روضه امشب اگر و شاید و اما دارد؛ در
خودش قصهی یک دختر تنها دارد
با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس..؛
دیدم این دختر تا صدای پایِ اسب
رو شنید تند تر دوید...
رسیدم بهش
دیدم این دو تا دستای کوچولوشو
گذاشت رو گوشاش...
گفت مسلمونی ؟!
تاحالا قرآن خوندی؟!
فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ...
نزنیــآ..
نزنـی آقا..
من بابا ندارم ..💔