eitaa logo
جرعه نور
1.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
116 فایل
همراه گرامی شما می توانید پیشنهادات و یا انتقادات خود را به این آدرس ارسال فرمایید https://eitaa.com/jore_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان و دشمنان واقعى من: امام(علیه السلام) در این سخن حکمت آمیزش به حقیقتى قابل توجه اشاره مى کند که آثارش در طول تاریخ زندگى امام(علیه السلام) دیدنى است. مى فرماید: «اگر با این شمشیرم بر بن بینى مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت و اگر تمام دنیا را بر منافق بریزم که مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت»; (لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی; مَا أَبْغَضَنِی; وَلَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی). آن گاه امام(علیه السلام) به گفتارى از پیغمبر اکرم در این زمینه استناد مى جوید و مى فرماید: «این به دلیل آن است که مقدر شده و بر زبان پیامبر اُمّى و درس نخوانده جارى شده که فرمود: اى على! هیچ مؤمنى تو را دشمن نمى دارد و هیچ منافقى تو را دوست نخواهد داشت»; (وَذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضى عَلى لِسَانِ النَّبِیِّ الاُْمِّیِّ(صلى الله علیه وآله); أَنَّهُ قَالَ: یَا عَلِیُّ، لاَ یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ، وَلاَ یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ). جمله «قُضِیَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ...» اشاره به این است که این حقیقت که مؤمنان هرگز على را مبغوض نمى دارند و منافقان هرگز او را دوست نخواهند داشت نخست در علم الهى گذشته و مقدر گشته سپس بر لسان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)جارى شده است. از این حدیث شریف استفاده مى شود که وجود مبارک امیرمؤمنان على بن ابى طالب(علیه السلام) با آن معرفت بالا و آن صفات والا، معیار سنجش مؤمن و منافق بود. مؤمنان که صفات خود را پرتوى از صفات آن بزرگوار مى دیدند به مناسبت تجانس روحى و اعتقادى و اخلاقى به آن حضرت عشق مىورزیدند و منافقان که صفات و اعتقاد خود را در تضاد با صفات و معارف اعتقادى على(علیه السلام)مشاهده مى کردند بغض و کینه او را در دل مى پروراندند. راستى شگفت انگیز است که عالمان معروف اهل سنّت این حدیث را در اکثر منابع خود آورده اند و در عین حال، غیر على(علیه السلام) را بر او ترجیح داده اند. اینکه امام(علیه السلام) مى فرماید: «اگر خیشوم مؤمن (خیشوم به معناى نقطه بالاى بینى است که اگر قطع شود در واقع تمام بینى قطع شده) را با شمشیر بزنم مرا مبغوض نخواهد داشت» براى این است که مؤمن مى داند به یقین در آن مصلحتى بوده و نیز اینکه مى فرماید: «لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیا بِجَمّاتِه(1) عَلَى الْمُنافِقِ...» مفهومش این است که منافقان به قدرى تعصب و کینه و عداوت دارند که تمام دنیا را هم اگر به آنها بدهند دست از راه و روش زشت و انحرافى خود بر نمى دارند. امام(علیه السلام) به کلام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) استناد مى جوید و حدیث معروف آن حضرت را بازگو مى کند، زیرا همه مدعى اند که سخن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) براى آنها قول فصل و آخرین سخن است. این سخن ادعا نیست بلکه واقعیت است و در طول تاریخ زندگى امام(علیه السلام)نمونه هاى زنده اى دارد از جمله مرحوم «کلینى» در کتاب کافى از «حارث بن حصیره» (یکى از یاران على(علیه السلام)) نقل مى کند که در اطراف مدینه مرد سیاه پوستى از اهل حبشه را دیدم که مشغول آبیارى است و انگشتان یک دستش قطع شده است. به او گفتم: چه کسى انگشتان تو را قطع کرده؟ گفت: بهترین مردم دنیا. سپس افزود: ما هشت نفر بودیم که دست به سرقتى زدیم. ما را دستگیر کردند و خدمت على بن ابى طالب بردند و ما به گناه خود اقرار کردیم. امام(علیه السلام) فرمود: از حرام بودن سرقت با خبر نبودید؟ گفتیم: مى دانستیم. دستور داد چهار انگشت ما را (به عنوان حد سرقت) قطع کردند. سپس دستور داد در خانه اى از ما پذیرایى کنند و روغن و عسل (و مواد غذایى مقوى) به ما بدهند تا جاى زخم ها خوب شود سپس ما را از آن خانه بیرون آورند و لباسى نو بر ما پوشاند و فرمود: اگر توبه کنید و راه صلاح را پیش گیرید به نفع شماست و انگشتان شما به شما در بهشت باز مى گردد و اگر چنین نکنید در دوزخ به شما باز مى گردد.(2) در داستان ابن ملجم قاتل امام على بن ابى طالب(علیه السلام) نیز مى خوانیم: هنگامى که ضربه اى بر سر مبارک آن حضرت وارد ساخت او را خدمت على آوردند. به او فرمود: اى دشمن خدا مگر من به تو نیکى نکردم؟ گفت: آرى به من نیکى کردى. فرمود پس چه چیزى باعث شد که این جنایت را انجام دهى؟ گفت: چهل روز شمشیر خود را تیز کردم و از خدا خواستم که به وسیله آن بدترین خلق خدا را به قتل برسانم (و چنین شد.) امام(علیه السلام) فرمود: «فَلاَ أَرَاکَ إِلاَّ مَقْتُولاً بِهِ وَمَا أَرَاکَ إِلاَّ مِنْ شَرِّ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّوَجَل» (دعاى تو مستجاب شده است زیرا) تو را با همین شمشیر خواهند کشت و تو بدترین خلق خدایى.(3)
بلاى عُجب: امام(علیه السلام) در این سخن کوتاه و پرمحتوا به نکته مهمى اشاره مى فرماید که در سیر و سلوک انسان به سوى خدا بسیار تأثیرگذار است. مى فرماید: «کار بدى که تو را ناراحت (و پشیمان) مى سازد نزد خدا بهتر است از کار نیکى که تو را مغرور مى کند»; (سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَة تُعْجِبُکَ). دلیل آن روشن است، زیرا انسان معصیت کارى که از عمل زشت خود ناراحت مى شود به سوى پشیمانى و توبه و جبران آن گام بر مى دارد حال آنکه آن کس که از کار نیک خود مغرور مى گردد گامى به سوى ریاکارى بر مى دارد. توبه آثار شوم آن معصیت را مى شوید در حالى که غرور عُجب و ریا از کارهاى نیک، انسان را به پرتگاه گناهان کبیره مى کشاند. در حدیثى از پیغمبر اکرم مى خوانیم: «مَنْ رَأى أنَّهُ مُسىءٌ فَهُوَ مُحْسِنٌ; کسى که خود را بدکار مى داند او نیکوکار است».(1) به گفته مرحوم مغنیه در فى ظلال نهج البلاغه عکس این مطلب نیز صادق است و آن اینکه گفته شود «مَنْ رَاى إنَّهُ مُحْسِنٌ فَهُوَ مَسىءٌ; کسى که خود را نیکوکار بداند بدکار است» زیرا عُجب و غرور احسانش را تباه کرده و چه بسا سخنانى که ایمان را نیز از اساس متزلزل سازد.