15.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_شجاعی
#شب_قدر
#کلیپ
💢 چی میشه که خدا بعضیا رو میخره...
براشون می نویسه؛
فلانی .... #شهید
@ostad_shojae
@jihadmughnieh
شهید جهاد مغنیه
#کتابخونی_در_قرنطینه #تنها_میان_داعش #قسمت_سیو_پنجم اما امشب حتی قسمت نبودبا خاطره عشقم باشم که دا
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛
💛
❤️
#کتابخونی_در_قرنطینه
#تنها_میان_داعش
#قسمت_سیو_ششم
میخواست از حال حیدر و داغ دلتنگی اش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد. با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک وپیشانی اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بودکه برایم درددل کرد :
《نرجس دعا کن برامون اسلحه بیارن!》
نفس بلندی کشید تا سینه اش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :
《دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه ها شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه هایی که آمریکا واسه کرده ا میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.》
سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :
《انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط ❤️سیدعلی خامنه ای❤️و
❤️حاج قاسم❤️
پشت ما هستن!》
اماهمین پشتیبانی به قلبش قوت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ
صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و باصدایی خسته خبر داد :
《سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!》 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش راجلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :
《تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما اینواسه روزیه که دیگه ما نباشیم!》
دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که
لبخندی زد و با آرامشی شیرین سوال کرد :
《بلدی باهاش کار کنی؟》
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و اواضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :《نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای داعش به شهر باز شد...》
و از فکر نزدیک شدن داعش به ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت
:《هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.》
با دست هایی که از تصور تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. این نارنجک قرار بود پس ازبرادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزده ام افتاد :
《انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...》 دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به سختی از جا بلند شد و باقامتی شکسته از پله های ایوان پایین رفت...
@jihadmughnieh
کسی که خیلی وازته دل دوسش داری رو تصور کن😍😍😍☺️☺️❤️❤️❤️❤️
خب
حالا تصور کن که اون فرد خیلی نارحته...😳☹️
کارش گیره...
میاد بهت میگه:
فلانی التماس دعا...خیلی کارم لنگه واسم دعاکن🙏🏻
اون یک کلمه گفت اما
.
.
.
.
.
تو چه حالی میشی؟
😰دلشوره
😔ناراحتی
حتی تو خلوت خودت گریه😭
براچی؟
برااینکه نمیتونی ناراحتیشو ببینی...
کاری هم غیر دعا از دستت بر نمیاد...
✅حالا رفیق
امام زمان(عج) گفتن
.
.
.
برامن خیلی دعا کن💔
.
.
.
دعاکن هم فرج من بیاد
هم مشکل تو حل بشه...
امشب شب قدره✨
چجوری دعا میکنیم؟
اللهم عجل لولیک الفرج💘💔
دل شکسته...خریدنی تره...
#دلتنگی
@jihadmughnieh
❌توجه توجه
❗آخرین مهلت استفاده از تخفیفات و هدایای ویژه ماه مبارک رمضان یکشنبه ۴خرداد می باشد و پس از آن اعمال شما به نرخ عادی محاسبه خواهد شد!
✅تخفیفات و هدایای ویژه ماه مبارک رمضان:
۱_قرائت یک آیه = قرائت همه قرآن
۲_یک رکعت نماز=۷۰۰٫۰۰۰رکعت
✳و اکنون تخفیف ویژه و استثنایی امشب💝
اعمال امشب معادل #هزار_شب است!!
بشتابید❗
بشتابید❗
برای ما هم دعا کنید❤
#ليلة_القدر
#و_ما_ادراک_ما_لیلة_القدر
@jihadmughnieh
#بیقرار_شهادت
سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.🚕
اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم
تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!
نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه!💼
اما خبری از پول نبود…
به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی
و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که
پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!
گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!👀
گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم
که این اتفاق براش افتاده…!!!
یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت
و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت … .🙂
خدای من
من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم
به خیال اینکه توشه ای دارم
اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم
هیچی ندارم، خالیه خالی ام …فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت …
خدایا ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟
الهی و ربی من لی غیرک ..
