شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شور | یه عالمه گریه به روضه بدهکارم مراسم‌شب شهادت امام‌جواد(ع) مداح : کربلایی حسین طاهری
«🌼🕊» بوی‌عطر‌عجیبی‌داشت! نام‌عطر‌رو‌که‌می‌پرسیدم‌جواب‌سر‌بالا‌میداد شهید که‌شد‌توی‌وصیت‌نامه‌اش‌نوشته بود: به‌خدا قسم‌هیچ‌وقت‌به‌خودم‌عطر‌نزدم‌هر‌وقت‌خواستم‌معطر‌بشوم‌از‌ته‌دل‌می گفتم: "السَّلامُ عَلَیکَ یا اباعَبدالله الحُسَین عَلَیهِ السَّلام"
‹🕶› مآمـٰاموریـݧ‌انقلـٰاب‌هٮــتیم نھ‌مسئولیـن . . . مسئـولیـت‌گرفتنۍسـت‌وتمـٰام‌شدنۍ ؛ امآمـٰاموریـت‌تڪلیفۍاسـت‌ودائمۍ
قلب‌مرابه‌نام‌نامی‌همان‌آسمانت‌که گشاینده‌ی‌درهای‌آسمان‌وزمینند؛ آرام‌ڪن. .