مــادر بـودن سخت تـریـن ❤️
و پر مشقت ترین کار دنیـاست
که تا آخر عمر هم بازنشستگی ندارد❤️
و تنها حقوقی که بابت آن طلب میکند
اندکی عـشق اسـت💗
تقدیم به تمام زنان ومادران دنیا
@jomlatzibaa
یه مثال قشنگ واسه اثبات دلتنگیم بزنم برات؟
-دیدی وقتی بارون دلش برای دیدن خنده گل تنگ میشه ابر رو به گریه میندازه؟
-دیدی گل برای دیدن آفتاب میچرخه و ساقشو خم میکنه؟ آره همرو دیدی!!
منم انقد دلم برات تنگه که برای دیدنت قید بند بند وجودمو، تموم رگای قلبمو، تموم آدمای دورموزدم
@jomlatzibaa
🕊💞
زندگیه دیگه بالا پایین داره...💙
اگه میخوای بدونی کی رفیقته اون موقعی که اون پایینا داری دست و پا میزنی ببین که کی کنارته اون رفیق واقعیته
وگرنه وقتی بالایی همه رفیقتن و کشته مردت
بفرست واسه همون کسی که همیشه کنارته
@jomlatzibaa
دنیا خیلی زیبا خواهد شد اگر بیاموزیم
دروغ نگوییم،
تهمت نزنیم،
مودب باشیم،
صادق باشیم،
انتقاد پذیر باشیم،
دیگران را آزار ندهیم،
وجدان داشتهباشیم،
از کسی بت نسازیم،
از قدرت سوء استفاده نکنیم،
پشت سرکسی غیبت نکنیم،
به عقاید همدیگر احترام بگذاریم،
مسولیت اشتباهاتمان را بپذیریم،
به قومیت وملیت کسی توهین نکنیم،
ناموس دیگران را ناموس خود دانیم،
در مورد دیگران قضاوت و پیش داوری نکنیم
به شعور غرور مردم بازی نکنیم تو صفحات مجازی که امروزه اوج بیشی یافته خودت افسرده نکن
انسانیتم آرزوست.....
@jomlatzibaa
وقتی به زندگی فکر می کنید، این دو نکته را به خاطر داشته باشید
۱. هر چقدر احساس گناه داشته باشید، گذشته تغییر نمی کند!
۲. و هر چقدر استرس داشته باشید
آینده عوض نمی شود!
الانتو درياب عزيزم
@jomlatzibaa
#داستان
🔻روزی ، گرگی در دامنه کوه متوجه یک غار شد که حیوانات مختلف از آن عبور می کنند. گرگ بسیار خوشحال شد و فکر کرد که اگر در مقابل غار کمین کند، می تواند حیوانات مختلف را صید کند. بدین سبب، در مقابل خروجی غار کمین کرد تا حیوانات را شکار کند.
روز اول، یک گوسفند آمد. گرگ به دنبال گوسفند رفت. اما گوسفند بسرعت پا به فرار گذاشت و راه گریزی پیدا کرد و از معرکه گریخت. گرگ بسیار دستپاچه و عصبانی شد و سوراخ را بست. گرگ گمان می کرد که دیگر شکست نخواهد خورد.
روز دوم، یک خرگوش آمد. گرگ با تمام نیرو به دنبال خرگوش دوید اما خرگوش از سوراخ کوچک تری در کنار سوراخ قبلی فرار کرد. گرگ سوراخ های دیگر را بست و گفت که دیگر حیوانات نمی توانند از چنگ من بگریزند.
روز سوم، یک سنجاب کوچک آمد. گرگ بسیار تلاش کرد تا سنجاب را صید کند. اما سرانجام سنجاب نیز از یک سوراخ بسیار کوچک فرار کرد. گرگ بسیار عصبانی شد و کلیه سوراخ های غار را مسدود کرد. گرگ از تدبیر خود بسیار راضی بود.
اما روز چهارم، یک ببر آمد. گرگ که بسیار ترسیده بود بلافاصله به سوی غار پا به فرار گذاشت. ببر گرگ را تعقیب کرد. گرگ در داخل غار به هر سویی می دوید اما راهی برای فرار نداشت و سرانجام طعمه ببر شد.
هیچ گاه روزنه های کوچک زندگیت را به طمع آینده نبند.
@jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی در این شب
مبـارک و فـرخنــده
هرچی خوبیه وخوشبختیه
خدای مهربون
براتون رقم بزنه
دلھاتون ازمحبت گرم باشه
و آرامش مهمون همیشگی
خونـه هاتون باشه
شبتون شـاد
و عیـدتون مبـارک
@jomlatzibaa
درد یــک پنجــــره را پنجـــره ها می فهمند
معنی کور شــــدن را گـــره ها می فهمند
قصـــــه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند
یک نگاهـت به من آموخت که در حرف زدن
چشم هــا بیشتر از حنجره ها می فهمند
نه، نفهمیـــد کســـی منـــزلت شمس مرا
@jomlatzibaa
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیایش شبانه 🤲
بار الها
تنها کوچه ای
که بن بست نيست
کوچه ياد توست
شبتون آروم 🌺
@jomlatzibaa