از نوشته های
#شهید_مرتضی_آوینی
@jihadmughnieh
امشب از فرق علی/کعبه پلی زد به بهشت✨🌠😔
چه مراعات نظیری ست/علی،کعبه،بهشت🕋🏞😔
@jihadmughnieh
❌دوستان متاسفانه شرکت کننده ها به حد نصاب نرسیدن😔
❌مسابقه لغو شد✋
@jihadmughnieh
این اولین شبای قدره که سردار کنارمون نیست😭😔
رفقا میخوام بدونم وقتی خبر شهادت سردارو شنیدین چیکارکردین؟👇
@jihademadmoghnieh
#واجب_فراموش_شده
رفقا من از پیامهایی که بعضی عزیزان تو پیوی میدادن متوجه شدم که خیلیها مون نمیدونیم چطوری و بااستفاده از چه کلماتی امر به معروف کنیم؟؟؟😁😅
ببینید رفقا هرکسی برای خودش ارزش قائله☺️...واگر هم کاراشتباهی میکنه فکرمیکنه بااین کار ارزش خودشو بالاتر میبره...☺️
کاری که ماباید بکنیم اینه که گوش زد کنیم که اینکار ارزشت رو میاره پایین و حروم میشی...
چجوری؟
بزارید بایک خاطره از خودم بگم☺️👇
#خاطره
من درجاهای مختلف باخانمهایی که حجاب درستی نداشتن مواجه شدم.
میرم پیششون و تنها جمله ای که میگم اینه که
❤️خیلی حیفه این موهای خوشگلت رو نامحرم ببینه...چه ناخن هایی☺️حیفه هرچشمی بهش بیفته...مراقب باش...
✅این جور جملات و اینطور حرف زدن بافرمول بالا خعلیییی اثر گذاره...
یکبار به یک دختر خانوم تواتوبوس که موهاش دیده میشد این رو گفتم...
لبخندی از روی رضایت زد و روشو کرد اونطرف و شالش رو کشید جلو...وبعدپیاده شد.
یا به دختر داییم گفتم چه ادکلن خوشبویی...ولی حیف😞هرکی از کنارت رد میشه بوش رو حس میکنه☹️
دفه بعد که دیدمش ادکلن نزده بود وگفت خیلی قشنگ مجابم کردی☺️👌
میبینید؟اگه حس عفت و ارزشمندی رو به قلیان بندازیم دیگه لازم نیست کار خاصی انجام بدیم...خودش کارخودشومیکنه😉✅
@jihadmughnieh
شهید جهاد مغنیه
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛 💛 ❤️ #کتابخونی_در_قرنطینه #تنها_میان_داعش #قسمت_سیو_ششم میخواست از حال حیدر و د
❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛❤️💛💛
❤️
#کتابخونی_در_قرنطینه
#تنها_میان_داعش
#قسمت_سیو_هفتم
میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، ام جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :
《دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما شیر دارید؟》 عباس بی معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. میدانستم ازشیرخشک یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. از پله های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :
《پس یوسف چی؟》
هشدار من نه تنها پشیمانش نکرد که با حرکت دستش به ام جعفر اشاره کردداخل حیاط شود و از من خواهش کرد :
《یه شیشه آب میاری؟》
بیقراری های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت که قاطعانه دستور داد :
《برو خواهرجون!》
نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل همسایه را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم ام جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است.
اشاره کرد شیشه را به ام جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقیمانده را در شیشه ریخت. دستان زن بینوا از شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بالفاصله قوطی را به من داد و بی هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. ام جعفر میان گریه و خنده تشکر میکرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در آسمان پرواز میکند که دوباره بیتاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کناردرحیاط دستش را گرفتم و با گریه ای که گلویم را بسته بود التماسش کردم:
《یه ساعت استراحت کن بعد برو!》 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان آسمانی اش شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :
《فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت،
ما با❤️حاج قاسم❤️قرار گذاشتیم!》 ونفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را مشتاقانه به سمت معرکه میکشید؟
@jihadmughnieh
🍃 *﷽ 🍃
استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم
آیت الله کشمیری میفرمود :
در هند یه مرتاضی بود🧘♂، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زندهس یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد.
مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم.
منظورش قم بود. یعنی قم هستش.
پرسیدیم : زندهس یا مرده.
گفت : مرده.
آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود.
این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چندهزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه. ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک!😳
آیت الله کشمیری گفت : دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه.
