eitaa logo
خاکریز
423 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
53 فایل
خاکریز، یک جبهه است جبهه‌ای برای کمک به تحلیل بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
مشاهده در ایتا
دانلود
داروی درمان ویروس کرونا در مراحل اولیه توسط دانشمند ایرانی ساخته شد «مسعود سلیمانی» دانشمند ایرانی: 🔹داروی درمان ویروس کرونا با استفاده از سلول‌های بنیادی ساخته شد، به طوری که بسیاری از پزشکان از نحوه بازخورد این دارو بر روی بسیاری از بیماران اعلام رضایت کردند. 🔹این دارو در فاصله زمانی ۳ تا ۶ روز در قالب سه مرحله می‌تواند بیماران مبتلا به ویروس کرونا را درمان کند. 🔹تست اولیه دارو مثبت اعلام شد و تحقیقات نهایی و تکمیلی ادامه دارد. ایشون همون دانشمند تازه آزاد شده از دست آمریکائیهاست که بهانه دور زدن تحریمها در آمریکا زندانی بودن. خدا حفظشون کنه @jebhetarom
این اباالفضل است بر ما لطف و احسان می کند دردها را بیشتر عباس درمان می کند ولادت با سعادت قمر بنی هاشم، اباالفضل العباس(ع) و روز جانباز گرامی‌باد🌺 @jebhetarom
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اجرای دیدنی شرکت کننده عصر جدید با موضوع حاج قاسم سلیمانی ‏لحظه مشخص شدن تصویر و احترام نظامی که هنرمند عزیزمون به پرچم مقدس ایران اسلامی و سردار رشید اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی گذاشت بغض کردیم. عزیزم بجای تماشاگرانی که نبودند، کل ملت ایران ایستاده تو را تشویق کردند. ‎ مرحبا بر پدر و مادرت @jebhetarom
‏فوری : یمن حملات گسترده ای با چند فروند موشک بالستیک و پهباد علیه ریاض انجام داده است. سقوط نزدیک است خبرهای خوش در راه ‎# ‏🛑فوری ‎ 🛑مارب هم هدف حمله موشکی و پهپادی انصارالله قرار گرفت،هم اکنون منابع میدانی از انفجار بسیار عظیم در مارب خبر میدهند. ‏‎ علاوه بر ریاض ، اهداف نظامی در شهر جیزان عربستان نیز مورد حمله موشکی انصارالله یمن قرار گرفته است. @jebhetarom
🔴 همسر شجاع پس از شهادت فاطمه زهرا علیها السلام امیرمؤمنان على علیه السلام تصمیم گرفت ازواج كند، برادرش عقیل در نسب‏ شناسى معروف بود، خانواده‏ ها و قبایل را خوب مى‏ شناخت، على علیه السلام موضوع تصمیم ازدواج خود را با عقیل در میان گذاشت و به او فرمود: مى‏ خواهم بانویى را براى من پیدا كنى و از او خواستگارى نمایى كه از خاندان شجاع و شیردل باشد. عقیل عرض كرد: چنین زن را براى چه مى‏ خواهى؟ على علیه السلام فرمود: براى اینكه داراى فرزند شجاع و دلیر گردد. عقیل گفت: چنین زنى در میان قبیله بنى عامر وجود دارد و او فاطمه (ام البنین) دختر حزام ‏بن خالدبن ربیعه است. عقیل از ام البنین خواستگارى كرد و حضرت على علیه السلام با او ازدواج نمود و از او فرزندان رشید و قهرمانى بوجود آمدند كه در كربلا به شهادت رسیدند، یكى از آنها حضرت عباس، قمر بنى‏ هاشم علیه السلام مى‏ باشد. این فرزندان، شجاعت و.... را از دو جانب (پدر و مادر) به ارث برده ‏اند. کتاب گناه شناسی، محسن قرائتی @jebhetarom
عاشقانه : قزل انگشتره یاقوت نشان قاش یاراشار نجه آغ صورته سورمه چکیلن قاش یاراشار بیر حسینین که اونا یوخدی بو دنیا نظیری ایله مولایه ابوالفضل کیمی قارداش یاراشار @jebhetarom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ اطلاعیه شماره ۷۳ ستاد استانی پیشگیری و مقابله با کرونا؛ تصمیمات مهم برای جلوگیری و پرهیز از هر گونه تجمع در تعطیلات پیش رو(۱۲ الی ۱۵ فروردین ماه) 🔴 تمامی بوستان ها، مراکز تفریحی و فراغتی، مناطق گردشگری و تفریحی و تفرجگاه های شهرها و روستاهای تابعه استان، با هدف جلوگیری از هرگونه تجمع و حضور شهروندان و قطع زنجيره انتقال بيماري تعطیل است. 🔴 توقف وسایل نقلیه اطراف و نزدیک پارک ها، بوستان ها و مراکز تفریحی و گردشگری ممنوع بوده و با خودروهای توقف شده به مانند متخلف برخورد می شود و با توقیف یک ماه خودرو و ۵۰۰ هزار تومان جریمه اعمال قانون خواهند شد. 🔴 هیچگونه خدماتی توسط غرفه ها و سایر مراکز موجود در پارک ها و بوستانها ارایه نخواهد شد. 🔴 اکیپ های انضباط شهری، نیروی انتظامی و نیروهای سد معبر شهرداری به منظور مسدود نمودن راههای ورودی به پارک ها، بوستان ها و مراکز تفریحی شهری و روستایی و جلوگیری از حضور دست فروش ها در داخل پارک ها و اطراف آن اقدامات لازم را به عمل آورده و با متخلفان برخورد قانونی لازم صورت خواهد پدیرفت‌. 🔴 در تعطیلات پیش رو، معابر برون شهری استان و تمامی مسیرهای منتهی به روستاهای استان مسدود خواهد شد. 🔴روستا ها تنها پذیرای ساکنان دائمی خود هستند و پذیرای ساکنان فصلی و دارای ویلا در روستا نخواهند بود. 🔴خروج و تردد از روستاها در ایام 12 تا 15 فروردین تنها در مورد اضطراری ممکن خواهد بود و حتی اهالی روستا بدون ضرورت نباید تردد داشته باشند. 🔴 همکاری مسئولانه آحاد مردم استان، به ویژه در تعطیلات پیش رو و پرهیز از برپایی هر گونه تجمع، مهم ترین ضامن اجرای طرح بوده و مسئولان را در مسیر قطع زنجیره انتقال بیماری کرونا یاری خواهد کرد. @jebhetarom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک ایده ساده جهت ساخت یک سرگرمی جالب برای بچه ها با تیله و کارتون 🔹این روزها که تو خونه‌ایم از فرصت استفاده کنیم و بازی‌های ساده رو یاد بگیریم. @jebhetarom
🌷بیمار کربلا، تو دوا کن مریض را 🌷بیمار کربلا شده ام سالیانِ سال 🌸🌸 🎆امشب ای اهل دعا روح دعا می آید        پسر خامس اصحاب کسا می آید مؤمنین گرد هم آئید به محراب دعا    صف ببندید که مولای شما می آید🎆 ❣میلاد مسعود زین العابدین امام سجاد علیه السلام را خدمت همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض می کنیم ❣ @jebhetarom
🌹﷽🌹 ❤️ از امشب با عاشقانه‌ای متفاوت در دل بحران و و با یادی از شهدای در خدمت شما خوبان هستیم 🌹هر روز دو قسمت تقدیم خواهد شد @jebhetarom
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: @jebhetarom