می خوایم چیزی گیرمون بیاد؟!✋🏻 حتما گوش کنید...

『🌻』 ‌ #حدیثانه امام‌علی(ع): خوش‌رویی‌تو، نشانگر‌بزرگواری‌و‌کرامت‌نفس‌توست...(: ⸾@jihadmughniyah🌸

#تلنگر🍂 • تا در دنیا هستیم اهل سحر باشیم؛ در قبر آنقدر میخوابیم ڪھ بپوسیم ! #شیخ_علۍاکبر_برهان'رھ'

#شهیدانہ 🌱 حاج‌عمّاࢪمیگفت: اگہ‌دࢪخواستہ‌هایٺ حڪمت‌خدا‌ࢪا دࢪنظࢪبگیࢪے! هیچ‌وقت‌ناࢪاحٺ نخواهےشد... #شہید‌محمدحسین‌محمدخانے

رفــیق شهـــیدم...🕊❤ ⸾@jihadmughniyah🌸

#اندکی‌تفکر✋🏻 اگر میخواهید در نماز حضـور قلب داشتھ باشید، ڪمتر حرف بزنید ! #علامھ_طباطبایۍ'رھ'🌿

#تلنگر🍂 اگر شمــا دنیــا را بھشت نڪنۍ؛ نمیتوانۍ آخرت را بهشت کنۍ ! #آیت_اللّٰھ_حائرۍ'رھ'🌿

『🌸🕊』 #شهیدآنـہ🖤🍃 🔹سال 2015 میلادی #جهاد_مغنیه شهید شد، اینجا بود که شخصیت آن جهادی که پدربزرگ او را دوست داشت، و آن جهادی که پسر عماد بود باهم آمیخته شده بودند. ابو عماد بعد از مراسم دفن بسیار خسته بود؛ بعضی از میهمانان در اتاق پذیرایی منزل بین خودشان می گفتند: (اینبار فرق می کنه، حاج آقا واقعا خسته است). 🌹ابوعماد آن ها را شنید: "واقعا این دفعه فرق می کنه، وقتی سه تا پسرام شهید شدن واقعا خوشحال بودم،حتی وقتی عماد شهید شد برای او خوشحال بودم، اما جهاد(غصه او را گرفت)، کمرم را شکست (صدایش لرزید)". یک نگاه بلند به عکس جهاد انداخت،سکوت مکان را گرفته بود. •|شهید💔جهاد مغنیه🕊|•

『🌸🌱』 سخن‌پدر‌شهید‌جهاد‌مغنیہ:  «همین‌شهداۍبرجستہ‌ۍدنیاۍ اسلام،همین‌شهیدعزیزۍڪہ‌بہ‌ وسیله‌ۍصهیونیست‌ها‌بہ‌شهادت‌ رسید،این‌هاافتخارمیکردندڪہ بچہ‌های‌امامند؛خودشان‌را‌فرزندامام‌میدانستند. این‌شهیدحاج‌عماد‌خودش‌رافرزندامام میدانست».

#تلنگر 🍂 ‴هر وقت احساس کردید ✨ ‴ از امام زمان دور شدید...(:💔 ‴ و دلتون واسه آقـا تنگ نیست...🥀 ‴ این دعای کوچیک رو بخونید 📿 ‴ بخصوص توی قنوت هاتون 🤲🏻 《 لـَیِّـنْ قَلبی لِـوَلِـیِّ أَمـرِکْ 🍃 》 خداجون دلمو‌ واسه امامم‌ نرم‌ کن...|'♥️'| 🌸اللھـُــم عَجِّل لِوَلیِّــکَ الفَرَج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

#دلنوشتــه❤✋🏻 "خوشا آنان که با عزت ز گیتی" "بساط خویش برچیدند و رفتند" "ز کالاهای این آشفته بازار" "شهادت را پسندیدند و رفتند" ⸾⿻@jihadmughniyah

فرمانده‌بود‌امـا . . براۍ‌گرفتن‌غذامثل‌ِبقیه‌رزمنده‌ها توۍصف‌مۍ‌ایستاد☝️🏻 سرصف‌غذا‌هم‌جلویۍهابه‌احترامش‌ کنار‌مۍ‌رفتند،مۍخواستنداو زودترغذایش‌را‌بگیرد🍱، اوهم‌عصبانی‌میشد،رهامیکردومیرفت . .🤐 نوبتش‌هم‌که‌مۍ‌رسید، ‌آشپزهاغذاۍ‌بهتر‌برایش‌مۍ‌ریختند ‌اوهم‌متوجه‌میشدومیدادبه‌پشت‌سرش...♥️ #شهیدمحمودکاوه #خاطرات‌شهدا #شهید