جور وا جور
داستان هایی از اتفاقات عجیب در جام های جهانی 4) انهدام مافیای کامورا همیشه این طور نبوده که فوتبا
داستان هایی از اتفاقات عجیب در جام های جهانی:
5) کلمبیا در ماتم
قرار بود جام جهانی 1986 در کشور کلمبیا برگزار شود. مسئولان فدراسیون فوتبال کلمبیا برای گرفتن میزبانی این دوره از بازی ها، تلاش زیادی کردند و همه چیز مهیا شده بود که ناگهان زلزله مهیبی، کلمبیا را لرزاند. شدت تخریب این زمین لرزه به حدی بود که به اماکن ورزشی نیز آسیب جدی وارد کرد. اولین اتفاق پس از زمین لرزه، انصراف کشورهای مختلف از سفر به کلمبیا بود. هیچ کس دلش راضی نمی شد به این کشور سفر کند زیرا کلمبیا حالا دیگر تحت تاثیر قهر طبیعت شده بود و امکان داشت در زمان برگزاری جام جهانی، اتفاقات تلخ دیگری نیز رخ دهد. به همین خاطر مکزیک میزبان این دوره شد.
@jor_va_jor
یک خاطره شگفت انگیز از استاد:کلاس اول یزد بودم سال1340، وسطای سال اومدیم تهران
یه مدرسه اسمم را نوشتند
شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب
ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا
معظلی بود برای من ، هیچی نمی فهمیدم
البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و
بدبختی درسکی می خواندم
تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس
معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده ی من
هر کس درس نمی خواند می گفت: می خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم
@jor_va_jor
با هزار زحمت رفتم کلاس دوم
آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان
همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان
لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند
من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم
میدانستم جام اونجاست
درس داد، مشق گفت که برا فردا بیاریم
انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم
ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست
فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها
همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن
وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم
دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد
زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت
خدایا برا من چی می نویسه؟
با خطی زیبا نوشت : عالی
باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود
لبخندی زد و رد شد
سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم
به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم
به خودم قول دادم بهترین باشم...
آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد
همیشه شاگرد اول بودم
وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم
یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد
چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم به ویژه ما پدران، مادران، معلمان، استادان، مربیان...
يك خاطره از
استاد محمد شاه محمدي
استاد مديريت و روانشناسى
@jor_va_jor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دسته جدیدی از ابرها که ظاهری غیر معمول داشته و نحوه حرکتشان بسیار ترسناک و عجیب است و به گفته بسیاری از محققان شباهت بسیار با ابرهای تعریف شده از روز قیامت دارند.
@jor_va_jor