eitaa logo
کانال امام جوادالائمه( ع)
163.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
8.8هزار ویدیو
21 فایل
🔷️🔸️سلام علیکم خدمت شما عزیزان🔸️🔷️ برای ارتباط با ما 👇🏼 https://eitaa.com/joinchat/2516910423C1121ab7af0
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: روزی دو فرشته از آسمان به زمین می آمدند که یکدیگر را ملاقات کردند. یکی به دیگری گفت: «برای چه کاری فرو می آیی؟» او پاسخ داد: «خداوند، مرا مأمور کرده است که به دریای نیل بروم و یک ماهی نادر را برای حاکمی ستمگر که به آن میل پیدا کرده است بالا بیاورم، تا او در کفرش به نهایت آرزوی دنیایی برسد. تو برای چه کاری می روی؟» فرشته دیگر پاسخ داد: «من مامورم کاری شگفت انگیزتر از کار تو انجام دهم! به سوی بنده مؤمنی می روم که روزه دار و نمازگزار بوده و دعا و صدایش در آسمان شناخته شده است. می روم تا ظرف غذایش را که برای افطار آماده کرده است، بریزم تا به نهایت آزمون در ایمانش برسد... بنابراین هر بلایی که برای آزمودگی مؤمن به او می رسد، آثار پر برکت آن برایش ذخیره می شود. خداوند میفرماید: ای محمد! اگر بنده ای را دوست بدارم، او را با سه چیز مواجه می سازم: دلش را غمگین، بدنش را بیمار و دستش را از بهره دنیا تهی می کنم... و آن گاه که بر بنده ای خشم گیرم، او را با سه حالت همراه می کنم: دلش را شاد، بدنش را سلامت و دستش را از بهره های دنیا پر میکنم. با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🍁 ✍معبودا! دلی که در دنیا به یاد تو و روز ملاقات (مرگ) تو سرمست و خوش نباشد دل نیست، تکه گوشتی است که برای خوردن و خوابیدن و شهوت‌رانی چون بهایم و چهارپایان درون سینه می‌تپد. خدایا! تپش قلب عاشقانت به دست توست، قلب بی‌تاب عاشقان راستین خویش را به عزت و جلال‌ات قسم می‌دهم تا روز مرگ‌شان در دستان خود آرامش‌شان فرما، چرا که دلی را که تو را شناخت و از همه چیز در راه تو و برای رضای تو گذشت، اگر از دستان نور خویش به خاطر معصیت صاحب دل رهایش کنی چون مرغ سربریده‌ای است که در تلاطم است. خدایا! بر دل بی‌قرار عاشقانت از کرم‌ات ترحم فرما و مدارا کن!!! با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🌸🍃🌸🍃 پیامبر (ص) فرمودند: خداوند باریتعالی هر صبح و شب به صورت پیرمرد مؤمن نظر می‌کند و میگوید: ای بنده ي من ، سن و سالت زیاد گشته و استخوانهایت سست شده و پوستت نازک گشته و مرگت نزدیک شده و و بزودی پیش من وارد میشوی؛ پس از من حیا کن (و با این سن دیگر گناه نکن) تا من هم از محاسن سفید تو حیا کنم و تو را با آتش جهنم عذاب نکنم. قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی ینْظُرُ فِی وَجْهِ الشَّیخِ الْمُؤْمِنِ صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَیقُولُ یا عَبْدِی كَبِرَ سِنُّكَ وَ دَقَّ عَظْمُكَ وَ رَقَّ جِلْدُكَ وَ قَرُبَ أَجَلُكَ وَ حَانَ قُدُومُكَ عَلَی فَاسْتَحِ مِنِّی فَأَنَا أَسْتَحِی مِنْ شَیبَتِكَ أَنْ أُعَذِّبَكَ بِالنَّارِ. با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
❤️ زیبایی انتظار در چیست؟ انتظار دو جنبه دارد: ⇩ یکی رسیدن به هدف، و دیگری در راه بودن. این دو جهت انتظار برای همه چیز وجود دارد و تنها مربوط به امر فرج امام زمان «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» نیست. کسی که منتظر رسیدن به درجۀ پزشکی یا مهندسی است، سخت درس می‌خواند. خود درس خواندن (همان در راه بودن و مقدمات و زمینه را فراهم کردن) سخت است. باید شب‌ها بیدار ماند و درس خواند و روزها از تفریح و سرگرمی صرف‌نظر کرد و مطالعه نمود. همۀ این‌ها سخت است، اما چون برای رسیدن به درجات بالای علمی است، همین سختی برای انسان، زیبا و لذت‌بخش می‌شود. کسی که منتظر میهمان بسیار محترم و محبوبی است، در تهیۀ مقدمات به سختی می‌افتد. هنگام تمیزی منزل، عرق از سر و روی او می‌ریزد، اما از درون شاد است. همین زحمات برای او