گفتیم مهدی فرزند فاطمه. مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. 🧐
اونی که منظور شماست این اسمش نیست.
ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها).
به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس، دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟😨
گفتیم چطور مگه؟😧
(اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن) به مرتاض گفتیم :
این امام زمان ماست. ❣
گفت :هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!.🌍❣
💕اللهــم عجــل لولیـک الفــرج💕
@jihadmughnieh
#بیقرار_شهادت
#چشمان_شیدایی💞
در بین بچههای رزمنده، خصوصاً رزمندههای حزبالله لبنان اصطلاح «چشم شیدایی» معروف است. یعنی کسی که چشمهایش داد میزنند شهید خواهد شد! 💗
علی الهادی چنین چشمهایی داشت. من او را تا وقتی که به دفتر حزبالله در بیروت آمد نمیشناختم.
یک روز نوجوانی کم سن و سال به دفتر آمد👱♂ و گفت که میخواهد به سوریه اعزام شود.
من مسئولیتی در دفتر نداشتم. به عنوان یک فرد علاقهمند به کارهای فرهنگی با بچههای حزبالله همکاری میکردم. ولی وقتی دیدم یک نوجوان با ظاهری بهاصطلاح امروزی😎 میخواهد داوطلبانه به سوریه برود، کنجکاو شدم.
جلو رفتم و نگاهی به قد و هیکلش انداختم.
توی دلم گفتم پسر جان تو نمیتوانی از پس چنین جنگی بربیایی.😕 همین را به زبان آوردم و علت تصمیمش برای مدافع حرم شدن را پرسیدم.
سرش را بلند کرد و نگاهم کرد. برای یک آن چشم در چشم شدیم و از نگاهش دلم لرزید.😧
من از چشمهای شیدایی شنیده بودم و حالا نمونه بارزی از این چشمها را روبهرویم میدیدم. 👁 چشمهای علی الهادی داد میزدند که شهید خواهد شد.😔
#شهید_علی_الهادی_حسین
@jihadmughnieh
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌙سخن نگاشت | بهترین دعاها
🔻 در این شبها باید با خدا حرف زد، از خدا باید خواست
🌸 پيامک ويژه سحرهای ماه مبارک رمضان؛ هر روز در👇
@Khamenei_ir
🔴 نوشته عبری تیتراژ زیرخاکی چه معنایی دارد؟
♦️در تیتراژ مجموعه زیرخاکی و به روی سکهای قدیمی نوشتهای عبری دیده میشود.
♦️این نوشته ترجمه عبارت «اسرائیل دزد عتیقه است» میباشد که اشارهای دارد به ماهیت و سابقه صهیونیستها در تاراج ثروت ملتهای مظلوم و علاقه آنان در مالاندوزیهای غیرمشروع
#دزد_عتیقه
#مجموعه_زیرخاکی
eitaa.com/shakhes1
@jihadmughnieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ باز هم مذهبیها ثابت کردند که یکی از متعهّدترین اقشارِ جامعه به قانونِکشور هستند!
🔹حال و هوایِ شب احیا در برخی مساجدِ شهر تهران.
eitaa.com/shakhes1
@jihadmughnieh
مولا علی (ع) : بهترین دوست تو کسی است که تو را شیفته آخرت کند ، و نسبت به دنیا بی رغبت کند و تو را در فرمانبرداری از خدا کمک کند.
دوستهامون چجوری ان؟🤔
#خودمونی✌️🏻
#jihadmughnieh
🌷آیـــت الله جـــاودان:
اگر #گناه روی دل آدم بماند گرفتاری
بار می آورد نشانه اش این است ڪه
نیـم ساعت در #روضــــه مینشینیم
ولی #گــــریه نمی ڪنیم این نشان
می دهد ڪه گرد و خاڪ ردی دل ما
نشسته وگرنه ساخـتمان دل اینگونه
است ڪه با روضـــه بســوزد.
@jihadmughnieh
خب حالا چیکار کنیم تو شب قدر حال داشته باشیم؟
مخصوص کسایی که دنبال راه حل هستن
👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 یک راهکار ویژه برای کسانی که شب قدر حال دعا ندارند.
🔊 حجت الاسلام پناهیان
@gerehgoshayihayemanavi
@jihadmughnieh