گفتی بمان،
میخواستم امّا نمیشد
گفتی بخوان،
بغضِ گلویم وا نمیشد
گفتی که تا فردا خداحافظ
ولی آه
آن شب نمیدانم چرا
فردا نمیشد...
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞
فراخایِ جهان
سرشارِ از آزادی و شادیست
اگر این دیو و این دیوار
که میبندد رهِ دیدار،
بگذارد...!
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞
آسمانت همهجا،
سقفِ یکی زندان است
روشنای سحرِ این
شبِ تارانت کو؟
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞
✨
آرزویِ بـدیـن کـوچکی را
تـوانـی بـرآورد 🌸
#شفیعـی_کـدکنـی
﹝@Jomlax ﹞
هیچ میدانی چرا چون موج
در گریز از خویشتن پیوسته می کاهم؟
_زان که بر این پرده ی تاریک،
این خاموشی نزدیک،
آنچه می خواهم نمی بینم،
و آنچه می بینم نمی خواهم.
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞
گفتی بمان،
میخواستم امّا نمیشد
گفتی بخوان،
بغضِ گلویم وا نمیشد
گفتی که تا فردا خداحافظ
ولی آه
آن شب نمیدانم چرا
فردا نمیشد...
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞
ای قرارِ دلِ طوفانیِ بی ساحلِ من
بهرِ آرامشِ این خاطرِ شیدا، تو مرو
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞
همه آرزویم اما، چه کنم که بسته پایم.
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞
گیریم خنجرِ حرفِ تو
بر پهلوی باورها نشست,
نوش دارویی
شرابی
شیونی
شعری, به کارش میکنیم،
دل که چرکین شد, چه کارش میکنیم...
#شفيعى_كدكنى
﹝@Jomlax ﹞
بر درخت زنده بى برگ چه غم
واى بر احوال برگ بى درخت
#شفيعى_كدكنى
﹝@Jomlax ﹞
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شِکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار
#شفیعی_کدکنی
﹝@Jomlax ﹞