(2) در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «خداوند متعال به داود وحى فرستاد: «بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ وَانْذُرِ الصِّدیقینَ; گنهگاران را بشارت ده و صدیقین (والا مقام) را بیم ده» (داود تعجب کرد و) عرض کرد: اى پروردگار چگونه چنین چیزى ممکن است؟ خداوند فرمود: گنهکاران (پشیمان و نادم) را بشارت ده که من توبه آنها را مى پذیرم و از گناهانشان صرف نظر مى کنم و صدیقین را بیم ده که از اعمالشان عُجب به خود راه ندهند».(3) در حدیث دیگرى از آن حضرت چنین آمده است که مى فرماید: دو نفر وارد مسجد شدند یکى عابد بود و دیگرى فاسق اما هنگامى که از مسجد خارج مى شدند فاسق، جزء صدیقان شده بود و عابد از فاسقان. سپس فرمود: این بدان رو است که چون عابد وارد مسجد شد به عبادت خود مى بالید و در این فکر بود و فاسق هنگامى که وارد شد فکرش در پشیمانى بود و پیوسته از گناهان خویش استغفار مى کرد.(4) این سخن را با حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم: خداوند به آن حضرت وحى فرستاد که بعضى از بندگان من در مسیر عبادت تلاش مى کند و شب از خواب خوش و بستر لذت بخش بر مى خیزد و مشغول عبادت مى شود و خود را در عبادت من به سختى و تعب مى اندازد. گاه من او را یک شب یا دو شب گرفتار خواب مى کنم تا در مسیر صحیح گام بردارد، زیرا هنگامى که به خواب مى رود و صبح بیدار مى شود نسبت به خود خشمگین است و خود را سرزنش مى کند و اگر او را در آنچه از عبادت من مى خواهد آزاد بگذارم، چه بسا عُجب و خودپسندى به او عارض شود و از این راه حالتى به او دست دهد که هلاکش در آن است. شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )
چهار فضيلت مهم اخلاقى: امام(علیه السلام) در این چند جمله حکیمانه به رابطه چهار موضوع مهم با چهار موضوع دیگر از صفات انسانى اشاره فرموده است. نخست مى فرماید: «ارزش هر کس به اندازه همت اوست»; (قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ). منظور از همت تصمیماتى است که انسان براى انجام کارهاى مهم مى گیرد و به دنبال آن تلاش مى کند. هر اندازه این تصمیمات والاتر و این تلاش ها گسترده باشد همت انسان بلندتر است و این که امام مى فرماید: ارزش هر کسى به اندازه همت اوست براى آن است که اشخاص والا همت معمولاً تلاش مى کنند تا به مقامات عالى برسند پس نباید ارزش وجودى ظاهرى آنها را امروز ملاحظه کرد بلکه آن نیروى نهفته در درون آنها که نامش همت است باید مقیاس و معیار شمرده شود. در کتاب غررالحکم از امام همین معنا به صورت دیگرى بیان شده است، مى فرماید: «مَنْ شَرَفَتْ هِمَّتُهُ عَظَمَتْ قِیْمَتُهُ; کسى که همت عالى داشته باشد قیمت و ارزش او زیاد است».(1) در حدیث دیگرى از همان حضرت و در همان کتاب مى خوانیم: «ما رَفَعَ أمْرَءٌ کَهِمَّتِهِ وَ لا وَضَعَهُ کَشَهْوَتِهِ; هیچ چیز انسان را به مانند همت او بلندمقام نمى کند و هیچ چیز، او را مانند شهوتش پست نمى سازد».