سلاح جنگیِ🗡🛡 میدان جنگ نرم،تفنگ و نارنجک نیست،
بلکه
🔴فریب🔴
🔴شایعه پراکنی🔴
🔴شُبهه پراکنی🔴
و
میدان این نبرد مرز های جغرافیایی نیست،
بلکه
«فضای مجازی📱💻 و رسانه ها📻📺🗞» میباشد.
#زمین_بازی
#پرونده_ویژه
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_137 چرا ترانه همچین کاری کرده... هم خودش من رو میشناسه، هم
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_138
سیل سرزنشهای خودم، علیه خودم راه میافته...
«چرا پس قطع کردی؟!
لااقل یه سلام میدادی، بعد میگفتی گوشی رو بده ترانه...
دیگه کِی میخوای با ترانه حرف بزنی؟!
برو خداروشکر کن شماره تماس تو تلفنشون نمیافته!»
نگاهی به ساعت میاندازم.
دقیقهها بیاعتنا به حال و احوال من، همینطور جلو میرن.
باید زودتر این قضیه رو پیگیری و تمومش کنم!
دوباره گوشه رو برمیدارم و شماره خونه عمو رو میگیرم.
بِخُشکی شانس...
بوق اشغال میخوره...
قطع میکنم تا چند دقیقه بعد دوباره امتحان کنم.
هنوز از اتاق خارج نشدم که صدای زنگ تلفن بلند میشه.
سراسیمه خودم رو به تلفن میرسونم و به صفحهش خیره میشم...
عه! این که شماره خونه عمو هست!
سریع گوشی رو برمیدارم: الو...
صدای ترانه تو گوشی میپیچه: سلام ریحانه، منم...
از تماس ترانه متعجبم؛ اما با یادآوری کاری که کرده، خشم میاد و جای تعجب رو پر میکنه.
دوست ندارم مثل قبل باهاش حرف بزنم، دلم میخواد چند تا تیکه و طعنه بارش کنم!
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸
👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_139
+سلااام ترانه خانوووم! پارسال دوست امسال آشنا؛ چه عجب یاد ما کردی!
-مسخره نباش! مگه همین الان تو نبودی که زنگ زدی خونه ما!
ضایع میشم؛ با تعجب میگم: چرا! از کجا فهمیدی من زنگ زدم؟
-خبر دارم چه گندی زدن! ضمن اینکه الان چند روزی هست که دیگه نه به کسی زنگ میزنم، نه کسی اینجا زنگ میزنه.
وقتی تلفنمون زنگ خورد، ولی کسی حرف نزد، مطمئن بودم خودتی!
+این افتضاح رو تو شروع کردی! بقیه هم دست گرفتن!
هیچ وقت نمیبخشمت! چرا با من همچین کاری کردی؟
مگه من بهت نگفتم دور من رو خط بکش! چرا شماره خونمون رو دادی به اونا؟!
-ریحانه به خدا مجبور شدم!
بیوجود یه جورایی تهدید کرد اگه شماره ندم، همه چیزو به گوش کاوه میرسونه!
+بس که بیعقلی! اگه حرفم رو گوش میکردی، یه آدم بیصفت اینطور آتو دست نمیگرفت!
-چه میدونستم همچین آدمی هست!
+من آخه چی بگم بهت؟!
بیا و حرفم رو گوش کن! همین امشب به مامانت بگو همه چیز رو!
-نه ریحانه؛ دوباره شروع نکن!
+ببین اون یارو وقتی یه بار تهدیدت کرده، مطمئن باش بازم این کارو میکنه! تازه جوری که معلومه، اون هیچی براش مهم نیست، این وسط فقط تویی که ضرر میکنی!
اگه مامانت اینا بدونن، هم حساب اون یارو رو میرسن، هم دیگه چیزی نداره که باهاش تهدیدت کنه!
این بار سر یه شماره تهدیدت کرده، از کجا معلوم فردا سر چیزای دیگه تهدید نکنه!
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸
👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
چرا نرم؟
زیرا ما یک ملّتی داریم که این ملّت آمدند با اعتقاد و ایمان کامل پای انقلاب
ایستادند،✋🏻
جان دادند، 🌹
زحمت کشیدند، 🌱
انقلاب را به پیروزی رساندند،🇮🇷
هشت سال در یک جنگ تحمیلی ایستادگی کردند، 💪🏻
بعد هم در مقابل🇺🇸 فتنههایی 🇺🇸که تا امروز وجود داشته ایستادهاند،
حالا اگر دشمن بخواهد این دژ 🏰 مستحکم را از بین ببرد یا در آن نفوذ کند، باید چه کار کند؟
باید در این 🔰ایمان🔰 خدشه کند،
باید در این 🔰ایمان🔰 تردید ایجاد کند؛
#زمین_بازی
#پرونده_ویژه
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
📌تابستون #پرونده_ویژه خاطرتون هست؟
به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی لینکهای
#رفیق_صمیمی رو قرار دادیم💎
🌹اگر خوندی که آفرین 💐
مجدد بخون تا یاداوری بشه
❌اگر نخوندی متاسفم برات😐 الان فرصت داری بری و مطالب متنوع پیرامون کتاب رو بخونی
💎خوشت اومد حتما بفرست برای دوستت💕
https://eitaa.com/javaneh_noor/5696
https://eitaa.com/javaneh_noor/5697
https://eitaa.com/javaneh_noor/5698
https://eitaa.com/javaneh_noor/5699
https://eitaa.com/javaneh_noor/5705
https://eitaa.com/javaneh_noor/5707
https://eitaa.com/javaneh_noor/5777
https://eitaa.com/javaneh_noor/5778
https://eitaa.com/javaneh_noor/5779
https://eitaa.com/javaneh_noor/5782
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
سلام سلام🤩
با گام آخر ابراز احساسات همراه باشید🤗
قدم سوم: روی احساسات خودتان کار کنید
🌺۱. تفکر کنید
تفکر یک وسیله ی مهم برای متمرکز شدن انرژی تون و بدست اوردن آرامش درونی در زمانی که مضطرب و پریشونید.
وقتی آروم بشید بهتر با احساساتتون کنار میاید.
وقتی اعصاب مصاب ندارم 😡چکار کنم؟🤔
این راه رو امتحان کن حتما جواب میگیری😉
وقتی اعصابت بهم ریخته تفکر به کارت میاد.
یه مکان آروم پیدا کن، بشین و دعا بخون با خدا حرف بزن درد و دل کن.🙏🏻
برای شروع تفکر آروم آروم نفس بکش و به خودت فکر کن، بعد از این مرحله یک نفس عمیق بکش.
همزمان به احساست فکر کن و اینکه این احساس از کجا اومده و چطور باید بهش پاسخ بدی.🤔
🌺۲. احساساتتان را مکتوب کنید
یکی از بهترین راه ها برای درک احساسات، نوشتن اون هاست.📝
وقتی احساسات تون رو روی کاغذ بیارید📝 کمتر با خودتون جروبحث میکنید و راحت تر میتونید احساساتتون رو تفکیک کنید
⏰️بچه ها روزانه ۲۰ دیقه برای نوشتن احساسات زمان بذارید.
از احساسات خوب شروع کنید🤗
🌺۳. ورزش کنید
ورزش حالتون رو خوب میکنه و این حال خوب احساسات بدتون رو کمی متعادلتر میکنه.
روزهایی که انرژی منفی دارید😞و ذهنتون خسته ست، ورزش کنید.🤾🏻♀️
استرس و اضطراب شما کاهش پیدا میکنه، انرژی منفی ازتون دور میشه.🥳
اگه سؤالی داشتید میتونید ازمون بپرسید:🤩
🆔 Eta: @Hosseinisz67
#گپ_دوستانه6️⃣
#مشاوره
#الفبای_زندگی
#آگاهی_عاطفی
#ابرازاحساسات
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور،کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
✅✅شاید مطلب یکم طولانیه اما همشو بخونید، کاربردی و مفید هستند.
برای دسترسی به دو قدم قبل روی لینک های زیر بزنید؛
قدم اول:
https://eitaa.com/javaneh_noor/6386
قدم دوم:
https://eitaa.com/javaneh_noor/6465
🌺۴. خودتان را تشویق کنید
هر موقع احساساتتون مثبت بود، روحیهی خوبی داشتید، خوشحال و با نشاط بودید به خودتون یه جایزه بدید.🥰
مثلا برای خودتون یه هدیه بخرید.🤪
یا با خانواده هماهنگ کنید و برای صرف شام به یه رستوران برید و دورهمی خوش بگذرونید۰😍
🌺۵. قبل از ابراز احساسات گزینههای متفاوت را در نظر بگیرید
بچههای عزیز اینکه برای ابراز احساسات از کدوم روش استفاده کنید به عهدهی خودتونه.😉
تموم حالتهایی رو که ممکنه وجود داشته باشه، تصور کنید.
وقتی به نتیجهی هر کدوم از راههای ابراز احساستون توجه کنید، عکسالعملتونم متفاوت خواهد بود.
⚘️ابراز احساسات تأثیر مهمی روی روند زندگی شما، تجربیاتتون و روابط تون با دیگران دارد.
⚘️ان شاالله لبتون خندون☺️ دلتون و فکرتون همیشه آروم 🙏🏻
اگه سؤالی داشتید میتونید ازمون بپرسید:🤩
🆔 Eta: @Hosseinisz67
#گپ_دوستانه6️⃣
#مشاوره
#الفبای_زندگی
#آگاهی_عاطفی
#ابرازاحساسات
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه آموزش خیلی ساده و پر کاربرد 😘
آموزش پاپیون برای گلسر 👱♀💁♀
#کاردستی
#خلاقیت
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
♥️🔸♥️🔸♥️🔸♥️🔸
🔸♥️🔸♥️🔸
♥️🔸♥️🔸﷽
🔸♥️🔸
♥️
🔸
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
💬 یک فنجان قصه ☕️
خاطره ای از شهید ابراهیم هادی🇮🇷
(راوی خواهر شهید)
پدرمان بسیار انسان با تقوائی بود، و در تربیت صحیح ابراهیم و دیگر بچه ها اصلاً کوتاهی نکرد. اهل مسجد و هیئت بود و به رزق حلال بسیار اهمیت می داد. او خوب می دانست ✨پیامبر✨ (صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«عبادت ده جزء دارد که نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است».🌱
برای همین وقتی عده ای از اراذل و اوباش در محله امیریه (شاپور) آن زمان، اذیتش کردند و نمی گذاشتند کاسبی حلالی داشته باشد، مغازه ای که از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به کارخانه قند رفت.
آن جا مشغول کارگری شد. صبح تا شب مقابل کوره می ایستاد. تازه آن موقع توانست خانه ای کوچک بخرد.
ابراهیم بار ها گفته بود: اگر پدرم بچه های خوبی تربیت کرد. به خاطر سختی هایی بود که برای رزق حلال می کشید.😇
هر زمان هم که از کودکی خودش یاد می کرد می گفت: پدرم با من حفظ قرآن را کار می کرد. همیشه مرا با خودش به مسجد می برد. بیشتر وقت ها به مسجد آیت الله نوری پایین چهار راه سرچشمه می رفتیم.❤️
آن جا هیئت حضرت علی اصغر (علیه السلام) برپا بود. پدرم افتخار خادمی آن هیئت را داشت.
یادم هست که در همان سال های پایانی دبستان، ابراهیم کاری کرد که پدر عصبانی شد و گفت: ابراهیم برو بیرون و تا شب هم برنگرد.😡
ابراهیم تا شب به خانه نیامد. همه خانواده ناراحت بودند که برای ناهار چه کرده. اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند.
شب بود که ابراهیم برگشت. با ادب به همه سلام کرد.
بلافاصله سؤال کردم: ناهار چیکار کردی داداش؟! پدر درحالی که هنوز ناراحت نشان می داد اما منتظر جواب ابراهیم بود.🧐
ابراهیم خیلی آهسته گفت: تو کوچه راه می رفتم، دیدم یه پیرزن کلی وسائل خریده، نمی دونه چیکار کنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم کمک کردم. وسایلش را تا منزلش بردم. پیرزن هم کلی تشکر کرد و سکه پنج ریالی به من داد.
