eitaa logo
روشنگری اسلامی
154 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
202 فایل
صادقانه،امانتدارانه ،صمیمانه،بدون پروپاگاندا،برپایه دانش دکترینولوژی(قاعدةالقواعد)دانش تبیین و تشریح قواعد ذاتی حاکم بر خلقت و طبیعت و قواعد ذاتی حاکم بر اعمال موجودات، به ویژه بشر است. تبیین اين قواعد برای جامعه‌سازی الزامی است.
مشاهده در ایتا
دانلود
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه پنجم از 18 صفحه من گمان نمی کنم که تنها علم و دانش معیار انسانیت باشد و هرکه عالم تر بود، انسان تر باشد. با این مقیاس باید بگوییم که در زمان ما انیشتن که از همه دانشمندان عالم شرکش بیش تر است و واقعا هم شاید از همه دانشمندان عالم،عالم تر بود، انسان ترین انسان های زمان ما بوده است. نظریه دیگر این است که نه، انسانیت به دانش نیست. دانش البته شرطی است برای انسانیت. آگاهی و باخبر بودن روشن بودن به جهان،به خود و به اجتماع را نمی شود نفی کرد،اما این مسلما کافی نیست. اگر هم دخالتی دارد،یکی از پایه های انسانیت است. تازه در اصل پایه بودنش هم حرف است که بعد عرض می کنم. این نظریه می گوید انسانیت به خلق و خوی است نه به دانش،خلق و خوی یک مسأله است و آگاهی مسأله دیگر. ممکن است انسان آگاه و دانا باشد،همه چیز را بداند ولی خلق و خوی او، خلق و خوی انسانی نباشد بلکه خلق و خوی حیوانی باشد، چه طور؟ مثلا یک حیوان از نظر خلق و خوی تابع غرایزی است که با آن غرایز آفریده شده است،جبر غرایز بر او حکومت می کند. یعنی در مقابل غریزه اش یک اراده حاکم ندارد و حتی او همان غریزه خودش است و غیر از غریزه چیزی نیست. اگر می گوییم سگ یک حیوان درنده و در عین حال باوفاست، درندگی و وفا برای این حیوان غریزه است. اگر می گوییم مورچه حیوان (موجود ،حشره)حریص یا مآل اندیش است حرص یا مال اندیشی برای این حیوان (موجود ،حشره)یک غریزه است،جبر غریزه بر او حکومت می کند و بس، انسان هایی در جهان هستند که همان خلق و خوی حیوان را دارند یا به عبارت دیگر همان خلق و خوی اولی طبیعی را دار
روشنگری اسلامی
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه پنجم از 18 صفحه من گمان نمی کنم که تنها علم
اگر می گوییم مورچه حیوان (موجود ،حشره)حریص یا مآل اندیش است حرص یا مال اندیشی برای این حیوان (موجود ،حشره)یک غریزه است،جبر غریزه بر او حکومت می کند و بس، انسان هایی در جهان هستند که همان خلق و خوی حیوان را دارند یا به عبارت دیگر همان خلق و خوی اولی طبیعی را دارند،خودشان را براساس طرح انسانی نساخته اند، خودشان را تربیت نکرده اند،انسان طبیعی هستند. یک انسان صد در صد موافق طبیعت،انسانی که در درون خودش،محکوم طبیعت خودش است،علم او چه طور؟ لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه ششم از 18 صفحه علم،آگاهی و چراغ است. او درحالی که محکوم طبیعتش است، چراغ علم را در دست دارد. آن وقت تفاوتش باحیوان در این جهت می شود که شعاع آگاهی حیوان برای تأمین غرایزش ضعیف و محدود به زمان و مکان خودش است ولی آگاهی به انسان قدرت می دهد به طوری که بر زمان گذشته اطلاع پیدا می کند،زمان آینده را پیش بینی می کند،از منطقه خودش خارج می شود و به منطقه های دیگر می رود تا آن جا که از کره خودش هم خارج می شود و به کره دیگر می رود. ولی مسأله خلق و خوی یک امر دیگر است،غیر از مسأله آگاهی است. به عبارت دیگر آگاهی به آموزش های انسان ارتباط پیدا می کند و خلق و خوی به پرورش های انسان. اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند،باید او را آموزش های انسان ارتباط پیدا می کند و خلق و خوی به پرورش های انسان. اگر بخواهند به انسان آگاهی بدهند،باید او را آموزش بدهند و اگر بخواهند به انسان خلق و خوی خاص بدهند، باید او را همان گونه تربیت کنند. عادت و پرورش دهند و این یک سلسله عوامل غیر از عامل آموزش می خواهد به این معنی که عامل آموزش،شرط پرورش هست ولی شرط لازم است نه شرط کافی. لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه هفتم از 18 صفحه نظریه اول که معیار انسانیت را تنها دانش می دانست،خیال نمی کنم که چندان قابل قبول باشد-بعد عرض می کنم که چه اشخاصی همین نظریه را دنبال کرده اند-ولی نظریه دوم که سراغ خلق و خوی می رود،طرفداران بیش تری دارد. ولی تازه این مسأله مطرح است که کدام خلق و خوی معیار انسانیت است. در این جا هم چند نظریه است. یکی این که آن خویی که معیار انسانیت است، محبت است،انسان دوستی است و مادر همه خوی های خوب دیگر، محبت است. پس اگر کسی خلق و خویش براساس انسان دوستی بود،اگر انسان دوست بود، انسان است. به سرنوشت دیگران همان قدر اندیشیدن که به سرنوشت خود و بلکه به سرنوشت دیگران بیش تر از سرنوشت خود اندیشیدن. در منطق دین،اسم این را ایثار می گذارند. در کتابی نوشته بود: یک دستور که در تمام ادیان جهان یافت می شود این است،که برای دیگران همان را دوست بدار که برای خود دوست می داری و برای دیگران همان را مپسند که برای خود نمی پسندی که در احادیث ما به این عبارت است: احب لغیرک(لاخیک) ما تحب لنفسک و اکره له ماتکره لنفسک؛ برای دیگری(برای برادرت)همان را بخواه که برای خود می خواهی و برای او همان را نپسند که برای خود نمی پسندی. این منطق،منطق محبت است. چنان که می دانیم در مکتب هندو و هم در مکتب مسیحیت،روی کلمه محبت زیاد تکیه می شود. می گویند در همه موارد محبت کنید،اصلا غیر از محبت مسأله دیگری مطرح نیست. البته در این دو مکتب،یک انحرافی هست، یعنی آن ها می گویند محبت،ولی محبتی که آن ها می گویند نوعی تخدیر است. خوب این هم یک نظریه ای است که بعد باید درباره
روشنگری اسلامی
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه هفتم از 18 صفحه نظریه اول که معیار انسانیت ر
البته در این دو مکتب،یک انحرافی هست، یعنی آن ها می گویند محبت،ولی محبتی که آن ها می گویند نوعی تخدیر است. خوب این هم یک نظریه ای است که بعد باید درباره آن صحبت بکنیم که آیا محبت به تنهایی برای معیار انسانیت بودن کافی است یا نه؟ لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه هشتم از 18 صفحه گفتیم در نظریه خلق و خوی، اول حرفی که در معیار انسانیت مطرح است،انسان دوستی است، انسان اخلاقی یا انسان بالاتر، انسان فراتر،انسانی است که انسان دوست باشد. با این معیار یک مقدار از مشکلاتمان حل می شود. اگر از ما بپرسند: ابوذر را که شما بر معاویه ترجیح می دهید،برای چه ترجیح می دهید؟ دیدیم با معیار اول یعنی ملاک برتری را دانش و آگاهی صرف دانستن،این ترجیح ما جور در نمی آمد ولی با معیار دوم یک مقداری این مسأله حل می شود. می گوییم: معاویه انسانی بود فقط در فکر خودش و برای خودش و انسان های دیگر را برای اشباع جاه طلبی های خود به زور استثمار کرده بود. پس او یک موجود خودخواه،خودپسند و خود پرست بود،ولی ابوذر برعکس با این که همه امکانات برایش فراهم بود و همین معاویه،حاضر بود که بهترین شرایط زندگی را برای او فراهم کند،به خاطر این که معاویه حقوق مردم را پایمال کرده بود و برای این که به سرنوشت دیگران می اندیشید،با همین معاویه جبار مبارزه کرد تا آن جا که جانش را بر سر این کار گذاشت،آخرش در تبعیدگاه ربذه در غربت جان داد. پس این که ما ابوذر را انسان می دانیم و معاویه را انسان نمی دانیم،بلکه یک حیوان می دانیم، به خاطر این است که معاویه فقط در فکر آخور خودش بود و ابوذر در فکر انسان های دیگر لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
روشنگری اسلامی
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه هشتم از 18 صفحه گفتیم در نظریه خلق و خوی، او
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه نهم از 18 صفحه ما چرا علی(ع)را یک انسان کامل می دانیم؟ برای این که درد اجتماع را حس می کرد. برای این که«من»او تبدیل به«ما»شده بود. برای این که«خود»او یک خودی بود که همه انسان ها را جذب می کرد او به صورت یک فرد مجزا از انسان های دیگر نبود بلکه واقعا خودش را به منزله یک عنصر، یک انگشت،یک عصب در یک بدن احساس می کرد که وقتی ناراحتی ای در یک جای بدن پیدا می شود این عضو ناآرام و بی قرار می گردد و این سخن اصلا مال خود اوست،این تعبیرات مال خود اوست. قبل از این که در قرن بیستم،فلسفه های اومانیستی این حرف ها را بیاورند،علی(ع)این ها را گفته است. وقتی که خبردار می شود که عامل او فرمانداری که از ناحیه او منسوب است،در یک مهمانی شرکت کرده است،نامه عتاب آمیزی به او می نویسد که در نهج البلاغه هست. حال چه مهمانی ای بوده است؟ آیا در آن فرماندار در مهمانی ای شرکت کرده که در سر سفره آن مشروب بوده است؟ در آن جا قمار بوده؟ نه، در آن جا مثلا زن هایی را آورده و رقصانده بودند؟ نه، لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
روشنگری اسلامی
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه نهم از 18 صفحه ما چرا علی(ع)را یک انسان کامل
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه دهم از 18 صفحه در آن جا کار حرام دیگری انجام داده بودند؟ نه، پس چرا آن مهمانی مورد ملامت قرار می گیرد و نامه تند نوشته می شود؟ می گوید: «و ما ظنت انک تجیب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنیهم مدعو». گناه فرماندارش این بوده که بر سر سفره ای شرکت داشته و فقرا محروم بوده اند. علی(ع)می گوید: من باور نمی کردم که فرماندار من،نماینده من پای در مجلسی بگذارد که صرفا از اشراف تشکیل شده است. بعد راجع به خودش و زندگی خودش برای آن فرماندار شرح می دهد. درباره خود می گوید: که درد مردم را از درد خودش بیش تر احساس می کرد،درد آن ها سبب شده بود که اساسا درد خود را احساس نکند. سخنان علی(ع)نشان داده که او واقعا دانا و دانشمند و حکیم بوده است. اما علی را که این قدر ستاش می کنیم نه فقط به خاطر این است که باب علم پیغمبر بوده که پیامبر فرمود: انا مدینة العلم و علی بابها. بیش تر از این جهت ستایش می کنیم که انسان بود، این رکن از انسانیت را داشت که به سرنوشت انسان های محروم می اندیشید،غافل نبود،درد دیگران را احساس می کرد. هم چنان که سایر ارکان انسانیت را هم داشت. لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه یازدهم از 18 صفحه مکتب دیگر می گوید: معیار انسانیت«اراده»است؛ اراده مسلط کننده انسان بر نفس خود. به عبارت دیگر معیار انسانیت،تسلط انسان است بر خود،بر نفس خود، براعصاب خود،برغرایز خود،بر شهوات خود،به طوری که هر کاری که از انسان صادر می شود،به حکم عقل و اراده باشد نه به حکم میل. فرق است میان میل و اراده،میل در انسان یک کشش است،یک جاذبه است،جبنه بیرونی دارد یعنی رابطه ای است بین انسان و شی ء خارجی. که آن شی ء انسان را به سوی خودش می کشد. مثل آدم گرسنه که میل به غذا دارد،این میل یک جاذبه است که انسان را به طرف خود می کشد. یا مثلا تمایل جنسی یک جاذبه است،یک میل است که انسان را به سوی خود می کشد. حتی خواب هم همین طور است. خواب انسان را به سوی خودش می کشاند، انسان به سوی آن حالتی که نامش خواب است کشیده می شود. میل به جاه و مقام،شهوت جاه و مقام،انسان را به سوی خودش می کشاند و امثال این ها. لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه دوازدهم از 18 صفحه ولی اراده بیش تر جنبه درونی دارد. برعکس میل است،انسان را از کشش امیال آزاد می