eitaa logo
جواد قلی یان امیری
325 دنبال‌کننده
251 عکس
240 ویدیو
1 فایل
﷽ «‏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» تنها کانال رسمی بنده . سخنران و مدرس حوزه علمیه و دانشگاه. مبلغ امور دینی.♥️🍃 هماهنگی جلسات 👇🏻 09394338906 @haj_adil
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 سخت_میگذرد از شیخ بهایی پرسیدند: "سخت می گذرد" چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت "می گذرد" سخت که "نمی ماند"! پس خدارا شکر که "می گذرد" و "نمی ماند". امروزت خوب یا بد "گذشت" و فردا روز دیگری است... قدری شادی با خود به خانه ببر... راه خانه ات را که یاد گرفت، فردا با پای خودش می آید. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 بهلول_و_هارون_الرشید روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده! بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنه‌گی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت: صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را. بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟ گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی! ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 امام صادق عليه السّلام فرمودند: صِلَةُ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ يَومَ القيامَةِ. صله رحم حساب را در روز قيامت آسان مى كند . بحار الأنوار ، ج 78 ، ص 210 ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 هیچوقت تو دایره راحتی خودت نمون. هر روز به دنبال یک چالش جدید باش هر روزبه دنبال یاد گرفتن یه مهارت تازه باش هر روز بخواه یکمی بهتر باشی کمی بهتر از دیروز باشی زندگی ارزششو داره ، تو فقط یه بار به دنیا میایی. ارزشمندترین دارایی های شما فقط زمان شماست ! با وقتتان همانند پول برخورد کنید اما یادتان باشد تفاوت زمان با پول این است که آن را نمی شود پس انداز کرد پس بهترین استفاده را از وقتتان بکنید ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
امیرالمؤمنین عليه السلام: البِشرُ يُطفي نارَ المُعانَدَةِ خوش رويى، آتش دشمنی را خاموش مى كند غررالحکم حدیث561 ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: پیامبر خدا، نماز صبح را با مردم خواند. سپس جوانی را در مسجد دید که از شدّت بی خوابی سر می جنباند. رنگش زرد بود، جسمش لاغر و چشمانش در کاسه سر فرو رفته بود. پیامبر(ص) به وی فرمود: جوان! چگونه صبح کردی؟ گفت: ای پیامبر! با یقین صبح کردم.پیامبر(ص) از سخنش شگفت زده شد و فرمود: هر یقینی حقیقتی دارد. حقیقت یقین تو چیست؟ گفت: ای پیامبر! یقین من همان است که مرا اندوهگین ساخته و شبها بیدار نگاهم داشته و روزها (با روزه داری) تشنه ام کرده است. خود را از دنیا و آنچه در آن است، رها ساختم. گویا بر عرش پروردگارم می نگرم که برای رستاخیز برپا شده، و مردم برای حسابرسی از قبرها سر برآورده اند و من در میان آنانم. پیامبر خدا به یارانش فرمود: او بنده ای است که خداوند دلش را به نور ایمان روشن ساخته است. سپس فرمود: آنچه داری نگهدار! جوان گفت: ای رسول خدا!برایم دعا کن که همراه تو به شهادت نایل آیم! پیامبر(ص) برایش دعا کرد. چیزی نگذشت که در یکی از جنگهای پیامبر شرکت جست و پس از به شهادت رسیدن نه نفر، به شهادت رسید و او دهمین نفر بود.» کافی، ج 2، ص 53 ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 شاه عباس تصمیم گرفت از مردم آمارگیری کند تا مالیات بستاند. چون خانه‌های مردم ماموران مراجعه می‌کردند، مردم آمار دروغ می‌دادند تا از مالیات فرار کنند. مثال خانه‌ای که 6 نفر بود می‌گفتند 3 نفریم. شاه عباس نقشه‌ای کشید، به ماموران گفت: به در هر خانه رسیدید بپرسید چند نفرند به تعداد نفرات سکه نقره بدهید. ماموران چنین کردند و این بار هر کس 3 نفر بود می‌گفت شش نفریم. و ماموران آمار منزل را در چوبی نوشته و بر بالای خانه می‌زدند. یک ماه بعد شاه عباس دستور داد هر کس باید یک سکه طلا به خزانه مالیات بدهد. این بار هر کس سه نفر بود، شش سکه طلا به خزانه برگشت داد. نتیجه اخلاقی این‌که: گاهی ما فکر می‌کنیم در چیزی برده‌ایم، برنده واقعی و بازنده بعدها مشخص می‌شود. و روزگار از بازی‌های شاه عباسی زیاد دارد. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 _واقعی 🔹منتظر باید در هر روز جمعه، وفاداری خودش را به امام زمانش عرضه بدارد. 