دلتنگ گریه های مُحرّم شده دلم. @jomlatzibaa

🔴در قیامت کسی را از قبر بیرون نمی‌آورند که بپرسند اصولگرا بودی یا اصلاح طلب ✅ اما این سوال پرسیده میشود که: در سایه ی رأی تو علـی بیرون آمد یا معاویه @jomlatzibaa

هرکی نرفته کربلا هیچ جایی را ندیده مثل زمین کربلا خدا نیافریده @jomlatzibaa

اونجا که خدا میگه: «قــالَ‌ لا‌تَخافاً، إنَّنِي‌ مَعَكُما‌ أسمَـعُ‌ وأري» «نترسید؛ خودم‌ هواتونو‌ دارم..!» چقدر قشنگ دل آدم‌ قرص‌ میشه✨ @jomlatzibaa

دلِ صد پاره‌ی ما را نگاهی جمع می‌سازد که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را @jomlatzibaa 🏴🏴🏴🏴🏴

فردی "ڪیسه ای طلا" در باغ خود دفن ڪرده بود ڪه بعد از مدتے یادش رفت ڪجا بود. نزد بایزید بسطامی آمد. بایزید گفت: نیمه شب برخیر و تا "صبح نـماز بخوان." اما باید مواظب باشی ڪه لحظه ای ذهنت نزد گمشده ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود. "نیمه شب" به نماز ایستاد و نزدیڪ صبح یادش افتاد ڪجای باغ دفن ڪرده است. سریع نماز خود به هم زد و بیل برداشت و باغ روانه شد و محل را ڪند و ڪیسه ها در آغوش ڪشید. صبح شادمان نزد بایزید آمد و بابت راهنمایی اش تشڪر ڪرد. بایزید گفت: می دانی چه ڪسی "محل سڪه" را به تو نشان داد؟ گفت: نه. گفت: "ڪار شیطان" بود ڪه دماغ اش بر سینه ات ڪشید و یادت افتاد. مرد تعجب ڪرد و گفت: به خدا برای شیطان نمی خواندم. بایزید گفت: می دانم، خالص برای خـدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت "عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه" را بدانے ، دیگر او را رها می ڪنی... نزدیڪ صبح بود، لذت عبادت شبانه را "ملایڪ "می خواستند بر ڪام تو بچشانند، ڪه شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی. چون یڪ شب اگر این لذت را درڪ می ڪردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه شب می رفتے. شیطان یادت انداخت تا نمازت را "قطع ڪنی." چنانچه وقتی قطع ڪردی و رفتی طلاها را پیدا ڪردی دیگر "نمازت را نخواندی" و خوابیدی... "و اینجا بود ڪه شیطان تیر خلاص خود را به تو رها ڪرد. @jomlatzibaa

الهی آمین 🩶 جناب مولانا چه قشنگ دلمون رو آروم میکنه: 🌱 و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند 🩶✨️ @jomlatzibaa

یک چیزهایی قابل جبران نیست ... مثل حرمت هایی که شکسته شد ، دلهایی که شکست ... شخصیت هایی که خورد شد ... و اعتمادی که دیگر نموند ...! اینا قابل بخشش نیست، قابل جبران هم نیست ...! @jomlatzibaa