****
ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ،..
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ
ﻗﺪﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ.
ﺍﯾﻦ ﺫﺍﺕ ﻭ ﺳﺮﺷﺖ توست
ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ،
ﺗﻮ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ
ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ می کند
🍃
(:
•|🍃جوانان مهدوی🍃|•
#خود_سازی_به_سبکِ_شهدا 📚
·| سوره ی شمس آیه ۹ و ۱۰ |·
·| وَ خدایی که خالقِ ابدیِ جهان است..
و بر تمام رفتار و اعمال ناظر بوده
و روزی می رسد که باید به پیشگاهِ عدل او پاسخگو بود..
🌿....
کاریو، که اولش نمی تونی بگی بسم الله
و می دونی با انجامش به خدا بَر می خوره
رو انجام نده خب..
_________________|🌱|
•|میگفت:
اگه میخواید
هر دو دنیاتون
آباد بشه🍃
تا میتونید
خودتونو بچسبونید
به سیدالشهدا(ع)💔
یه ثانیه هم دامانشو رها نڪنید
•|تا مسیرم به درِخانه ات افتادحسین💚
•|خانه آبادشدم،خانهات آبادحسین💚
←بزرگممیگفتمیرۍهیئتزبانحاݪت
باامامحسین(ع)اینبیتشعرباشه ↓
| ڪاسهبهدستآمدنمعیبنیستــ
| ڪاسهۍخالیبرومنارواست.... 💔✨
#خوبگفتهمگهنه..
•|🍃جوانان مهدوی🍃|•
| زندگیِ نامه شهید مصطفی صدر زاده به روایتِ سمیه ابراهیم پور همسرِ شهید.. | قول می دم دو صفحشو بخو
منو می بری؟
-کجا؟
+کهنز.
-چه خبره؟
+هیئته.
-هیئت نباید بری!
+چرا؟
-مگه نگفتی من سوریه نرم؟ من سوریه نمی رم. اسمِ تو هم سمیه نیست،اسمِ جدیدت آزیتاست. اسمِ منم دیگه مصطفی نیست، کوروشه اسمِ فاطمه هم عوض می کنیم. هیئت و مسجد هم نمی ریم و فقط تو خونه نماز می خونیم، تو هم با زنانِ کوفی محشور می شی!
+اصلا نگران نباش. هیئتم می ریم!
| بعد از ظهر نرفتم. شب که شد، دیدم نمی شود هیئت نرفت |
گفتم
+پاشو بریم هیئت
-قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم!
+چرا این جوری می کنی آقا مصطفی ؟
-قبول می کنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسمِ من مصطفی و اسم دخترم فاطمه و پسرم محمد علی؟ در آن صورت هیئت و نماز و مسجد هم می ری!
+من رو با هیئت تهدید می کنی؟
-بله یا رومی روم ، یا زنگیِ زنگ
کمی فکر کردم و گفتم:
+ (قبول! اسمِ تو مصطفاست. )
#_اسمِ_تو_مصطفاست
#تیکه_کتاب
****
اگر می خواین
کاراتون برکت پیدا کنه،
به خانــــــــواده شهـدا سر بزنین ،
زندگی نامه شهدا رو بخونین..
****