لذت‌بخش و زیباست. شهادت و جان دادن در راه محبوب، سخت، اما زیبا و لذت‌بخش است. پس لذت همیشه در آسایش و راحتی نیست، بلکه برعکس گاهی آسایش موجب آزار است. کسی که به جای مطالعه همیشه در حال خواب و استراحت است، هر‌چند راحتی بدنی دارد، به خاطر عاقبت بدی که در پایان سال تحصیلی در انتظار اوست، در عین راحتی، احساس رنج و بدی می‌کند؛ اما شاگرد فعال در عین کوشش فراوان، احساس شادی و لذت می‌کند. بنابراین سختی با زیبایی و لذت در تضاد نیست انتظار امام زمان «عجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف» و منتظر واقعی بودن، زمینۀ ظهور را فراهم کردن، ترک گناه و عمل به واجبات سخت است، اما با توجه به هدف والا و اجر و ثواب بسیار زیاد آن، کاری زیبا و لذت‌بخش به شمار می‌آید کانال امام جواد http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
🌸🍃🌸🍃 روزی حضرت داود (ع) از حضرت حق خواست که قضاوتی را به او کمک کند که اگر خدا بود چنین قضاوتی بین دو شاکی می‌کرد. حضرت حق فرمود: «ای داود از این سودا و تقاضا درگذر و بر اساس آنچه می‌بینی قضاوت کن.» اما داود نبی (ع) اصرار کرد. روزی حضرت حق جل‌جلاله به او فرمود: «فردا نزد تو پیرمردی با جوانی برای دادرسی مراجعه خواهند کرد، بین آن دو قضاوت نکن تا من قضاوتی بکنم که در روز رستاخیز در بین مردم خواهم کرد.» صبح روز بعد شد و پیرمردی، جوانی را نزد داود (ع) آورد و گفت: «این جوان این انگور را از باغ من دزدیده است. جوان بی‌‌چون‌وچرا دزدی از باغ این پیرمرد را پذیرفت.» جبرییل نازل شد، در حالی‌که مردم شاهد قضاوت داود (ع) بودند به داود (ع) امر کرد، از کمر خنجر خود را در بیاور و به دستان این جوان بسپار تا پیرمرد را بکشد و سپس جوان را آزاد کن. داود (ع) از این قضاوت الهی ترسید؛ ولی چون خودش خواسته بود، تسلیم امر حق شد. در پیش چشم مردم! دستان پیرمرد را گرفت و خنجر به جوان داد و امر کرد جوان سر پیرمرد را برید. مردم از این قضاوت داود (ع) آشفته شدند و حتی دوستان او، او را رها کردند. مدتی گذشت، همه داود (ع) را به بی‌دینی و بی‌عدالتی متهم کردند. داود نبی (ع) سر در سجده برد و اشک‌ها ریخت و از خدا طلب کرد تا شایعات را از او دور کند. ندا آمد: «ای داود! مردم را به باغی که برای این پیرمرد بود ببر. به مردم بگو این قضاوت، امر من بود. آن پیرمرد قاتل پدر این جوان بود و این باغ ملک پدر این جوان. پس پسر٬ قاتل پدر را قصاص کرد و به باغ خود رسید. گوشه باغ را بکَن خمره‌ای طلا خواهید دید که برای این پسر است. به مردم نشان بده تا باور کنند این قضاوت از سوی من و درست بود. ای داود (ع) دیدی! من نخواستم قضاوتی به تو نشان دهم٬ به اصرار تو این کار را کردم. چون نمی‌خواستم در بین مردم به بی‌دینی و ناعدالتی متهم شوی. چنان‌چه بسیاری از مردم چون از کارهای یکدیگر بی‌خبر هستند و علم ندارند مرا به بی‌عدالتی متهم می‌کنند و از من دور می‌شوند. در حالی‌که اگر از عمق افعال من باخبر شوند هرگز در مورد من چنین گمان نمی‌کنند و مرا دوست می‌دارند. ای داود خواستم بدانی این انسان با جهل خود چه ظلمی در حق من روا می‌دارد و از نادانی، مرا به بی‌عدالتی متهم می‌کند، مگر کسانی که مرا به توحید راستین شناخته و باور کرده‌اند. نزد من محبوب‌ترین بنده کسی است که مرا به جمیع صفات توحید بشناسد و یقین بر پاکی من کند.» با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🔻آموزشِ دعا کردن🔻 ✍ در سوره قصص، به بخشی از داستان حضرت موسی اشاره شده که: حضرت موسی، تنهایِ تنها، با ترس و خوف از شهر فرار میکنه:👇 🕋 فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ (قصص/21) 💢 موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود، و هر لحظه در انتظار حادثه‌ای بود. وقتی به شهر مَدیَن میرسه، یه گوشه تنها میشینه و دعا میکنه:👇 🕋 رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (قصص/24) 💢 پروردگارا، به هر که تو بر من نازل کنی، محتاجم! ☝️ این دعای حضرت موسی، یک شاهکار تمامه؛ اصلاً کلاسِ آموزش دعاست.