نمی خواستم قبول کنم ولی خیلی اصرار کرد. من هم مطمئن بودم این پول حلاله، چون براش زحمت کشیده بودم. ظهر با همان پول نان خریدم و خوردم.😉😋
پدر وقتی ماجرا را شنید لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود که پسرش درس پدر را خوب فراگرفته و به روزی حلال اهمیت می دهد.😇
دوستی پدر با ابراهیم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجیب بین آن دو برقرار بود که ثمره آن در رشد شخصیتی این پسر مشخص بود. اما این رابطه دوستانه زیاد طولانی نشد!😔
ابراهیم نوجوان بود که طعم خوش حمایت های پدر را از دست داد. در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد.🖤
#یک_فنجان_قصه
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
▪️ نقاشی ایثار دست های کوچک
✅ ارسالی از خانم درسا جعفری فام
#ایده_نقاشی
#پویش
#علی_لندی
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
☢ نوجوونهای پای کار و دلسوز ایران حتما بخونید:👇
#گام_دوم
6⃣ مهمترین چالشی که نظام انقلابی ما باهاش روبه رو هست👇
https://eitaa.com/javaneh_noor/1448
7⃣ ظرفیتهای امیدبخش ایران اسلامی ما👇
https://eitaa.com/javaneh_noor/1531
8⃣ نوجوونها📣 امید، امید، امید👇
https://eitaa.com/javaneh_noor/1629
9⃣ نوجوونها📣 علم و پژوهش👇
https://eitaa.com/javaneh_noor/1771
0⃣1⃣ معنویت و اخلاق توصیهی بعدی رهبرمون👇
https://eitaa.com/javaneh_noor/1824
لینک قسمتهای بعد، پست بعد با جستجوی #گام_دوم
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
#اینگونه_باشیم ✨✨✨
«همدلی با اهلبیت(ع)»
🍀إِنَّ اللّهَ اخْتارَ لَنا شيعَةً❤
خداوند ، براى ما شيعیان و پیروانی برگزيد است
✋🏻 يَنْصُرُونَنا
كه ما را يارى مىكنند،
🎉 وَ يَفْرحُونَ لِفَرَحِنا
براى شادى ما، شاد مىشوند
🏴وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا
و براى اندوه ما، محزون مىشوند،
🌹غررالحکم🌹
🖊آنچه در «عمل» ، انسان را به تبعیت و پیروی میکشد، کشش و محبت«قلبی» و عامل«درونی» است.
💕اهل بیتِ رسول الله(ص) برگزیدهترین انسانهایند.
«همدلی» با آنان، به «همراهی» کشیده میشود و «محبت»،
اگر ریشه دار و واقعی باشید،«اطاعت» را به دنبال میآورد.
همدلی ←← ←← همراهی
محبت ←← اگر ریشه دار و واقعی باشد←←اطاعت
این ❤محبت❤ نعمتی از خداست که بابت آن باید شکرگزار خداوند باشیم. و همیشه این محبت را باید تقویت کنیم چرا که تقویت محبت💕 آل محمد(ص)،سفارش خود اهل بیت است.
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
#اینگونه_باشیم ✨✨✨
|حفاظت و نگهداری| «محبت اهلبیت (ع)💕» #وظیفه دیگر است ،
«✨غیرت شیعی✨» باید نسل به نسل انتقال⏪ یابد و نسلی علی دوست💞و حسین خواه ✋🏻 پرورش پیدا کند.
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
#اینگونه_باشیم ✨✨✨
ایام «عاشورا» 🏴موسم شکفتن و روییدن و میوه دادن «🌱نهال محبت» در سرزمین دلهاست.
💕ائمه علیهم السلام 💕در این ایام، اندوهگین و سوگوار بودند.
با شرکت کردن در محافل حسینی🏴، این🌱 نهال محبت 💟را آبیاری کنیم 💧و به بهرهوری برسانیم.
اشکهایی که در ماتم سالار شهیدان ریخته میشود، آبیاری مزرعهی💓 عشق اهلبیت علیه السلام است.
مولایمان علی(ع)، عزاداران ایام عزای خاندان عصمت را، برگزیدگان ✅ خدا میشمارد.
الحمدلله 😊 بر این نعمت..
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
#اینگونه_باشیم ✨✨✨
شادمانی✨🎉🎊 در اعیاد اسلامی بویژه عید غدیر💎 نیز،
همراهی و همدل با عترت پیامبر به شمار میآید
و تکریم آنها تعظیم «شعائر الهی*» است.
📌*«شعائر الهی» یعنی نشانه های خدا.
هر زمان یا در هر مکان، فعل یا عملی که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزء شعایر الهی به شمار می آید.
