eitaa logo
جواد قلی یان امیری
327 دنبال‌کننده
251 عکس
240 ویدیو
1 فایل
﷽ «‏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» تنها کانال رسمی بنده . سخنران و مدرس حوزه علمیه و دانشگاه. مبلغ امور دینی.♥️🍃 هماهنگی جلسات 👇🏻 09394338906 @haj_adil
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 دنیا، دو روز است به پاهای خودت، موقع راه رفتن نگاه کن یکی جلو میره و یکی عقب نه اون پایی که جلو هست، بخاطر جلو بودن مغرور میشه! و نه پایی که عقب‌تر هست، به خاطر عقب بودنش ناراحت میشه و حسادت میکنه! زندگی ما هم دقیقا همین حالته... امیرالمومنین علی(ع) میفرماید: دنیا، دو روز است. روزی با توست و روزی علیه تو... اگر با تو بود، مغرور نباش و اگر علیه تو بود، ناامید نباش و صبور باش. چرا که،هر دو پایان پذیرند. جلو وعقب بودن ما از دیگران، حکمتی داره که ما خودمون نمیدونیم ولی حتما لازمه. درست، مثل عقب موندنِ یک پا از پای دیگه، موقع راه رفتن. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 وقتی دنبال اثبات کردن خودت برای دیگران هستی کوچکتر و حقیرتر میشوی ولی وقتی که دنبال اثبات خود برای خودت هستی کمترین اتفاقی که می افتد , تغییر کردن است و بزرگترین اتفاقش , تحول درونی توست هر چه که بود گذشت از نو شروع کن و خودت را برای خودت اثبات کن... ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟ لقمان جواب داد آرى. او گفت پس تو همان چوپان سياهى؟ لقمان گفت سياهى ام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟ آن مرد گفت ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو. لقمان گفت برادرزاده، اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى. گفت چه كارى؟ لقمان گفت فرو بستن چشمم، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاکدامنى ام، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط. اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى. منابع: ۱. البداية و النهاية، جلد ۲، صفحه ۱۲۴ ۲. تفسير ابن كثير، جلد ۶، صفحه ۳۳۷ ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 این داستان کسی هست که در معرض مرگ قرار گرفت و با عزرائیل ملاقات کرد و حتی در حالت مکاشفه قبل از مرگ، اهل بیت (ع) را هم زیارت کرد ولی با دعای مادر دوباره به دنیا برگشت. نقل از علامه طهرانی: یكی از اقوام‌ ما كه‌ از اهل‌ علم بود‌ برای من‌ نقل‌ كرد: در ایامی كه‌ در سامرّاء بودم‌، به‌ مرض‌ حصبۀ سختی مبتلا شدم‌ و هرچه‌ مداوا نمودند مفید واقع‌ نشد. مادرم‌ با برادرانم‌ مرا از سامرّاء به‌ كاظمین‌ برای معالجه‌ آوردند و نزدیك‌ به‌ صحن‌ یك‌ مسافرخانه‌ تهیه‌ و در آنجا به‌ معالجۀ من‌ پرداختند؛ از معالجۀ اطبّای كاظمین‌ كه‌ مأیوس‌ شدند یك‌ روز به‌ بغداد رفته‌ و یك‌ طبیب‌ را برای من‌ آوردند. همینكه‌ برای معاینه نزدیك‌ بستر من‌ آمد، احساس‌ سنگینی كردم‌ و چشم‌ خود را باز كردم‌ دیدم‌ خوكی بر سر من‌ آمده‌ است‌؛ بی‌اختیار آب‌ دهان‌ خود را به‌ صورتش‌ پرتاب‌ كردم‌. گفت‌: چه‌ میكنی، چه‌ میكنی؟ من‌ دكترم‌، من‌ دكترم‌! من‌ صورت‌ خود را به‌ دیوار كردم‌ و او مشغول‌ معاینه‌ شد ولی نسخه او هم مؤثّر واقع‌ نشد؛ و من‌ لحظات‌ آخر عمر خود را میگذراندم‌. تا آنكه‌ دیدم‌ حضرت‌ عزرائیل‌ با لباس‌ سفید و بسیار زیبا و خوش‌ قیافه وارد شد پس‌ از آن‌ پنج‌ تن‌‌ بترتیب‌ وارد شدند و‌ نشستند و به‌ من‌ آرامش دادند و من‌ مشغول‌ صحبت‌ كردن‌ با آنها شدم‌. در اینحال‌ دیدم‌ مادرم‌ با حال پریشان‌ رفت‌ روی بام‌ و رو كرد به‌ گنبد مطهّر امام کاظم (ع) و عرض‌ كرد: یا موسی بن‌ جعفر ! من‌ بخاطر شما بچّه‌ام‌ را اینجا آوردم‌، شما راضی هستید بچّه‌ام‌ را اینجا دفن‌ كنند و من‌ تنها برگردم‌ ؟ حاشا و كلاّ ! حاشا و كلا ّ! همینكه‌ مادرم‌ با امام کاظم (ع) مشغول‌ تكلّم‌ بود، دیدم‌ آنحضرت‌ به‌ اطاق‌ ما تشریف‌ آوردند و به‌ پیامبر (ص)‌ عرض‌ كردند: خواهش‌ میكنم‌ تقاضای مادر این‌ سید را بپذیرید ! حضرت‌ رسول‌ (ص) رو كردند به‌ عزرائیل‌ و فرمودند: برو تا زمانی كه‌ خداوند مقرّر فرماید؛ خداوند بواسطۀ توسّل‌ مادرش‌ عمر او را تمدید كرده‌ است‌، ما هم‌ میرویم‌ إن‌شاءالله‌ برای موقع‌ دیگر. مادرم‌ از پلّه‌ها پائین‌ آمد و من‌ بلند شدم و نشستم‌ ولی از دست مادرم عصبانی بودم‌؛ به‌ مادرم گفتم‌: چرا اینكار را كردی؟! من‌ داشتم‌ با اهل بیت (ع) میرفتم‌؛ تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی كه‌ ما حركت‌ كنیم‌. ١ ‎ ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