🙄 ✔ با اینکه فراری بود، نگفت جا میخوام. ✔ با اینکه گرسنه بود، نگفت غذا میخوام. ✔ با اینکه بیکس و تنها بود، نگفت خانواده و زن و زندگی و... میخوام. 📣 دقّت کنیم! حضرت موسی، احتیاجاتش رو برای خدا لیست نمیکنه.📝 نمیگه فلان چیز رو میخوام، فلان چیز رو نمیخوام. اصلاً به ذهنش جهت نمیده. با کلماتش خودش رو محدود نمیکنه.❌ 👌 بلکه فضایِ رو باز میگذاره، تا هر خیری، از هر کجا و هر زمان، و به هر مقدار و کیفیت، بر او بباره.😇 🍃 حضرت موسی در نهایتِ تواضع رفتار میکنه: ✔ به خدا دستور نمیده.☜ ✔ برای خدا تعیین تکلیف نمیکنه.☜ ✔ بلکه در برابرِ خدا، یک پذیرش تام میشه. چون خوب میدونه که، این خداست که صلاحِ کارش رو بهتر از خودش میدونه.😌 خدایی که خودش است، و جز از او صادر نمیشه.❤️ 👈 پس فقط کافیه با این یک رابطه‌ی عاشقانه، بر اساسِ برقرار کنه. که اگر این اتفاق بیفته، دیگه کار تمومه، و از بهترین‌ها برخوردار شده😍 ✅️ جالبه که در همین سوره، دنباله‌ی داستان می‌بینیم که، توی همین شهری که موسی غریب هست، همه چیز بهش میده: 👈 شغل، مسکن، همسر و... 💯 موسی برای خدا تعیین تکلیف نکرد. گفت خدایا! هرچی خودت صلاح میدونی و هرچی که هست، به من بده. ↶ امّا قرآن کریم در داستانِ حضرت یوسف می‌فرماید، وقتی حضرت یوسف به خواسته‌ی زلیخا تن نداد: 🕋 لَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ (یوسف/32) 💢 زلیخا گفت: اگر آنچه را به او دستور میدهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد. 🕋 قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ (یوسف/33) 💢 یوسف گفت: «پروردگارا! نزد من محبوبتر است، از آنچه اینها مرا به سوی آن می‌خوانند.» 👈 بقیه‌ی ماجرا رو هم میدونیم، که حضرت یوسف سالها زندانی شد.⛓ ❌ حضرت یوسف در دعای خودش، برای خدا مصداق تعیین کرد. گفت خدایا من میخوام. خدا هم او رو زندانی کرد. ✅️ امّا حضرت موسی برای خدا مصداقی تعیین نکرد. نگفت خدایا چی میخوام. فقط گفت خدایا هرچی است بر من نازل کن. خدا هم همه چیز بهش داد. 🔚 نتیجه‌گیری: در برای خدا تعیین تکلیف نکنیم: 👈 خدایا من فلان دختر، یا فلان پسر رو میخوام. 👈 خدایا من فلان رشته رو قبول بشم. 👈 خدایا من فلان شغل رو بتونم به دست بیارم. 👈 خدایا من فلان خونه رو بتونم بخرم. 👈 خدایا فلان کاندید رای بیاره، فلانی رای نیاره. 👈 خدایا... همیشه در مورد هر موضوعی در زندگی که می‌کنیم، بگیم: ✔ خدایا! تو و صلاح ما رو در مورد این موضوع (ازدواج، شغل، تحصیل و...) بهتر میدونی، ✔ هرچی که ما هست، برامون رقم بزن.😌 کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
✍روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت: من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند، گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعداز ساعتى ميروند. 🔵عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفر يک سنگ درکيسه انداز، چند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم. مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چند ماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس این سنگين است شما براى شمارش بيايید. 🔴عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن... چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعداز مرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند.📚 اى مرد آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت، همانند تو که در واقعيت مومنی اما در حقيقت شيطان. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ؛ نور نماز شب☀️💫⚡️🌟 📌 نماز شب نورانیت انسان را افزایش می دهد... 📌تعیین تکلیف در سحر 🎙 استاد وطن خواه «» کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