کند. یعنی امیال را در اختیار انسان قرار می دهد. هرطور که اراده می کند، کار می کند نه هرطور که میلش بکشد. تابع تصمیم و فکر بودن غیر از تابع میل بودن است. این،نوعی تسلط بر امیال است. اگر توجه کرده باشید،علمای اخلاق، اخلاقیون قدیم ما بیش تر تکیه شان روی مساله اراده بوده است. اراده حاکم بر میل های انسان. اراده است. حیوان،موجودی است که تابع جبر غریزه است،که همان میل ها باشد،ولی انسان موجودی است که می تواند به حکم اراده و به حکم اختیار از جبر غریزه آزاد باشد. می تواند اراده بکند که برضد میل خودش رفتار و عمل بکند. پس آن کسی انسان است که بر خودش مسلط باشد و به هر اندازه که انسان برخودش مسلط نباشد،از انسانیت به دور است. این هم یک نظر است. این هم یک معیار برای انسانیت است. یکی دو معیار دیگر هم برای شما عرض بکنم و به عرایض خودم خاتمه بدهم. لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
روشنگری اسلامی
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه دوازدهم از 18 صفحه ولی اراده بیش تر جنبه درو
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه سیزدهم از 18 صفحه معیار دیگر برای انسانیت انسان.آزادی است. یعنی چه؟ یعنی انسان آن اندازه انسان است که هیچ جبری را تحمل نکند، محکوم و اسیر هیچ قدرتی نباشد،همه چیز را خودش آزادانه انتخاب کند. در مکتب های جدید می دانید که روی آزادی به عنوان معیاری از معیارهای انسانی،بیش تر تکیه می شود. یعنی به هر اندازه که فرد بتواند آزاد زیست کند،به همان اندازه انسان است. پس آزادی معیار انسانیت است. این نظریه چطور است؟ آیا این نظریه درست است یا نه؟ این نظریه هم مثل نظریات پیش هم درست است و هم نادرست. یعنی به عنوان جزیی از انسانیت انسان درست است ولی به عنوان این که تمام معیار انسانیت باشد، درست نیست. از نظر اسلام همان طور که محبت انسان ها نسبت به یکدیگر تشویق و ترغیب وتقدیس و به آن دعوت شده است و همان طور که تسلط ا نسان بر نفس خودش تقدیس و به آن دعوت شده است، آزادی هم تقدیس شده است. لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇
می گویند انسانیت: معیار و میزان انسانیت چیست؟ صفحه چهاردهم از 18 صفحه در مورد تسلط بر نفس در اسلام تاکید فراوان شده است. داستان کوچکی را در این زمینه که شاید شنیده باشید نقل می کنم: نوشته اند که پیغمبر اکرم ص در مدینه از محلی عبور می کرد. گروهی از جوانان مشغول زورآزمایی بودند. به این ترتیب که سنگ بزرگی را بلند می کردند(مثل این هایی که هالتر برمی دارند)تا ببینند چه کسی بهتر می تواند آن را بلند کند. خوب،این هم مثل همه مسابقات احتیاج به داور دارد. چون گاهی و تنها دو نفر وزنه و نزدیک به یکدیگر برمی دارند، پیغمبر اکرم که آمد از آن جا بگذرد، جوانان گفتند هیچ داوری بهتر از پیغمبر نیست. یا رسول اللّه،شما این جا بایستید برای ما داوری کنید که کدام یک از ما بهتر وزنه را بلند می کنیم. پیامبر(ص)قبول کرد. آن ها مشغول شدند. آخر کار پیغمبر فرمود: می خواهید بگویم که از همه قوی تر و نیرومندتر چه کسی ست؟ آن کسی است که وقتی به خشم می آید،خشم بر او غلبه نکند بلکه او بر خشمش غلبه کند و خشم،او را در راهی که رضای خدا نیست،نیندازد،برخشم خودش مسلط شود و آن گاه که از چیزی خوشش می آید،آن خوش آمدن،او را به غیر رضای خدا نیندازد و بتواند بر رضای خودش بر میل و رغبت خودش مسلط شود. یعنی پیامبر آن زورآزمایی بدنی را فورا تحلیل و تبدیل به یک مسابقه روحی کرد و مسأله قوت بازو را روی قوت اراده. گفت البته این هم یک کاری است،آن که بازویش قوی تر است،مردتر است. اما مردی فقط به زور بازو نیست. زور بازو یکی از نشانه های کوچک آن است. اساس مردی در قوت اراده است. لطفا،ادامه مطلب رادرپست های بعدی دنبال بفرمائید 👇