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
عاقبتتون حسینی😊✋🏻
مراقب دل🤍 پاکتون باشید✨✨
#جوانه_نور
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی کسایی که عمری خون بشر رو کردن تو شیشه، نگران حقوق بشر میشن!😒
پ.ن:
دشمنی👿 که لباس دوست😇 پوشیده،
همیشه منتظره تا از پشت خنجر بزنه!🔪
مگه میشه سردمداران ظلم و دزدی تو دنیا، پرچمدار حق و حقوق بشریت باشن؟!🤨
⛔️از دشمن بازی نخوریم...⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_139 +سلااام ترانه خانوووم! پارسال دوست امسال آشنا؛ چه عجب یا
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_140
سکوت کرده؛ معلومه که دو دل شده و میشه قانعش کرد. پس ادامه میدم:
ببین، تو یه اشتباهی کردی؛ هم در حق خودت، هم مامانت اینا. الان که دیگه کار به اینجا کشیده شده، باید پای اشتباهت وایسی.
به نظرت کسی که تو به خاطرش به مامانت اینا دروغ گفتی، میاد و واسه یه شماره تلفن اینجوری تهدیدت میکنه، قابل اعتماده؟
-توروخدا ریحانه...!
+توروخدا چی؟ خودت بگو آخه کسی که این مدلی میخواد با کسی در ارتباط باشه؛ یواشکی و دور از اصول به یه غریبه، به یه نامحرم نزدیک بشه، میشه بهش اعتماد کرد؟
برو خدا رو شکر کن که زودتر دست خودش رو رو کرد! وگرنه معلوم نبود تو چه شرایط بدتری و سر چه چیز دیگهای قرار بود تهدیدت کنه!
-خدا لعنتش کنه...
+به حرفهام فکر کن، میدونم گفتن این چیزا به مامانت اینا خیلی برات سخته. ممکنه حتی حسابی دعوات کنن! اما اگه هر کس دیگهای بخواد موضوع رو به مامانت اینا بگه، ممکنه قضیه تموم بشه، اما دیگه خانوادهت اون اعتمادی که قبلا بهت داشتن رو، ندارن!
پس فقط خودت باید به خودت کمک کنی!
-باشه، بهش فکر میکنم. اما قول بده اگه کمک نیاز داشتم، کمکم کنی.
نمیدونم چه کمکی از دستم برمیاد واسش، اما محض دلگرمی هم که شده موافقت میکنم و بعد از خداحافظی، گوشی رو میذارم سر جاش.
همزمان صدای زنگ آیفون میپیچه تو خونه؛ حتما مامان اینا برگشتن...
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸
👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_141
ظرف میوه رو برمیدارم و پشت سر مامان وارد پذیرایی میشم.
بعد از تعارف میوه به عمه و سمانه، اون رو روی میز میذارم و کنار سمانه میشینم.
مامان و عمه مشغول صحبتهای همیشگی خودشون میشن.
سمانه کنار گوشم به آرومی میگه: جدیدا از ترانه خبری نداری؟
مثل خودش آهسته میگم: نه! آخرین بار هفته پیش بود که تلفنی باهاش حرف زدم.
آروم میزنه رو پام و میگه: پس خبر هیچی رو نداری!
با تعجب میگم: چطور مگه؟ چه خبری مثلا؟
-هفته پیش حمید رفته بود شهرستان پیش کاوه...
+مگه سربازی حمیدتون تموم شده؟
-اوووه! کجایی تو؟ سربازیش که با کاوه تموم شد! منتهی همونجا مشغول کار شده بود که دیگه کارش تموم شده و الانم برگشته!
+عه! پس چرا من فکر میکردم سربازیه؟!
-چون تو باغ نیستی کلا!
و بعد، خودش از حرف خودش ریسه میره.
حرصم درمیاد و یه ضربه نسبتا محکم میزنم رو شونهش و میگم: بیمزه! شمایی که تو باغ هستین چه گلی به سر خودتون و بقیه زدین آخه!؟
-شوخی میکنم بابا! تو به دل نگیر!
+باشه بابا! ولش کن. داشتی ترانه رو میگفتی...
-آهان! حمید میگفت کاوه و دایی حسابی تو خودشون بودن و کلا جو خونهشون بد بوده!
نگاه عاقل اندر سفیهی بهش میاندازم و میگم: خب این چه ربطی به ترانه داره!
-ربطش اینه که من فرداش زنگ زدم خونه دایی، فائزه جواب داد. گفتم گوشی رو بده ترانه؛ گفت باباییم گفته ترانه نباید با تلفن حرف بزنه!
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸
👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac