📚 مرغ دو منی
شغالی مرغی از خانه پیرزنی دزدید.
پیرزن در عقب او نفرین کنان فریاد می کرد: ای وای! مرغ دو منی مرا شغال برد.
شغال از این مبالغه سخت در غضب شد و از غایت تعجّب و غضب به پیرزن دشنام داد.
در آن میان روباهی به شغال رسید و گفت: چرا این قدر بر افروخته ای؟
شغال گفت: ببین این پیرزن چقدر دروغگو و بی انصاف است. مرغی را که یک چارک هم نمی شود دو من می خواند!
روباه گفت: بده ببینم چه قدر سنگین است!
روباه مرغ را گرفته، روی به گریز نهاد و گفت: به پیر زن بگو مرغ را به پای من چهار من حساب کند!!
@jomlatzibaa
نمک نشناسی
مثل یک بیماریِ مزمن
شیوع پیدا کرده است بینِ مردم!
مهم نیست تو چقدر خودت را
خرجِ حال خوبشان کردی
حالِشان که با تو خوب شد
دلیلِ حالِ بدت می شوند...
مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی
می روند و شیفته ی آدم های
جدیدِ زندگی شان می شوند
مهم نیست تو چقدر دردشان را به
جان خریدی
درد می زنند به جانت
مهم نیست چقدر بارِ تنهایی شان را به دوش کشیدی
در نهایت تنهایَت می گذارند
لطفاً به فرزندانتـان
قدرشناس بودن را یاد دهید
اینجا زخمِ خیلی ها
تازهی همان نمک دانی ست که شکست!
@jomlatzibaa
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿@jomlatzibaa🌿
📌 پشتت به کی گرمه...
🔸 از یک روز شلوغ و کلافهکننده تازه فارغ شده بودم. خاطرات عجیبی رو که امروز سر یک قرارداد کاری به خیر گذرونده بودم، مرور میکردم.
🔹 با خودم گفتم: پشتت به کی گرمه اینقدر تلاش میکنی؟ انگار یه صدایی از ته قلبم گفت: به صاحبالزمان...
مولاجانم به غیر تو کسی رو نداریم بهترین بابای دنیا هوامونو داشته باش🌸🍃
📝 #دلنوشته_مهدوی
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
@jomlatzibaa
گاهی اوقات ببخش و فراموش کن و گاهی هم ببخش و فراموش نکن!
ببخش و حد و مرز تعیین کن؛ ببخش و بیاموز.
ببخش و براشون آرزوی آرامش کن؛ ببخش و از خودت محافظت کن.
گاهی اوقات فراموش کردن بهترین گزینه نیست.
🌿@jomlatzibaa🌿
انسانها ........
در قول و قرار
شبیه هماند...
تنها در عمل است که
باهم فرق دارند
@jomlatzibaa
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط ، يه زن و شوهر با ٤ تا بچه شون جلوی ما بودند.
وقتی به باجه رسيدند و متصدی باجه قیمت بلیط هارو بهشون گفت، ناگهان
رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت،معلوم بود که پول کافی ندارد و نميدانست چه بکند...!!
ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس ١٠ دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت، سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد. مرد که متوجه موضوع شده بود، بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت: متشکرم آقا...!!
مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه هايش شرمنده نشود، کمک پدرم را پذیرفت؛
بعد ازينکه بچه ها همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند، ما آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم.
"آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم"
سعی کنیم ثروتمند زندگی کنیم ، بجاى آنكه ثروتمند بمیریم.
@jomlatzibaa
#قلم_نوشت
کلاغ ها خیلی دوست دارند
عقاب ها را اذیت کنند .
کلاغ با اینکه از عقاب کوچک تر است
اما چون چابک است ،
می تواند سریع بچرخد و مانور بدهد .
گاهی اوقات هنگام پرواز ،
بالای سرِعقاب قرار میگیرد
و به سمت آن شیرجه می رود ،
ولی عقاب می داند
که می تواند اوج بگیرد !
عقاب به جای اینکه از آزارهای کلاغِ
مزاحم ناراحت شود ،
بیشتر و بیشتر اوج می گیرد
و سرانجام کلاغ عقب میافتد.!
وقتی کسی از روی حسادت و غرض ورزی، اذیتتان میکند؛ رو به بالا اوج بگیرید و او را پشت سرتان رها کنید ...
@jomlatzibaa
خدایا
کاری کن در نظر ما لذتِ نان خالی ولی حلال، از نان و کبابِ حرام، بیشتر باشه!
@jomlatzibaa