شهید(مصطفی ماستری فراهانی ) از زبان مادر : خیلی به من و پدرش احترام می گذاشت . همیشه کمک حالم بود . همه کارهای خانه را انجام می داد . بخصوص بعد از شهادت مجتبی که من دیگر زیاد حوصله نداشتم ، بیشتر کارهای خانه را او به عهده می گرفت. مدتی از اعزام مجتبی به جبهه گذشته بود که مصطفی هم هوای جبهه کرد. من مخالفت کردم . گفت : پس چرا به مجتبی اجازه دادید ! و برای این که رضایتم را جلب کند گفت من فقط 2-3 ماه میروم و برمی گردم . نمی توانستم مانعش شوم . رضایت دادم و گفتم به خدا سپردمت . مصطفی با برادرش مجتبی یک سال و نیم تفاوت سنی داشت . حدود یک سال اصلا یکدیگر را ندیدند . وقتی مجتبی جبهه بود ، مصطفی به مرخصی می آمد و بر عکس یک بار که مصطفی جبهه بود ، مجتبی در مرخصی . یک سال و نیم بعد از شهادت مجتبی هم جبهه رفتن را ادامه داد . زمانی که برادرش مجتبی به شهادت رسید و خبر شهادتش را به او دادند ، برای اعزام به جبهه به پادگان رفته بود . با این وجود حاضر به برگشتن نشد و گفت : باید سنگر برادرم را حفظ کنم . بعد از مراسم تشییع و تدفین مجتبی با اصرار ، مصطفی را از منطقه برگرداندیم . وقتی او را دیدم گفتم : مجتبی می گفت دفعه بعد که برگردم حجله (شهادت) مصطفی جلوی در است . با شنیدن این حرف مصطفی سرش را پایین انداخت و گفت : او لیاقت شهادت داشت که شهید شد. پس از مدتها حضور در جبهه ، مهر ماه سال 64 بود که در کلاس دوم دبیرستان ثبت نام کرد و مشغول خواندن درس شد . بعد از دومین سالگرد مجتبی دوباره زمزمه رفتن سر داد و پس از امتحانات آماده اعزام شد. می گفتم : مجتبی شهید شد. تو دیگر نرو ، بمان هرچه بخواهی برایت فراهم می کنم اما او در جوابم می گفت : مجتبی مرا معاف کرد ، من هم محمد (برادر کوچکتر) را معاف کردم . اصرارها بی فایده بود و مصطفی کار خودش را کرد و رفت و کمتر از یک ماه بعد خبر شهادتش را آوردند.
مختصری از زندگینامه شهید مجتبی ماستری فراهانی :مجتبی متولد دوم اردیبهشت 46 در شهرستان تفرش بود ودر واحد اطلاعات وعملیات خدمت میکرد که در عملیات خیبر 62/12/5 در جزیره مجنون بشهادت رسید ,شهید از زبان خواهر و مادر : مجتبی انسانی چند بعدی بود . هم فعالیت ورزشی داشت ، هم در کلاس تفسیر قرآن شرکت می کرد ، هم به آموزشگاه زبان انگلیسی می رفت و هم دانش آموز بسیار درسخوانی بود و حتی در جبهه هم درسش را ادامه داد. در اوقات بیکاری اش هم به پدر و مادر کمک می کرد. او خصوصیات به ظاهر متضاد را با هم داشت . آرام و در عین حال شوخ طبع بود . همچنان که بسیار فعال بود اما هرگز در فکر خودنمایی و ریا نبود . در عین حال که بسیار اهل معاشرت با مردم بود ، از خلوت با خود و خدای خود غافل نمی شد و به سازندگی معنوی خود بسیار اهمیت می داد. او از سن پنج سالگی به تبعیت از اجدادمان ، به پشت بام منزل می رفت و با صدای خوش اذان می گفت . از همان دوران نوجوانی به خواندن نماز شب مداومت داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در مسجد و بسیج فعالیت می کرد تا اینکه جنگ شروع شد . 15 ساله بود که برای جبهه رفتن داوطلب شد . وقتی به خاطر کم سن و سالی او را نپذیرفتند ، شناسنامه اش را دستکاری کرد . وقتی برگه اعزام به جبهه را به خانه آورد ، خانواده را در مقابل عمل انجام شده قرار داد . مادر نیز می گوید : مجتبی می گفت ، من زمان مبارزات انقلاب کوچک بودم ، حالامی خواهم در جنگ و دفاع از کشورم سهمی داشته باشم . درسش را نیمه تمام رها کرد و رفت . اوایل در گروه تخریب فعالیت می کرد و بعدها در اواخر حضورش در جبهه در گروه اطلاعات و عملیات خدمت می کرد و گروه آنها پیش از انجام هر عملیات به شناسایی منطقه عملیاتی می پرداختند . تعریف می کرد یک بار برای شناسایی آنقدر در خاک عراق پیشروی کرده بودند که به آب فرات رسیدند و با آبی که یادآور عطش امام حسین(ع) و یارانش بود وضو گرفتند. آخرین بار که به مرخصی آمد به پدرش گفت : باید خمس مالمان را پرداخت کنیم . پدر گفت : آخر ما که چیزی نداریم ! اما او هرچه داشتیم حتی برنج و قندها را بررسی و خمس آن را حساب کرد و پدرش خمس آنها را پرداخت . دوباره به جبهه برگشت . دو ماه و نیم بیشتر طول نکشید که همان برنج و قندها را که به توصیه او خمسش را پرداخت کرده بودیم ، در مراسم شهادتش مصرف کردیم .
🌹 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
با دلی آکنده از اندوه و چشمی اشکبار، اما سرافراز از غیرت و افتخار، خبر پرواز ملکوتی شهید مدافع امنیت، "حمیدرضا میرزایی"، در محوطه زندان اوین در حمله رژیم صهیونی به کما رفته بود را دریافت کردیم.
💔 شهادت، تنها پاداش مردان خداست...
و او که بیادعا و با تمام وجود در مسیر حفظ امنیت این سرزمین گام برداشت،
اکنون در قافلهی شهدا، جاودانه شد. ✨
مراسم تشییع این شهید متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد
این شهید عزیز از اهالی خیابان شهید عمرانی نزدیک ورزشگاه امام رضا علیه السلام میباشد
#شهدای_شهرک_ولیعصر
#حمیدرضا_میرزایی
🌹 بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌹
با دلی آکنده از اندوه و چشمی اشکبار، اما سرافراز از غیرت و افتخار، خبر پرواز ملکوتی شهید مدافع امنیت، "حمیدرضا میرزایی"، در محوطه زندان اوین در حمله رژیم صهیونی به کما رفته بود را دریافت کردیم.
💔 شهادت، تنها پاداش مردان خداست...
و او که بیادعا و با تمام وجود در مسیر حفظ امنیت این سرزمین گام برداشت،
اکنون در قافلهی شهدا، جاودانه شد. ✨
مراسم تشییع این شهید متعاقبا اطلاع رسانی خواهد شد
این شهید عزیز از اهالی خیابان شهید عمرانی نزدیک ورزشگاه امام رضا علیه السلام میباشد
#شهدای_شهرک_ولیعصر
#حمیدرضا_میرزایی
شهادت عزت ابدیست🌹
سرباز شهید حمیدرضا میرزایی
در پی تجاوز رژیم صهیونی به کشورمان ودر محوطه زندان اوین در تیر ماه 1404 ابتدا مجروح وسپس به شهادت رسید
#شهید_مدافع_وطن
#شهید_حمیدرضا_میرزایی
#شهدای_شهرک_ولیعصر
وصیت نامه ی شهید مهدی کاشی »
«بسم الله الرحمن الرحیم
«رَبَّنا اِنَّنا سَمِعنا مُنادیاً یُنادی لِلایمان أن امنوا بِرَبِّکُم فَامَنّا ربَّنا فَاغفِرلَنا ذنوبنا و کَفِّرعنّا سَیِّئاتِنا و توَفَّنا مَعَ الأبرار.»
« خدایا همانا ما ندای آن ندا دهنده به ایمان را شنیدیم که به پروردگارتان ، ایمان آورید ، پس ایمان آوردیم . پروردگارا برای ما گناهانمان را ببخش و بدیهایمان را بپوشان و مارا با ابرارمحشوربگردان. »
خدایا ازآن وقت که به یاد دارم جزلطف و مرحمت برمن نازل نکردی و من نیزجزعصیان و سرکشی ازخود به یاد ندارم . ولی بازاین لطف تو بود که مرا بعضی اوقات به خود می آورد و به راه خودت راهنمایی می کرد . اگرازامرت سرکشی می کردم می گفتی « ای بنده ی من بیا » ولی من بی حیا بازگستاخی می کردم و تو می دانستی که جزخودت کسی نیست که این بنده ی غرق درگناهت را نجات دهد و او را می خواندی و مشتاقانه ازاو دعوت می کردی ، ولی او بازبه خود نمی آمد و سرگشته و بدبخت ترازپیش غره می شد . تو دائم ندای « لا اله الا الله » سرمی دادی تا من درس بگیرم و با تمسک به آن بالا بیایم ولی من هرکاری که می کردم اگرچه رنگ و روی خوبی داشت ولی ازدرون پوچ و تهی بود . خلاصه سرتاسرزندگیم این بود و هست ، ولی بازازاین توفیق عظمی و اکبرنیزمحرومم نکردی و مرا به این وادی کشاندی ، وادی عشق و ایمان به خودت ، به رسولت و آل رسولت ، و دوستداران این آل اطهارعلیهم السلام.
اینجا که بچه ها برای رضای تو ، ترک خانواده و نزدیکان می کنند چرا که می دانند آن نزدیکی شایسته است که اولش تو باشی و آخرش هم تو و همراه آن نیزتو و برای تو . اینجا طفل سیزده ساله اش به گفته ی رهبرش ، رهبررهبرش است . اینجا که عده ای چون پروانه ، هستی خویش را با زدن به شمع وجود تو نیست می کنند و « با تو هست » می شوند . نه چرا که اینجا "ما" مطرح نیست . این ما عامل جدائیست . هستی همه تویی و «بی تو» مطرح نیست . چرا که اماممان نیزچنین گفت . اینجا که بچه ها اقتدا به ابا عبدالله علیه السّلام می کنند و به شوق پرچمداری آن آقا و سرداری آن حبیب ، دراین راه گام برمی دارند . و اینجا که زبان ازتوصیفش عاجزاست ، من عاصی را به اینجا آوردی ، با این بچه ها همنشین کردی تا بلکه آدم شوم ، ولی بازهم نشدم . ولی این امید را پیدا کردم ، اگرتو بخواهی من نیزبه عنوان خادمی درمیان این عاشقان مولای حبیب الله پذیرفته شوم ، چرا که خودت این وعده را دادی ، اگرچه من لایق این وعده ها نیستم ولی تو ای مولای من ، این حقیررا هم مورد عنایت خود قرارده . و شکرفقط برای توست که این همه نعمت عطای ما بندگان سرکش کردی و ما را پیرو راه حق طلبان قرار دادی وگرنه ما خود لیاقت این را نداشتیم . و به عنوان سرمایه ای که ازاین عمرسراسرعصیان ازجانب من و مملو ازبخشش ازجانب مولا نصیب من شد این است که « همیشه به یاد خدا باشید » و این را نصیب العین خود قراردهید که : «عالم محضرخداست. درمحضرخدا ، خدا را معصیت نکنید. » امام خمینی (ره)
و بدانید که هیچ چیزجزاو نیست مفید به حالتان و تنها آنچه درنزد اوست باقی است و باقی همه فانی است . امرامام را اطاعت کنید . دنبال کسی جزامام نروید . ازحق دفاع کنید چرا که یگانه مظهرحق همان خداوند است که گفتیم جزاو همه فانی است . ازخدا توفیق تقوی بخواهید و درپی اجرای این توفیق باشید .ازهمه ی امت حزب الله می خواهم هردو جبهه رزم برعلیه جهل و ظلم را نگه دارند و حامی باشند و مبادا دریکی سستی نشان دهند . و ازهمه ی امت حزب الله می خواهم که برخوردهایتان را با ناآگاهان آنطورکنید که آگاهترشوند ، نه لجوج .و ازپدرو مادرم هم به خاطریک عمربدی که درحقشان کردم طلب بخشش می کنم و امیدوارم که از سرتقصیرات این بنده ی حقیرالهی که درهرگوشه ای گناهی ازخود به جای گذاشت و شما را فرزندی شایسته نبود بگذرید . و ازهمه ی آنان که با آنان برخوردی داشتم و ازمن بدی دیدند طلب حلالیت می کنم و ازآنان می خواهم که ازاین بنده ی حقیردرگذرند تا خدا ازایشان درقیامت درگذرد.
.... با التماس دعا ازهرذی حیات که پروردگارخویش را می خواهد .
رفتگان را فراموش نکنید که همه محتاج خیراتی هستند که شما برایشان می فرستید و خودم نیز محتاجم .
« الحمدلله الذی هدینا لهذا و کنا لنهتدی لولاأن هدینا الله »
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.