eitaa logo
بچه های مسجدامام حسین «ع» کوی فرهنگ،🇮🇷
288 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
36 فایل
اطلاع رسانی و گزارش تصویری برنامه ها و مراسمات هیئت صاحب الزمان(عج) پایگاه بسیج انصار المهدی (عج)،کانون شهدای هسته ای ؛ مسجدامام حسین «ع» آدرس:زنجان .کوی فرهنگ بعد از میدان مدیریت
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۴۰۰/۱۰/۱۲ فضا سازی محوطه بیرونی مسجد به مناسبت دومین سالگرد سردار دلها پایگاه انصارالمهدی (عج ) گروه انصارالمهدی عج مسجدامام حسین ع کوی فرهنگ ‌
داستان تسبیح و وصیت حاج‌قاسم دختر «سید عباس موسوی» دبیرکل سابق حزب‌الله لبنان: 🔹حاج قاسم تسبیحی در دست داشت ناگهان آن را به من داد و گفت: این تسبیح برای من بسیار عزیز است، همیشه آن را گم می‌کنم سپس به‌زودی پیدا می‌شود. این تسبیح را به تو می‌دهم به‌شرطی که هر روز هزار بار با آن صلوات بفرستی. 🔹سپس به من گفت: زمانی که شهید شدم باید این تسبیح با من دفن شود. 🔹از همان دیدار اول با حاج‌قاسم حسرت شهادت را در چهره ایشان احساس کردم و ایشان داستانهایی از امام زمان (عجّ) و اهل‌بیت (علیهم السلام) و علاقه ویژه خود به حضرت امام خامنه‌ای برایم تعریف # HERO ✅ گردان سایبری پایگاه انصار المهدی عج
# HERO گردان سایبری پایگاه انصار المهدی عج
# HERO گردان سایبری پایگاه انصار المهدی عج
# HERO گردان سایبری پایگاه انصار المهدی عج
1.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فراموش‌نشدنۍ‌....😔 بیھوده‌نگردید‌بہ‌تڪرار‌در‌این‌شھر او‌طرز‌نگاهش‌بخداشعبہ‌ندآرد...💔 # HERO گردان سایبری پایگاه انصار المهدی عج
7.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب شهادتت رسید سردار💔 دو سال پیش مثل امشب در نمازت به خدا چه گفتی که... ساعاتی بعد تو را پیش خود برد و ما ماندیم و داغی که هرگز سرد نمیشود😭 داغی که تا زمان فرج در سینه مان هست تا زمانی که بیایی با مولایت و در رکاب صاحب الزمان«عجل الله تعالی فرجه الشریف»انتقام مادر بگیری. راستی سرش چه بود که چهلمت فاطمیه بود.. اولین سالگرد شهادتت فاطمیه بود و حالا دومین سالگردشهادتت هم در ایام فاطمیه است🖤 چه سر و سری با مادر داشتی که اینگونه عزایت به عزای مادر گره خورد. شاید شهادتت را از مادر پهلو شکسته گرفته ای و در لحظه شهادتت مادر را دیدی... سردار به ما هم نظری کن... 💔 # HERO
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سخنان کمتر دیده شده از حاج قاسم سلیمانی در خصوص نقش همراه خوب و بد در مسیر راه حق # HERO
📌 *روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم:* 🔹️ *پنج‌شنبه(۹۸/۱۰/۱۲)، دمشق ساعت ۷ صبح:* با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد... *ساعت ۷:۴۵ صبح:* به مکان جلسه رسیدم.....مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند... *ساعت ۸ صبح:* همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و *فرمانده بزرگ جبهه مقاومت* وارد می‌شود.با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند. دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه *حاج‌قاسم* جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید: همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین!... همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت... گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه... آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت: عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... *ساعت ۱۱:۴۰ ظهر:* زمان اذان ظهر رسید...با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!... *ساعت ۳ عصر:* حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم... پایان جلسه...مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود *حاج‌قاسم* عازم بیروت شد تا *سیدحسن‌نصرالله* را ببیند... *ساعت حدود ۹ شب:* حاجی از بیروت به دمشق برگشته، شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند... حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند..سکوت شد... یکی گفت:حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!... *حاج‌قاسم با لبخند گفت: می‌ترسید شهید بشم!...* باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: *شهادت* که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست!...حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم.... حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: *میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!...* بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد که اینم رسیده‌ست...اینم رسیده‌ست... *ساعت ۱۲ شب:* هواپیما پرواز کرد... *ساعت ۲ صبح جمعه:* خبر *شهادت حاجی* رسید... به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود... در آن نوشته بود: *«مرا پاکیزه بپذیر...»* 🔹️ راوی: *از ستاد لشکر فاطمیون...* سلام # # HERO گردان سایبری پایگاه انصار المهدی عج