حضرت آیه الله سید شرف‌الدین عاملی هنگامی‌که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه‌ی خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. زمانی‌که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه‌ای به او داد که هدیه‌اش عبارت بود از یک قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود. ملک، هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. شرف‌الدین گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می‌بوسی و تعظیم می‌کنی، در حالی‌که چیزی جز پوست یک بز نیست!؟ ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد، نه خود جلد! شرف‌الدین گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا درب اتاق پیامبر را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند؛ ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول الله را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می‌خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد. حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن‌جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجّاج با آثار رسول خدا تبرّک جویند. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 بیایید تهِ دل هم را خالی نکنیم... به کسی که تازه خانه خریده به جای ترساندن از قسط هایِ عقب مانده ای که ممکن است برایش اتفاق بیفتد ؛ تبریک بگوییم و آرزوی خانه ی بزرگتر بکنیم... به زنی که تازه باردار شده به جای ترس از زایمان و دردسر های بزرگ کردن بچه قدمِ نو رسیده اش را تبریک بگوییم... باور کنید قشنگ تر است اگر به دوستمان که تازه ازدواج کرده به جای اینکه بگوییم همه مثل همند بگوییم "برایت آرزوی خوشبختی میکنم" بیایید تهِ دل هم را خالی نکنیم... نزنیم تویِ ذوقِ عزیزترین کسانمان وقتی خبری را با شوق به ما میدهند... برای زیباتر شدن دنیای اطرافمون از خودمون شروع کنیم. ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 مردی به عالم بزرگی گفت: من مالی دارم و می‌خواهم وصیت کنم که فرزندانم پس از مرگم برایم خیرات کنند. شیخ گفت: «اگر وارد یک غار تاریک شوی، آیا چراغ را روبرویت می‌گیری یا پشت سرت؟» صدقه و کارهای نیک خود را وقتی زنده‌ای از مال خودت انجام بده نه از مال وارثانت! ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
در مورد سخاوت و انفاق آیت الله شیخ زین العابدین مازندرانی نوشته اند: تا می توانست قرض می کرد و به محتاجان می داد و هر وقت که بعضی از هند به کربلا می آمدند قرض های او را می دادند. روزی بینوایی به خانه او رفت و از او چیزی خواست. شیخ چون پولی نداشت، بادیه مسی منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش. دو سه روز بعد وقتی اهل منزل متوجه شدند بادیه نیست فریاد کردند که بادیه را دزد برده است. صدای آنان به گوش شیخ رسید، فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده ام. ☘ در یکی از سفرها که شیخ به سامرا می رود، در آن جا بیمار می شود. میرزای شیرازی از او عیادت می کند و او را دلداری می دهد. شیخ می گوید: من نگرانی از مرگ ندارم، نگرانی من از این است که بنا به عقیده ما امامیه، وقتی می میریم روح ما را به امام عصر عرضه می کنند. اگر امام سؤال بفرمایند: شیخ ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانی قرض کنی و به فقیران بدهی، چرا نکردی؟ من چه جوابی به آن حضرت بدهم؟! می گویند: میرزای شیرازی پس از شنیدن این حرف متأثر شد و به منزل رفت و هر چه وجوهات شرعی در آن جا بود میان مستحقان تقسیم کرد . ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 صبر برای ما واژه ی غریبی است همیشه درگیر زود قضاوت کردن هایی هستیم که بهترین رابطه ها را خراب میکنند صبر کردن را باید آموخت صبر کردن را باید تمرین کرد وقتی میخواهی چایی ات را بنوشی برای سرد شدنش عجله نکن , بگذار به آرامی سرد شود , از نفسهایت لذت ببر پشت چراغ قرمز ایستاده ای عجله نکن , دیر یا زود به مقصد میرسی مهم این است یاد بگیری که صبر کنی صبر کردن دوای خیلی از دردهاست . ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: ای کمیل اگر سختی و فشار به تو روی آورد، زیاد بگو: «لا حول و لا قوہ الا بالله العلی العظیم» تا سختی ها بر طرف گردد. و اگر نعمتی از جانب خدا به تو رسید زیاد بگو: «الحمدلله» تا نعمت افزون گردد. و چون روزیت دیر رسید زیاد بگو: «استغفرالله ربی و اتوب الیه» تا روزیت، وسعت یابد. ١٦٨ ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
🌸🍃🌸🍃 سنگريزه ريز است و ناچيز اما اگر در جوراب يا کفش باشد ما را از راه رفتن باز می‌دارد! در زندگی هم ؛ بعضی مسائل ريزند و ناچيز اما مانع حرکت به سمت آرامش ما ميشوند! کم احترامی يا نامهربانی به والدين ؛ نگاه تحقيرآميز به فقرا ؛ تکبر و فخرفروشی به مردم ؛ منت گذاشتن هنگام کمک کردن ؛ نپذيرفتن معذرت خواهی دوستان ؛ بخشی از سنگريزه های مسير تکامل ما هستند .... آنها را به موقع کنار بگذاريم تا از زندگی لذت ببریم ‎♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan
یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت: ۲۱:۰۰ حجت الاسلام قلی یان کربلایی مجید رضانژاد ♡ʝσiŋ🌱↷ 『 @javad_gholiyan