10.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کم کم غروب ماه خدا دیده میشود
خوشبخت انست که بخشیده میشود ....
@jomlatzibaa
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💙🍃
هر روز برای خودت،
برای دلت🍃🌸
کاری بکن!
این حوالی
باید به دنبال حال خوش دوید
حال بد هر کجا که باشی
کمین می کند🍃🌸
@jomlatzibaa
روزی فرا میرسه که شما در حال خوردن آخرین وعده غذایتان هستید، برای آخرین بار گُلهایتان رو بو میکشید، عزیزی را بغل خواهید کرد و خبر ندارید که آخرین بار هست. به همین دلیل باید هر چیزی رو با ذوق و شوق انجام بدی
قدرِ سالهای مانده ی عُمرت را بدان!
چون تکرار نمیشن...
@jomlatzibaa
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی همین روزهایست که منتظر گذشتش هستیم🌱
@jomlatzibaa
🌸انسان های بزرگ
💓از خودشان توقع دارند و
🌸انسان های کوچک از دیگران
💓اگر کسی خوبیهای تو را
🌸فراموش کرد
💓توخوب بودن رافراموش نکن
@jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا حرفی دارم خواسته ای دارم
پول وکار نمیخواهم
قدرت وشهرت نمیخواهم
فقط از تو میخواهم هیچ امیدی را
ناامید نکنی ...
@jomlatzibaa
اونی که تو بهش میگی قطره،
واسه مورچه سیلابه..
از دید خودتون به مشکلات دیگران نگاه نکنید
و بگید چیزی نیست..
ظرفیت آدما باهم خیلی فرق داره!
@jomlatzibaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جمله معروف هست که میگه؛
با '' خوک '' کشتی نگیرید .
به دوعلت :
اول اینکه کثیف می شید
دوم اینکه"خوک " از این کار خوشش میاد
یه جمله معروف دیگه هم هست
که میگه ؛
خودتون رو به " زور" تو" دل " کسی
جا نکنید
اول اینکه " جا " نمی شید
دوم اینکه " مچاله " می شید
@jomlatzibaa
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اومدم تنهایی تنها
✨من همون تنها ترینم ...
✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ✨
@jomlatzibaa
♥️ℒℴνℯ♥️
تو را می خواهم عزیزترینم؛
برای پرسه زدن های شب عید،
برای نشان کردن یک جفت ماهی قرمز
تو را می خواهم😘
برای صبح، برای ظهر، برای شب
برای همه ی عمر...💋@jomlatzibaa
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ℒℴνℯ♥️
آخ کِه نمیــدانی💋
تو تنها دلبــرِ دلنَـوازِ دِلنشینِ دِلمی...
@jomlatzibaa
روزها رفتند و در چشم سیاهی ریخت
ظلمت شبهای کور دیرپای تو
روزها رفتند و آن آوای لالائی
مرد و پر شد گوشهایم از صدای تو
کودکی همچون پرستوهای رنگینبال
رو بسوی آسمانهای دگر پر زد
نطفهی اندیشه در مغزم به خود جنبید
بود میهمانی بیخبر انگشت بر در زد
میدویدم در بیابانهای وهمانگیز مینشستم در کنار چشمهها سرمست
میشکستم شاخههای راز را، اما
از تن این بوته هر دم شاخهای میرست
راه من تا دوردست دشتها میرفت
من شناور در شط اندیشههای خویش
میخزیدم در دل امواج سرگردان
میگسستم بند ظلمت را ز پای خویش
فروغ_فرخزاد
@jomlatzibaa