علی‌ماند و جسد مطهر پیامبر که بر زمین بود و جماعتی که‌به‌فکر کسب جایگاه و موقعیت، متفرق شدند.. ‌

اما داستان حماسی فاطمه، تازه از اینجا شروع میشود... فاطمه‌الزهرا اولین مدافع حق غصب‌شده‌ی‌مولا شد..

قبیله بنی‌اسم و قبیله چماق‌به‌دست‌ها وارد مدینه شدند و حکومت‌نظامی را در شھر رسول‌ﷲ برقرار کردند.. در مصادر مخالفین‌داریم که دومی‌گفت: هرکس‌با ما بیعت‌نکند، کشته‌خواهدشد!

فاطمه زهرا با امیرالمومنین در همبن حین به خانه‌های مهاجرین و انصار می‌رفتند تا دل‌های خفته آنان را بیدار کرده و اتمام حجت نمایند، اما دریغ از یک نفر.. انقلابیونی که همراه پیامبر جهاد می‌کردند، حالا به فکر منافع خود افتاده‌اند، و اثری از انقلابی‌گری در آنان نیست..

کار به آنجا رسید که‌حتی باغ فدک را از اهل بیت غصب کردند و بی‌شرمانه با اجتهادخویش گفتند: فرزندان‌انبیاء ارث نمی‌برند!! ‌

حضرت در مسجد حاضر شدند و شروع به خواندن خطبه‌ای کردند که‌نظیرش‌را نداریم به جھادتبیین برای مردم پرداختند.. آن خطبه، فدکیه نام گرفت‼️

وقتی سران شورش دیدند که نمی‌توانند مانع‌از افشاگری‌های حضرات‌ شوند، تصمیم گرفتند از امیرالمؤمنین بیعت اجـباری بگیرند! بدین جهت سه‌بار و یا بیشتر، به خانه حضرت هجوم کردند که در یکی از این‌هجوم ها، زبـیر شمشیر کشید و برای دفاع از اهل‌بیت خـارج شد و پایش لغزید و توسط‌ماموران حکومتِ‌غاصب، دستگیر شد!

اصحاب امیرالمومنین جلساتی داشتند برای آنکه بيانديشند، چگونه‌از این‌فتنه امت را نجات دهند شورشـی‌ها اما این جـلسات را بھانه کردند و گفتند علی‌واصحابش، قصد شورش بر علیه ما را دارند!!!

آخرین هجوم اما فرق میکرد، گویا آنان آمده بودند برای گرفتن بیعت و یا ترور امیرالمومنین، حضرت‌که متوجه‌ این مطلب‌شدند،برخاستند تا به سوی در روند، اما حـضرت زهرا مانع شدند و ایشان را قسم دادند تا در خانه بمانند!! حضرت برای حفظ جان امام زمان خود جلوی درب رفتند و هم به‌این جهت‌رفتندتا آنان شرم‌کنند و بروند! ‌

دومی در پشت دَر، نعره میزد که اگر از خانـه بیرون نیایید، خانه‌را با اهلش‌به‌آتش‌میکشم🔥 همان خانه‌ای که عزرائیل برای ورود به آن، از زهرای‌مرضیه، اذن‌ورود میگرفت!

ناگهان، عدو لگد زد به در...💔

بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم ثلث سادات میان در و دیوار افتاد نسل سادات به یک ضربه ی پا ریخت بهم