🔸وانتظر ظهورک وظهور الحق علی یدیک ، مولاجان ،همچنان درانتظار ظهورت نشسته ام وظهورحق بدست مبارک شماست. ♦️و هم هر روز جمعه این خواستهای مهم را تکرار نماید 🔹و اسئل الله ان یصلی علی محمد وآل محمد وان یجعلنی من المنتظرین لک والتابعین والناصرین علی اعدائک والمستشهدین بین یدیک فی جمله اولیائک ♦️خداوند مرا همواره ازمنتظرین و از پیروان وتبعیت کنندگان اوامر شما و از یاری دهندگان شما برعلیه دشمنانت و از شهیدان پیش روی شما و درضمن اولیاء ودوستانت مقرر فرماید / (زیارت امام زمان (ع) در روز جمعه) ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 نقل است که: مرحوم شیخ سبزواری رضوان الله علیه برای عیادت بیماری می رفت و عده ای هم با او بودند. نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت. اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا این جا آمدید و حالا بر می گردید؟ آقا جواب داد: خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و می گوید که سبزواری، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است! چون داخل نیتم ناخالصی خوش آمدن خلق خدا پیش آمده،حالا برمی گردم تا هنگامی که اخلاص اولیه را بیابم و این بار تنها برای رضای خدا به عیادت بیمار بیایم.... چگونه نیتمان را خالص کنیم؟ معمولا دوستان پی نتیجه اعمالند؛ مثلا می پرسند این کار را بکنیم ثوابش چیست و... اگر انسان پی اینها نباشد یعنی: به دنبال نتیجه و اینکه عملش چه بلایی را دفع میکند و چه سود و ثوابی می رساند نباشد و هدفش فقط بخاطر رضای خدا باشد آن وقت عملش خالص میشود. داستان های عارفانه، اثر عباس عزیزی ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 یکی از سخت ترین کارا تو زندگی حفظ تعادله! تعادل بین شوخی کردن و جدی بودن، تعادل بین خندیدن و نخندیدن، تعادل بین حرف زدن و حرف نزدن، تعادل بین احساسی بودن و بی توجهی کردن، تعادل بین غریزه و فطرت و... برای همینه که هیچکس کامل نیست؛ حفظ  تعادل خیلی سخته، خیلی... ولی تو می تونی تا جایی که می تونی متعادل باش ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 در چمنزاری دور از دهکده، سه گاو و یک شیر با هم زندگی میکردند. یکی از گاوها قهوه ای بود، یکی سیاه و دیگری سفید. با این که شب و روز شیر به فکر خوردن گاوها بود؛ ولی چون آنها سه گاو بودند، او جرات نمیکرد به سراغشان برود این بود که راهی پیدا کرد. روزی گاو سفید برای خوردن علف تازه، از جمع دوستان خود دور شد. شیر رو به گاو سیاه و قهوه ای کرد و گفت: این گاو سفید رنگ است. اگر گذر یکی از مردم ده به این جا بیفتد، رنگ سفید او همه را متوجه خود خواهد کرد و خانه امن ما به دست دشمن خواهد افتاد و یکی از ما زنده نخواهیم ماند. بهتر است من این گاو سفید را بکشم و هر سه ما با خیالی آسوده در اینجا زندگی کنیم. بالاخره هر دو گاو راضی شدند و وقتی گاو سفید بازگشت شیر جستی زد و در یک لحظه او را از پای درآورد. چند روزی گذشت. شیر منتظر فرصتی دوباره بود. تا اینکه گاو قهوه ای را تنها دید. به سراغ او رفت و گفت: من و تو همرنگیم، با هم برادریم؛ اما این گاو سیاه در میان ما غریبه است. اگر تو اجازه بدهی، او را میکشم و هر دو با هم تا آخر عمر، به خوبی و آرامش زندگی خواهیم کرد. گاو قهوه ای، فریب شیر را خورد و گاو سیاه هم کشته شد. چند روز بعد. شیر گرسنه شد و با خیال آسوده به سراغ گاو قهوه ای رفت. گاو مشغول علف خوردن بود. شیر دور گاو چرخی زد و گفت: خوب حالا نوبت توست که کشته شوی. گاو قهوه ای با حسرت به آسمان نگاه کرد و گفت: من همان روزی کشته شدم که تو گاو سفید را کشتی... ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 یکی از اساتید می‌گوید: در ایستگاه اتوبوس نشسته بودم، دو جوان نامزد را دیدم که با هم عاشقانه درد دل می‌کردند. در این اندیشه بودم که مانند آن مرد من هم جوان و در ایام شباب هستم و قدری روحیه گرفتم و در رویاها و خاطرات جوانی غوطه‌ور شدم، ناگاه دیدم نوجوانی بر کتفم می‌زند و می‌گوید: عمو!!! ساعت چند است؟؟!!! از خواب و رویاها برخواستم و از شنیدن عمو، فهمیدم سنی از ما گذشته است و زود پیر شدیم. آری همه ما خودمان را جوان می‌پنداریم، چون از گذر عمر بر خودمان غافلیم و به خاطر این است که دوست نداریم کسی سن ما را بپرسد. چون می‌ترسیم حقیقت را بگوید و بدانیم پیر شده‌ایم. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan