eitaa logo
جواد قلی یان امیری
327 دنبال‌کننده
251 عکس
240 ویدیو
1 فایل
﷽ «‏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» تنها کانال رسمی بنده . سخنران و مدرس حوزه علمیه و دانشگاه. مبلغ امور دینی.♥️🍃 هماهنگی جلسات 👇🏻 09394338906 @haj_adil
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 مرد جوانی در شهر بناب زندگی می‌کرد. او پدر پیری داشت که خانه‌نشین بود. این جوان کارگری می‌کرد و زندگی‌شان در فقر مطلق بود. هر عصر که از سرِ کارگری بر می‌گشت پدر پیرش را که نمی‌توانست راه برود، بر کول خود می‌گرفت و در روستا می‌گردانید تا حوصله‌اش سر نرود. چوب کوچکی دست پدر خود داده بود و می‌گفت: ای پدر من مرکب و چارپای تو هستم٬ هر وقت حس کردی مرکبت تنبل شده با این چوب بر من بزن تا من حرکت کنم. وقتی در محله‌٬ پدرش را می‌گرداند، برخی به او می‌خندیدند که خود را مانند اسب و قاطر در اختیار پدرش گذاشته بود. اما این مرد افتخار می‌کرد. بعد از مرگ پدرش از سه بانک٬ سه خودرو هم‌زمان در قرعه‌کشی برنده شد و هم‌اکنون در تهران سرمایه‌دار بزرگی است. ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 برخی از ما هرگز زندگی نمی کنیم،بلکه همیشه در انتظار زندگی هستیم!ما به جای اینکه همین امروز خوشحال باشیم،به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم وبه همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم... ما وقت بیشتر می خواهیم،پول بیشتر می خواهیم،شغل بهتر می خواهیم،بازنشستگی می خواهیم،مسافرت و تعطیلات می خواهیم.... وامروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم! مهم نیست در آینده چه چیزی پیش می آید. اگر امروز می توانی غذا بخوری،از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی وبخندی.... پس خدا رو شکر کن و از امروزت لذت ببر. به خاطرات بد گذشته نگاه نکن و نگران آینده نباش! تو فقط در این لحظه،از زنده بودن خود مطمئنی،پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان! ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 سقراط با مردی به سفر رفت. به شهری رسیدند که در آن شهر مراسم عروسی بود. رسم بود که در آن شهر هر کس از خانه عروسی می‌گذشت، هدیه‌ای می‌داد. سقراط هدیه‌ای داد ولی آن مرد نداد و جور او را سقراط کشید. به شهر دیگری رسیدند، پیرمردی خانه‌اش سوخته و بی‌پناه بود سقراط سکه‌ای به او داد آن مرد هم داد. سقراط گفت: سعی کن به خوشی‌های مردم هم خوش باشی، سعی نکن وقتی بدبختی مردم را دیدی خوش باشی و احساس کنی خوشبخت هستی و به شکرانه‌ی خوشبختی خود به آن‌ها هدیه دهی. شادی فقط شاد کردن انسان‌های غمگین نیست. انسان‌های شاد هم به بخشش شادی از سوی هم‌نوعان خود نیاز دارند. ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 ﺩﻧﯿﺎ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺻﺎﻑ ﻭ ﯾﮑﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩﻧﺪ !! ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻧﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﺍﺩﻋﺎﯾﺸﺎﻥ ﺁﺩﻣﯿﺖ . ﮐﻼﻣﺸﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ . ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ﺣﺎﻝ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮑﯽ ﮔﺸﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ . ﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﺻﻤﯿﻤﯽ . ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺎﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺻﺎﺩﻕ . ﭘﺸﺖ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﺧﻨﺠﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﯾﺪﻥ . ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻮﯾﺪ . ﻓﻘﻂ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : " ﺻﺎﻑ ﻭ ﯾﮑﺮﻧﮓ ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 جوانی وارد سوپر مارکت شد ومشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه تعقیبش میکنه رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد جوان پرسید: مادر چیزی شده که مرا اینطور دنبال میکنی خانم با اشک گفت: تو شبیه پسر مرحومم هستی وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم را تجدید کردی جوان گفت: خانم این روزگار است و سنت حیات، یکی میره یکی میاد شما هم خودتو ناراحت نکن. زنه در حال رفتن بود که از جوان درخواست کرد دوباره وی را مادر صدا کند. جوان صدا زد مادر مادر و با صدای بلند صدا زد مادر. زن رو برگرداند و خداحافظی کرد و رفت جوان خرید را تمام کرد و رفت صندوق حساب کند صندوق دار گفت: 280هزار تومان جوان گفت : اشتباه نمی کنی صندوقدار گفت: 30هزار تومان حساب شما و 250هزار تومان حساب مادرتان که گفت پسرم حساب میکند جوان از آن به بعد حتی مادرش را خاله صدا میزند ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ برای ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍوند ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ است؛ زﯾﺮﺍ ﺗﻮ نمی‌دانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ و ﻏﻤﮕﯿﻦ نباش ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ... ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، پس سعی کن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ باشی... ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﺛﺮﻭﺗﺖ ﮔﺮﻓﺘﻰ پول‌هایت ﺭﺍ ﻧﺸﻤﺎﺭ... ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻜﻰ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ‌ﺍﺕ ﺑﺮﯾﺰﯼ... ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺛﺮﻭﺕ ﺗﻮﺳﺖ. ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود. پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید. نجار آن شب نتوانست بخوابد. همسر نجار گفت: مانند هر شب بخواب. پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار. کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد. صبح صدای پای سربازان را شنيد. چهره اش دگرگون شد و با نااميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم. با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند. دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو میخواهيم تابوتی برايش بسازی. چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت. فکر زيادی انسان را خسته می کند. درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبير کننده کارهاست ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ، که نیرویی پشت آن باشد. با تمام شدنِ نیرو ، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛ که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند و سربلند می شود . هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ریشه داشته باشد از زیر خاک و سنگ از زیر عادت و غریزه و از زیر حرف ها و هوس ها سر بیرون می آورد و با قلبی از عشق افتخار می آفرینید . ریشه ما ، همان " فهم " ما است. ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 فرق " آرامش و آسایش " چیست؟ آسایش یک امر بیرونی؛ و آرامش یک پدیده ی درونیست؛ مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند؛ اما معدود افرادی هستند که درآرامش زندگی میکنند! " آسایش " یعنی راحتی در زندگی؛ که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد؛ هرچی دلشون بخواد میخرند؛ هر کجا خواستند میروند و " آرامش " رو کسانی دارند که از درون سالم و سلامتند...! ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 الهی.... چون در تو نگرم، از جمله تاج دارانم و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم... خاک بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان را شاد... الهی... در سر خُمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو... الهی... اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم، اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم... الهی... ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده، و دیده ای پر آب، گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق... ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 هر کسی که قدم به زندگی شما می گذارد، یک معلم است. حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشان تان داده است. پس آگاهانه و با آرامش با اطرافيان رفتار كنيد و از تنش و درگيرى و بحث بپرهيزيد. هرگز فکر نکنید که اگر فلان مرحله زندگی بگذرد، همه‌چیز درست می‌شود... از همه‌ چالش‌ها لذت ببرید؛ هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی است... خوشبختی در مسیر است، نه درمقصد! ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند . ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست! !! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan