eitaa logo
جواد قلی یان امیری
325 دنبال‌کننده
251 عکس
240 ویدیو
1 فایل
﷽ «‏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» تنها کانال رسمی بنده . سخنران و مدرس حوزه علمیه و دانشگاه. مبلغ امور دینی.♥️🍃 هماهنگی جلسات 👇🏻 09394338906 @haj_adil
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 مردی دهاتی به شهر آمد. به مغازه بقالی رفت و روغن نباتی درجه یکی خرید. بقال روغن درجه دو را به جای درجه یک به او قالب کرد و بر زرنگی خود خندید. شاگرد مغازه گفت: ای ارباب تو گمان نکن با 10 تومان کلاهی که سر او گذاشتی برنده شدی. تو ده تومان از او مال دنیا گرفتی که تمام می‌شود ولی او با ده تومانی که به تو داد، این دنیا و آن دنیای تو را از تو گرفت. او را خنگ و خودت را زرنگ حساب نکن. زرنگ و برنده واقعی اوست. گاهی ما گمان می‌کنیم که زرنگی کرده و برده‌ایم در حالی که شدید باخته‌ایم. بدبخت‌ترین انسان کسی است که بهشت را به ارزانترین قیمت بفروشد. ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 بزرگمهر وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی بود که اواخر عمر مورد غضب سلطان قرار گرفت و سالیان درازی زندانی شد. روزی برای انوشیروان نامه‌ای از روم فرستادند. اما انوشیروان خط رومی بلد نبود. و در ایران کسی غیر از بزرگمهر قادر به خواندن خط رومی نبود. گفت: ببرید زندان، بزرگمهر آن را بخواند. نامه را پیش بزرگمهر بردند در حالی‌که بدنش ضعیف و چشمانش نابینا شده بود. بزرگمهر گفت: ناامید نشوید قالب‌های کوچکی از یخ بسازید و با نامه پیش من آورید. بزرگمهر پیراهن خود در آورد و دمر خوابید، گفت قالب‌های یخ را در شکل نوشته‌ها کرده و به پشت من بگذارید. چنین کردند و بزرگمهر با نابینایی تمام با حسی که از یخ‌ها از پشت به او دست می‌داد نامه را خوانده و ترجمه کرد. پرسیدند شاه که چنین تو را غضب کرد ما انتظار نداشتیم این نامه را بخوانی. گفت: من در رکاب شاه روزهای زیادی از عمرم را در نعمت گذرانده‌ام و هرگز روا نیست بخاطر چند صباحی زندان آن ایام نیک را فراموش کرده و ناسپاس سلطان باشم. انوشیروان چون این داستان شنید به حضور بزرگمهر آمد و از او طلب بخشش کرد و به صدارت دوباره بازش گردانید. ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند. غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. استاد به او گفت: آیا می توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد. ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : "اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید" غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: "همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرأت اصلاح نه... ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 شيطان نزد پيامبران الهي مي آمد و بيشتر از همه با حضرت يحيي انس داشت. روزي حضرت يحيي به او گفت: من از تو سؤالي دارم. شيطان در پاسخ گفت: مقام تو بالاتر از آن است سؤال تو را جواب ندهم، هر چه مي خواهي بپرس من پاسخ خواهم داد. حضرت يحيي: دوست دارم دامهايت را كه به وسيله آنها فرزندان آدم شكار كرده و گمراه مي كني، به من نشان دهي. شيطان: با كمال ميل خواسته تو را بجا مي آورم. شيطان در قيافه اي عجيب و با وسايل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضيح داد كه چگونه با آن وسايل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوي گمراهي مي برد. يحيي پرسيد: آيا هيچ شده كه لحظه اي به من پيروز شوي؟ گفت: نه، هرگز! ولي در تو خصلتي هست كه از آن شاد و خرسندم. فرمود: آن خصلت كدام است؟ شيطان: تو پرخور و شكم پرستي، هنگامي كه افطار مي كني زياد مي خوري و سنگين مي شوي بدين جهت از انجام بعضي نمازهاي مستحبي و شب زنده داري باز مي ماني. يحيي گفت: من با خداوند عهد كردم كه هرگز غذا را به طور كامل نخورم و از طعام سير نشوم، تا خدا را ملاقات نمايم. شيطان گفت: من نيز با خود پيمان بستم كه هيچ مؤمني را نصيحت نكنم، تا خدا را ملاقات كنم. بدين وسيله حضرت يحيي يكي از مهمترين دامهاي شيطان را از خود دور نمود. ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 کسی که تفکرش باتو متفاوت است،دشمنت نیست ! انسان دیگری است با دیدگاهی دیگر فقط همین. اگرفقط همین یک اصل را بپذیریم روابط مان بهتر خواهد شد و زندگی سرشار از آرامش خواهیم داشت! ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 به همان نسبتي كه راستگويي موجب افتخار و سربلندي است ، دروغگويي مايه ذلت و سرافكندگي است . رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمود: اياك و الكذب فانه يسود الوجه ؛(1) از دروغگويي بپرهيز، زيرا دروغ باعث روسياهي است . به منصور دوانيقي خبر رسيد كه مقداري از اموال بني اميه نزد مردي به امانت گذارده شده است . به ربيع دستور داد او را احضار كند. ربيع مي گويد: مرد را حاضر كردم و به مجلس منصور بردم . منصور گفت : خبر اموالي كه از بني اميه نزد شما امانت است ، به ما رسيده ، بايد تمام آنها را تسليم كني ! مرد گفت : آيا خليفه مسلمين وارث بني اميه است ؟ جواب داد: نه ! پرسيد: آيا خليفه مسلمين وصي بني اميه است . جواب داد: نه ! مرد گفت : روي چه حساب ، اموال بني اميه را از من مطالبه مي كنيد؟ منصور قدري فكر كرد و جواب داد: بني اميه به مسلمين ستم كردند. اموال مردم را به زور گرفتند. من اينك خليفه مسلمين و وكيل مردم هستم ، نظرم اين است كه اموال مسلمين را بگيرم و در بيت المال مسلمين بگذارم . مرد گفت : بني اميه اموال بسياري در اختيار داشته اند كه متعلق به خودشان بوده ، لازم است خليفه مسلمين ، شاهد عادل اقامه كند اموالي كه از بني اميه در دست من است ، از جمله اموالي است كه به زور از مردم گرفته اند. منصور قدري فكر كرد، به ربيع گفت : راست مي گويد، سپس منصور به روي مرد خنديد و با او به گرمي توجه كرد و گفت : آيا حاجتي داري ؟ مرد جواب داد: بلي ! دو حاجت دارم . اول آن كه دستور دهيد نامه اي را كه اكنون براي خانواده ام مي نويسم فورا به آنان برسانند كه از ناراحتي و اضطراب خلاص شوند. دوم آن كه دستور فرماييد كسي را كه اين گزارش را به مقام خلافت داد احضار كنند من او را ببينم . به خدا قسم بني اميه هيچ امانتي نزد من ندارند. موقعي كه به حضور خليفه شرفياب شدم و قضيه را دانستم به نظرم آمد كه اگر اين طور سخن بگويم زودتر خلاص خواهم شد. منصور به ربيع گفت : گزارش دهنده را حاضر كنند. موقعي كه حاضر شد، مرد نگاهي كرد و گفت : اين غلام من است . سه هزار دينار از مال من برداشته و فرار كرده است . منصور سخت به غلام تندي كرد. غلام در كمال شرمساري و ناراحتي سخن مولاي خود را تأييد نمود و گفت : براي اين كه گرفتار نشوم ، او را متهم نمودم و اين نسبت دروغ را به وي دادم . منصور كه بر بدبختي و ذلت غلام رقت كرده بود، به مرد گفت : از شما مي خواهم او را ببخشي ! مرد گفت : بخشيدم و سه هزار دينار ديگر به او خواهم داد. منصور از بزرگواري او تعجب كرد و هر وقت نام او به ميان مي آمد، مي گفت : من مثل اين مرد نديدم .(2) قطعا راستگويي ، عزت و دروغگويي ، ذلت دنيا و آخرت است .(3) 1- مستدرك الوسايل ، ج 2 ص 100. 2- ثمرات الاوراق ، ص 233. 3- كودك از نظر وراثت و تربيت ، ج 2، ص 59. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 لجبازي يك كلمه نيست! يه اشتباه است! اشتباه ويران كننده! كه ميتواند هر دو نفر را در رابطه به زمين بزند و جايي براي بلند شدن نماند! لجبازي ميتواند انقدر قوي باشد كه يادت برود روزي عاشق كسي بودي كه به او ميگفتي نميخواهي ناراحتي اش را ببيني! اما حالا خودت عامل اصلي اش شده اي! باعاشقانه هاي خود لجبازي نكنيد ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
5.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیانات حضرت آیت الله جاودان درباره راهپیمایی...... حضور در راهپیمایی یک کار واجبِ واجب..... ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 در حسرت گذشته ماندن چيزی جز از دست دادن امروز نيست تو فقط يكبار هجده ساله خواهی بود.. يكبار سی ساله... يكبار چهل ساله... و يكبار هفتاد ساله... در هر سنی كه هستی، روزهایی بی نظير را تجربه می كنی، چرا كه مثل روزهای ديگر، فقط يكبار تكرار خواهد شد. هر روز از عمر تو زيباست و لذتهای خودش را دارد، به شرط آنكه زندگی كردن را بلد باشی... امروز را زیبا زندگی کن ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 از طمع بپرهیز و به آنچه مردم دارند چشمداشتى نداشته باش چشمداشت به مخلوق را در خود بمیران ؛ زیرا طمع کلید هر خوارى است و عقل را مى دزدد و انسانیّتها را مى دَرَد و آبرو را مى آلاید و دانش را از بین مى برد . ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 الهی تو با آن‌که از من بی‌نیازی‌ِ مرا می‌خوانی تا با تو دوست شوم، پس من چگونه دوست نشوم با تو در حالی‌که به تو نیاز دارم. الهی رحم کن بر کسی که عملِ لایقِ بهشتی، همراه ندارد و طاقت دوزخ نیز او را نیست و فقط به امید فضل و رحمت تو زندگی کرده است. الهی آن‌گاه که به رحمت تو می‌اندیشم بیشتر اشک می‌ریزم تا زمانی‌که به غضب تو اندیشه می‌کنم. یقین پیدا کردم رحمت تو بیش از غضب توست. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan