eitaa logo
جــــــملات فوق العاده زیبـــــــــا🏵️
22.5هزار دنبال‌کننده
76.3هزار عکس
60.8هزار ویدیو
182 فایل
❤کانال جملات فوق العاده زیبا 🌼شامل متن های زیبا 🌸عکس های زیبا و خاص و مناسبتی 🌷استوری ویدئو کلیپ 😄طنزهای شادومعماها ✍متن عاشقانه عارفانه ❤️شما بهترین هستید که بهترین کانال درایتارا انتخاب کردهگیرنده تبلیغات مالک @Manavio69 لینک @jomlatziba
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم وین یک‌دمِ عمر را غنیمت شمریم فردا که ازین دیْرِ کُهَن درگذریم با هفت‌هزار سالگان سربه‌سریم در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش جامی است که عقل آفرین میزندش صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف می‌سازد و باز بر زمین میزندش
ریشه های قالی را تا می کنیم تا سالم بماند. ولی ریشه زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می کنیم و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی! دل می شکنیم و اسمش میشود فهم و شعور! چشمی را اشکبار می کنیم و اسمش را می گذاریم حق ریشه زندگی انسانها را دریابیم و چون ریشه های قالی محترم بشماریم گاهی متفاوت باش... بخشش را از خورشید بیاموز که ترازوئی ندارد… سبک و سنگین نمیکند… جدا نمی سازد... و فرقی نمیگذارد.... به همه از دم روشنایی می بخشد... محبت را بی محاسبه پخش کن... دروازه های قلبت را به روی همه بگشا ....
قلبی که هیچگاه از صداقت خالی نمیشود ♥️ کسی که بخاطر خدا دوستت دارد و فراموشت نمیکند ❤ روزی که در آن گناه نکنی ♥️ دعای خیری که برایت می شود و تو نمیدانی ❤ از خدای مهربان می خواهم که رضایتش را شامل همه ی ما کرده و بهشت را نصیبمان گرداند
زنده بودن حرکتی است افقی از گهواره تا گور ...... اما زندگی کردن حرکتی است عمودی از فرش تا عرش..... زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست. ماموریت ما در زندگی بی مشکل زیستن نیست با انگیزه زیستن است سلطان دلها باش, اما دل نشکن. بگذار همه عاشقت باشن اما تو عاشق یک نفر باش..... طلا باش اما خاکی... ─┅─═ঊঈ 📚 ঊঈ═─┅─
🔸استاد فاطمی نيا مي گويد :علامه جعفری از پدر آیت الله خویی، مرحوم آسید علی اکبر خویی، نقل می کند در قدیم در شهر خوی یک زنی بسیار زیبا بوده. چون شهر کوچک بود همه هم را می شناختند این دختر زیبا نصیب جوانی شد. مکه ای برای این جوان واجب شد. این جوان ذهنش بد جوری مشغول شد که در این مدت طولانی که باید با شتر و...سفر کنم این زن را به چه کسی بسپارم. نزد مقدسی رفت که زنش به او بسپارد او قبول نمی کند و می گوید نامحرم است، چشممان به او می افتد به گناه می افتیم. داشی در خوی بوده مشهور بوده به علی باباخان. به او گفت: می خواهم بروم مکه می خواهم زنم را به شما بسپارم. دخترهایش را صدا زد و گفت: او را ببرید داخل. خیالت تخت برو مکه. جوان رفت مکه بعد از شش هفت ماه با اشتیاق رفت در خونه علی باباخان زنش را تحویل بگیرد. در زد گفت: آمده ام زنم را ببرم. گفتند: بابا علی خان نیست ما نمی توانیم او را تحویل دهیم. 💭 گفت: بابا علی خان کجاست؟ گفتند: تبریز.راه زیادی بود و ماشینی نبود بالاخره خودش را رساند به تبریز. علی باباخان را پیدا کرد. گفت: اینجا چه می کنی؟ گفت: تو این زن را سپرده بودی به من. شنیده بودم که این زن زیبا است. ترسیدم حتی در این حد که بیاد به ذهنم که ببینم این چه شکلی است. به همین دلیل تو که رفتی من تمام مدت را رفتم تبریز تا تو برگردی.» ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
♦️فردی به حکیمی گفت خبر داری که فلانی درباره ات چقدرغیبت کرده؟ حکیم گفت:اوتیری رابه سویم پرتاب کرد که به من نرسید تو چرا آن را برداشتی و در قلبم فروکردی 🔹سبب نقل کینه هاودشمنی هانباشیم
همیشه که نباید بنشینیم و بدی‌هایِ زندگی‌ِمان را مرور کنیم؛ گاهی باید نشست و پا بر روی پا انداخت و خوشی‌ها را شمرد، چای نوشید و پشت کرد به تمامِ نداشتن‌ها و غصه‌هایی که عمری با آن‌ها زندگی کردیم...
تا توانی در جهان یک رنگ باش... قالی از صد رنگ بودن زیرِ پا افتاده است...👌
از حکیمی پرسیدند: چرا هیچ از عیب مردم سخن نمیگویی ؟ حکیم گفت: هنوز از محاسبه عیب های خــودم فارغ نشدم تا به عیب های دیگران بپردازم˝ خوشا به حال آن کس که عیب خودش، اورا از پرداختن به عیب دیگران، باز می دارد...
ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ می‌کند؟ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ... ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ... ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ... ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ؛ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ گران‌بها ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ... ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ..!! ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌کنید؟ ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ..!! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: می‌بینید؟! ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍن‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ.. !! 📌ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ انسان‌ها ﺩﯾﺮ ﺭﻭ می‌شود... .
📔 روزی که به دنیا آمدی و یک نوزاد شدی نپرسیدی که چگونه نفس بکشم؟ چگونه راه بروم؟ یا چگونه حرف بزنم؟ هرچیزی یکی بعد از دیگری آمد. پس چرا حالا نمیتوانی به زندگی اعتماد کنی؟ روزی جوانی از راه رسید و تو یک انسان جوان شدی و عشق شروع به برخاستن در تو کرد و روزی تو پیر خواهی شد زندگی شروع به ناپدید شدن میکند روزی مرگ خواهد آمد و این چرخه کامل میشود. پس چرا تو همیشه سعی در دخالت کردن داری؟ آرام و رها باش
یادت باشه الان غمی که بی حساب ، به زندگی دیگران میدی... خیلی حساب شده دیر یا زود... به زندگی خودت بر می گرده!