‌🙈تکنیک های همسرداری💕 👈قبل عقد 👈دوران متاهلی 👈دوران بارداری هرررررچی که یه زوج جوون بِهش نـیاز دارند رو حـاج آقـا به بهترین شکل توضیح داده 🙄خجالت رو بذار کنار و وارد شو😅👇👇 ┄┅┅❈••💓👨‍👩‍👧‍👦💓••❈┅┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3618963775Ccbd997d2dd 🦻رو اینجا بشنو🤫👆
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوشا به حال ڪسی که شوَد مسافر تو که جنّ وانس وملَک بوده اند زائر تو تمام ثروت عالم نصیب هرکس شد که مشهدی شده وآمده مجاورِ تو 😍✋   اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ   🌱 کانال امام جواد علیه السلام 👇 لطفاً با ذکر صلوات عضو شوید http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2
- روش برخورد با متجاوز وَ قَالَ عليه‌السلام رُدُّوا اَلْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَإِنَّ اَلشَّرَّ لاَ يَدْفَعُهُ إِلاَّ اَلشَّرُّ و درود خدا بر او، فرمود: سنگ را از همان جايى كه دشمن پرت كرده، باز گردانيد، كه شر را جز شر پاسخى نيست ‌‌ با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️
🌸🍃🌸🍃 قرانی ۴ یوسف علیه السلام نام ستارگانی که بر یوسف سجده کردند (طارق، خوبان، ذیال، ذوالکتفین، ثاب، قابس، عموران، فیلق، مصبح، صبوح، غروب، ضیاء، نور) بودند. بالاخره، برادران بزرگتر از رؤیای شگفت انگیز یوسف باخبر شدند و آتش بغض و دشمنی در دل و جانشان شعله ورتر گردید. برادران کینه به دل افکندند و می گفتند؛ چرا یوسف از ما نزد پدر دوست داشتنی تر است و پدر همه مهر و محبّت خود را صرف این کودک می کند و چرا نباید به ما توجهی داشته باشد؟ این خیالات تا آنجا در ذهنشان قوّت گرفت که تصمیم گرفتند یوسف را از صحنه زندگی و خانوادگی خارج کنند. بالاخره تصمیم گرفتند که یا یوسف را بکشند و یا به هر شکلی که شده او را نابود کنند. 💢 افکندن یوسف در چاه در همان شب یعقوب در خواب دید که ده گرگ به یوسف حمله می کنند اما یکی از گرگها از یوسف دفاع می کند تا اینکه زمین دهان می گشاید و یوسف را می بلعد. سرانجام برادران تصمیم به انجام کار خود گرفتند و از پدر خواستند تا یوسف را با خود به صحرا ببرند. یعقوب اجازه نداد. «آنها گفتند؛ ای پدر تو را چه می شود که ما را بر یوسف امین نمی دانی در حالی که ما خیرخواه او هستیم؟ فردا او را با ما بفرست تا در چمن بگردد و بازی کند و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود.» یعقوب گفت؛ اینکه او را ببرید سخت مرا اندوهگین می کند، می ترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.» زیرا در منطقه که یعقوب در آن زندگی می کرد گرگهای بسیاری زندگی می کردند. «گفتند؛ اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم، در آن صورت قطعاً ما مردمی بی مقدار هستیم. و هنگامی که او را با خود بردند با هم همدست شدند و او را در عمق چاهی انداختند.» در این میان بنیامین با این عمل آنها مخالف بود امّا به ناچار تسلیم رأی آنها شد چون به تنهایی نمی توانست کاری انجام دهد. یوسف را در چاه انداختند و پیراهنش را از تنش خارج کردند و آنگاه آن را خونی ساختند. «شامگاهان گریان نزد پدر خود باز آمدند و گفتند؛ ای پدر ما رفتیم مسابقه بدهیم و یوسف را پیش کالای خود گذاشتیم، آنگاه گرگ او را خورد ولی تو ما را هرچند راستگو باشیم، باور نداری، یعقوب گفت؛ نه، این نفس شماست که کار بد را برای شما آراسته است، اینک، صبری نیکو برای من بهتر است.» در آن زمان یعقوب مردی چهل ساله و یوسف کودکی 10 ساله بود. و پیراهن یوسف همان پیراهن ابراهیم خلیل اللّه است که جبرئیل از بهشت به هنگام افکنده شدن در آتش برایش به ارمغان آورده بود بعد از او به اسحاق و بعد به یعقوب و در نهایت به تن یوسف رسید و رایحه ای بهشتی از آن منتشر می گشت و یعقوب از انتشار آن بوی خوش وجود یوسف را حس کرد. یعقوب آنقدر در فراق یوسف گریست تا دیده اش سپید شد و کور گشت. ادامه دارد... با ذکر عضو کانال شوید 👇🏼 http://eitaa.com/joinchat/2390163461Cfba74f2ff2 🔴 حداکثری ☝️