(2) به گفته شاعر: همت بلند دار که مردان روزگار *** از همت بلند به جایى رسیده اند در دومین جمله پرمعناى خود مى فرماید: «راستگویى و صداقتِ هر کس به اندازه شخصیت اوست»; (وَصِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ). زیرا انسان با شخصیت این کار را براى خود ننگ مى داند که به دیگران دروغ بگوید. اضافه بر این، غالبا دیده شده است که دروغ ها بعد از مدتى فاش مى گردد; انسان با شخصیت حاضر نمى شود کارى انجام دهد که در آینده آبروى او را ببرد. در احادیث دیگرى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «الصِدْقُ عِزّ; راستگویى سبب عزت است» و در حدیث دیگرى مى افزاید: «الصِّدْقُ صَلاحُ کُلُّ شَىء وَالْکِذْبُ فَسادُ کُلُّ شَىْء». یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) به نام ابو کهمس خدمت آن حضرت رسید و عرض کرد: (یار وفادار شما) ابن ابى یعفور به شما سلام فرستاده است. فرمود: سلام بر تو و بر او. هنگامى که نزد او رفتى سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر بن محمد به تو مى گوید: «انْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِیٌّ(علیه السلام) عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) فَالْزَمْهُ فَإِنَّ عَلِیّاً(علیه السلام) إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله علیه وآله) بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَأَدَاءِ الاَْمَانَةِ; نگاه کن ببین على(علیه السلام) با چه صفاتى آن مقام را نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیدا کرد آن صفات را داشته باش، زیرا على تنها به این سبب به آن مقام نزد پیغمبر رسید که در سخن گفتن، صادق بود و در اداى امانت امین».(3) این سخن را با حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم، فرمود: «الْجَمالُ صَوابُ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَالْکَمالُ حُسْنُ الْفِعالِ بِالصِّدْقِ; جمال، به سخن حق گفتن است و کمال، به انجام کارهاى نیک توأم با صدق».(4) باید توجه داشت که «مروءة» به معناى جوانمردى، مردانگى، و فتوت و مجموعه اى از شایستگى هاست که در یک انسان باارزش جمع مى شود که شخصیت او را تشکیل مى دهد. سپس در سومین سخن حکمت آمیز خود مى فرماید: «شجاعت هر کس به اندازه بى اعتنایى او (به ارزش هاى مادى) است»; (وَشَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ). روشن است وابستگى هاى انسان به مقام و مال و شهوات دنیا از شجاعت او مى کاهد و او را به اسارت مى کشاند; اما هنگامى که خود را از این امور آزاد سازد، با شجاعت حرف خود را مى زند و راه خود را مى پیماید و در برابر کسى ذلیلانه سر تعظیم فرو نمى آورد و با توکل بر خدا در برابر حوادث سخت مى ایستد. در لسان العرب آمده است که «أنَفْ» (بر وزن هدف) به معناى کراهت داشتن چیزى و خود را برتر از آن دانستن است، بنابراین «أنف» در جمله بالا مى تواند اشاره به بى اعتنایى نسبت به ارزش هاى مادى باشد. آن گاه امام(علیه السلام) در چهارمین و آخرین سخن حکیمانه اش مى فرماید: «عفت هر کس به اندازه غیرت اوست»; (وَعِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ). «غیرت» به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه عبارت از انزجار طبیعى انسان نسبت به تصور شرکت دیگران در امورى است که مورد علاقه اوست و به تعبیر دیگر غیرت به معناى حفظ ارزش هاى مربوط به خود و جلوگیرى از تجاوز دیگران به حریم اوست که غالباً در عرف ما در امور ناموسى به کار مى رود. بدیهى است کسى که نسبت به نوامیس خود غیرت دارد هرگز حاضر نمى شود به نوامیس دیگران چشم خیانت بدوزد، بنابراین هر اندازه غیرت انسان بیشتر باشد عفت او هم بیشتر خواهد بود.
راه پيروزى: امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه و پرمایه در سه جمله کوتاه رمز پیروزى را در کارها بیان مى کند. نخست مى فرماید: «پیروزى در گرو تدبیر است»; (الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ). «حَزْم» که به معناى دوراندیشى و مطالعه عواقبِ کار است، یکى از مهم ترین عوامل پیروزى است، زیرا افراد سطحى نگر که گرفتار روزمرّگى هستند در برابر حوادث پیش بینى نشده به زودى به زانو در مى آیند و رشته کار از دستشان بیرون مى رود و شکست مى خورند. در حدیث دیگرى در غررالحکم امام مى فرماید: «مَنْ أخَذَ بِالْحَزْمِ اسْتَظْهَرَ وَمَنْ أضاعَ الْحَزْمَ تَهَوَّرَ; کسى که حزم و دوراندیشى بر گیرد پیروز مى گردد و کسى که آن را ضایع کند به هلاکت مى افتد».(1) سپس امام(علیه السلام) در جمله دوم مى فرماید: «حزم و دوراندیشى در گرو به کار گرفتن فکر است»; (وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْیِ). «اجالة» به معناى جولان دادن و «رأى» به معناى فکر است و منظور از جولان دادن فکر این است که انسان همچون اسب سوارى که در تمام اطراف میدان نبرد، قبل از شروع گردش مى کند تا از نقاط ضعف و قوت با خبر شود، باید در مسائل مهم نیز چنین کند و تمام جوانب یک مسئله را از خوب و بد بدون اغماض بررسى کند تا بتواند تصمیم صحیح بگیرد. شخصى به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: اى رسول خدا! به من سفارشى کن. فرمود: اگر بگویم مى پذیرى؟ عرض کرد: آرى! پیامبر این جمله را سه بار تکرار کرد و در هر سه بار آن مرد گفت: آرى اى رسول خدا! پیامبر فرمود: «فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْر فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ; من به تو سفارش مى کنم هنگامى که تصمیم بر انجام کارى گرفتى در عاقبت آن بیندیش اگر کار صحیحى بود انجام ده و اگر گمراهى بود از آن خوددارى کن».(2) به یقین حزم و دوراندیشى ایجاب مى کند که انسان افزون بر استفاده از فکر خویش، از افکار دیگران نیز بهره بگیرد، همان گونه که در حدیثى از امام باقر(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پرسیدند حزم و دوراندیشى چیست؟ فرمود: مشورت با صاحب نظران و پیروى از آنها».(3) گاه براى رسیدن به پیروزى باید از نقشه پیچیده و مختلفى استفاده کرد که آگاهى دشمن بر آن سبب نابود شدن وى است، از این رو امام(علیه السلام) در سومین و آخرین جمله حکمت آمیز فوق مى فرماید: «تفکر صحیح در گرو نگه دارى اسرار است»; (وَ الرَّأْیُ بِتَحْصِینِ الاَْسْرَارِ). در حدیث دیگرى که از امام(علیه السلام) در غررالحکم نقل شده مى خوانیم: «سِرُّکَ أسیرُکَ فَانْ أفْشَیْتَهُ صِرْتَ أسیرَهُ; راز تو اسیر توست; اما اگر آن را افشا کردى تو اسیر آن مى شوى».(4) در حدیث دیگرى از امام جواد(علیه السلام) آمده است: «إِظْهَارُ الشَّیْءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ; اظهار کردن چیزى (سرى از اسرار) پیش از آنکه مستحکم شود و به نتیجه برسد موجب فساد آن است».(5) از بعضى روایات معصومین استفاده مى شود که اسرارتان را حتى به همه دوستان هم نگویید، زیرا احتمال تغییر حالت در آنان وجود دارد. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «لاَ تُطْلِعْ صَدِیقَکَ مِنْ سِرِّکَ إِلاَّ عَلَى مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ عَدُوُّکَ لَمْ یَضُرَّکَ فَإِنَّ الصَّدِیقَ قَدْ یَکُونُ عَدُوَّکَ یَوْماً مَا; اسرارت را حتى به دوستت مگو مگر در آنجا که اگر دشمن تو بر آن سر آگاه شود ضررى به تو نمى رساند، زیرا دوست ممکن است روزى به صورت دشمن درآید».(6) گفتنى است که انسان گاهى سر خود را براى دوست مطمئنى بیان مى کند غافل از آنکه آن دوست نیز ممکن است دوست مطمئن دیگرى داشته باشد و سومى نیز به همین صورت، ناگاه متوجه مى شود که اسرارش همه جا بر سر زبان هاست. از این رو شاعر پرمایه، سعدى شیرازى مى گوید: به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشاى * که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز!(7) *** پی نوشت: (1). غررالحکم، ص 457، ح 10870. (2). کافى، ج 8، ص 149، ح 130. (3). بحارالانوار، ح 72، ص 100، ح 16. (4). غررالحکم، ص 320، ح 7415. (5). بحارالانوار، ج 72، ص 71، ح 13. (6). همان، ج 71، ص 177، ح 15. (7). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب نهایة الارب (شهاب الدین نویرى) 
حمله هاى خطرناك: امام(عليه السلام) در اين كلام حكمت آميزش به يكى از تفاوت هاى ميان افراد با شخصيت و بزرگوار و افراد پست و بى ارزش اشاره مى كند و مى فرمايد: «بترسيد از حمله افراد با شخصيت به هنگام نياز و گرسنگى و از حمله افراد پست به هنگام سيرى»; (احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إِذَا جَاعَ، وَاللَّئِيمِ إِذَا شَبِعَ). در اين كه منظور از گرسنگى و سيرى در اين عبارت حكيمانه معناى كنايى آن مراد است يا معناى حقيقى در ميان مفسران نهج البلاغه گفت و گو است; جمعى گرسنگى را كنايه از هرگونه نياز و يا تحت فشار و ظلم واقع شدن دانسته اند بدين ترتيب معناى جمله چنين مى شود: افراد بزرگوار و با شخصيت تنها هنگامى دست به حمله مى زنند كه به آنها ستم شود و يا نياز مبرم براى ادامه حيات پيدا كنند كه در اين صورت براى گرفتن حق خود و دفاع در مقابل ظالمان غيرت آنها به جوش مى آيد و حمله جانانه اى مى كنند; ولى لئيمان هنگامى كه به نوايى برسند و بر مراد خويش سوار گردند طغيان مى كنند و افراد بى گناه را مورد حمله قرار مى دهند همچون حيوانات درنده اى كه پس از سيرى، مست مى شوند. در حالى كه بعضى ديگر معتقدند «جُوع» در اينجا به همان معناى حقيقى يعنى گرسنگى است و «شَبَع» به معناى سيرى است و آن را اشاره به اين نكته مى دانند كه افراد شجاع و با شخصيت پيش از رفتن به ميدان نبرد كمتر غذا مى خوردند مبادا ضربه اى بر شكم آنها وارد شود و غذا بيرون ريزد و موجب سرافكندگى آنان شود; ولى لئيمان چنين نيستند و در هر حال تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد. شاعر عرب مى گويد: لا يَصْبِرُ الْحُرُّ تَحْتَ ضَيْم * وَإنَّما يَصْبِرُ الْحِمارُ آزادمرد در زير ستم صبر نمى كند. اين الاغ است كه صبر مى كند! شاعر ديگرى نيز مى گويد: إذا أنْتَ أكْرَمتَ الكَريمَ مَلَكَتَهُ * وَإنْ أنْتَ أكْرَمتَ اللَئيمَ تَمَرَّدَا (1) اگر شخص كريم را اكرام و احترام كنى مالك او مى شوى ولى اگر لئيم را اكرام كنى (بيشتر) سرپيچى مى كند.(2) شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )
راه تسخير دل ها: امام در اين كلام حكمت آميز درس مهمى براى صيد دل ها و جلب و جذب دوستان مى دهد. مى فرمايد: «دل هاى انسان ها وحشى و رمنده است هركس با آنها انس گيرد رو به سوى او مى كنند»; (قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ). اشاره به اينكه انسان، نسبت به كسانى كه نمى شناسد نوعى احساس بيگانگى مى كند; ولى اگر طرف مقابل از طريق محبت وارد شود در برابر او رام مى شود. به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه اين مطلب براى انسانى كه تازه در شهر يا در محله اى وارد مى شود و سكنا گزيند كاملاً محسوس است او حتى از همسايگان نزديكش فاصله مى گيرد اما اگر چند بار با او سلام و عليك كنند و به ديدارش بروند و هديه اى برايش بفرستند رابطه دوستى آنها مستحكم مى شود. آنچه بعضى پنداشته اند كه اين كلام حكمت آميز با اصل مدنىّ بالتبع بودن انسان سازگار نيست اشتباه بزرگى است. درست كه انسان ذاتاً روح اجتماعى دارد و نمى تواند تنها زندگى كند و تمام پيشرفت ها و موفقيت های بشر در سايه همين روح اجتماعى است; ولى اين بدان معنا نيست كه در برابر هر فرد ناشناخته اى اظهار محبت و دوستى كند و با او الفت بگيرد; الفت گرفتن احتياج به مقدمات دارد همان گونه كه عداوت و دشمنى نيز مقدماتى مى خواهد و نظر امام(عليه السلام) به اين حقيقت است كه در روايات ديگرى نيز وارد شده و در گفتار معروف: «الاْنْسانُ عَبيدُ الاحْسانِ; انسان بنده احسان است» منعكس است. شاعر عرب نيز مى گويد: وَإنّى لَوَحْشِىٌّ إذا ما زَجَرْتَني *** وَإنّى إذا ألَّفْتَني لاََلُوفٌ هنگامى كه از من دورى كنى من از تو رميده مى شوم ولى هنگامى كه از در الفت در آيى با تو الفت مى گيرم. اين كه در بعضى از شروح به واسطه حل نشدن مشكل «مدنىٌّ بالطبع» بودن انسان يا وحشى بودن قلوب اين تفسير را پذيرفته اند كه منظور از «رجال» همه انسان ها نيستند بلكه افراد بزرگ و قدرتمندِ اجتماع اند، تفسير نادرستى به نظر مى رسد، زيرا ظاهر عبارت اشاره به همه يا اغلب انسان هاست نه گروه اندكى. شاهد اين سخن حديثى است كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «ثَلاَثٌ يُصْفِينَ وُدَّ الْمَرْءِ لاَِخِيهِ الْمُسْلِمِ يَلْقَاهُ بِالْبُشْرِ إِذَا لَقِيَهُ وَيُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ إِذَا جَلَسَ إِلَيْهِ وَيَدْعُوهُ بِأَحَبِّ الاَْسْمَاءِ إِلَيْهِ;(1) سه چيز است كه محبت انسان را نسبت به برادر دينى اش صفا مى بخشد: با چهره گشاده با او روبرو شود و در مجلس جاى مناسب به او دهد و او را به محبوب ترين نام هايش صدا بزند».(2) : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )
عيوب پنهان: امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اش اشاره به نكته مهمى كرده مى فرمايد: «عيب تو (از چشم ها) پنهان است تا وقتى دنيا به تو اقبال دارد» (عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ). «جَدّ» در لغت معانى زيادى دارد از جمله: عظمت، كه آيه شريفه (إنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبّنا) به آن ناظر است و به معناى بهره، نصيب، نعمت و بخت. در جمله بالا اشاره به همان بهره و نصيب دنيوى است كه گاهى از آن به بخت و شانس تعبير مى شود. امام در واقع در اين عبارت كوتاه به چند نكته اشاره فرموده است: نخست هنگامى كه دنيا به كسى اقبال كند تمام عيوب او را به فراموشى مى سپارند، بلكه گاهى عيب را حُسن معرفى مى كنند و به عكس، هنگامى كه دنيا به كسى پشت كند صفات برجسته او را ناديده مى گيرند، بلكه گاهى عيب مى شمرند و اين اشتباه بزرگى است كه بسيارى از مردم گرفتار آن اند. ديگر اين كه انسان بايد تنها نگاه به سخنان مردم نكند و بكوشد عيوب خويش را كه از چشم آنها به سبب اقبال دنيا پنهان شده، دريابد و نيز محاسن و صفات نيك خود را كه به دليل پشت كردن دنيا به او در نظر مردم ناچيز شمرده مى شود كم نشمرد. ديگر اين كه از زوال نعمت ها نگران نشود شايد خداوند مى خواهد بدين وسيله عيوب او را روشن سازد تا براى برطرف كردن آن بكوشد كه اين خود نعمتى از سوى پروردگار محسوب مى شود. اين گفتار حكيمانه امام پيام ديگرى نيز دارد و آن اين كه به هنگام اقبال دنيا به انسان، مغرور نشود و خود را برىء از عيوب نداند، چرا كه مردم عيوب او را ناديده مى گيرند و اى بسا از وى چنان تمجيد كنند كه سبب غرور او گردد. شبيه اين گفتار سخن حكيمانه اى است كه در حكمت نهم آمده بود كه امام فرموده بود: (إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَد أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ; هنگامى كه دنيا به كسى روى آورد نيكى هاى ديگران را به او عاريت مى دهد و هنگامى كه دنيا به كسى پشت كند نيكى هاى خودش را نيز از او سلب مى نمايد). در زبان عرب ـ و احتمالاً زبان هاى ديگر ـ نيز ضرب المثل هاى جالبى در اين زمينه آمده است از جمله در يك ضرب المثل عربى مى خوانيم: «إذا أقْبَلَ الْبَخْتُ لَباضَتِ الدُّجاجَةُ عَلَى الوَتَد، وَإذا أدْبَرَ الْبَخْتُ أسْعَرَ الْهاوَنُ فِي الشَّمْسِ; (1) هنگامى كه دنيا به انسان اقبال كند مرغ روى نوك ميخ تخم مى گذارد و هنگامى كه دنيا بانسان پشت كند هاون در برابر آفتاب آتش مى گيرد». : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )
سخاوت واقعى: امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به نکته دقیق و آموزنده اى اشاره کرده، مى فرماید: «سخاوت آن است که ابتدایى (و بدون درخواست) باشد; اما آنچه در برابر تقاضا داده مى شود یا از روى حیاست و یا براى فرار از مذمّت»; (السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً، فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَة فَحَیَاءٌ وَتَذَمُّمٌ). سخاوت را این گونه تفسیر کرده اند: حالت و فضیلتى درونى است که انسان را به بذل مال به مستحقان و نیازمندان بدون عوض وا مى دارد. بر این اساس اگر کسى درخواستى کند و از آبروى خود به وسیله درخواست مایه بگذارد، آنچه سخاوتمندانه مى بخشد در واقع عوض آبروى اوست و به راحتى نمى توان نام آن را سخاوت گذاشت و نیز بخشش که پس از درخواست صورت مى گیرد ممکن است بدین سبب باشد که اگر بخشش نکند، درخواست کننده و یا مردمى که از آن آگاهى مى یابند او را نکوهش و مذمت کنند، بنابراین بخشش در برابر نجات از مذمت مردم واقع شده است و بدون عوض نیست و به تعبیر عموم مردم براى رودربایستى است. بنابراین سخاوت خالص و حقیقى آن است که انسان پس از آگاهى بر نیازمندى افراد آبرومند، در حل مشکل آنها به صورت پنهانى بکوشد و نیازى به سؤال نباشد. قرآن مجید در سوره «بقره» هنگامى که سخن از اهمیت انفاق و آثار و برکات آن به میان مى آورد بر انفاق به کسانى تأکید مى کند که روى سؤال ندارند و به دلیل عفت و مناعت طبع مردم آنها را در زمره اغنیا مى دانند، مى فرماید: (یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسیمَاهُمْ لاَ یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا).(1) درباره اهمیت سخاوت در آیات قرآن و روایات اسلامى بحث هاى زیادى آمده است از جمله در حدیثى از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله)مى خوانیم: «السَّخاءُ خُلْقُ اللّهِ الاْعْظَمِ; سخاوت صفت بزرگ خداست».(2) در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «السَّخَاءُ مِنْ أَخْلاَقِ الاَْنْبِیَاءِ وَهُوَ عِمَادُ الاِْیمَانِ وَلاَ یَکُونُ مُؤْمِنٌ إِلاَّ سَخِیّاً; سخاوت از اخلاق پیامبران و ستون ایمان است و هیچ مؤمنى نیست مگر این که صاحب سخاوت است».(3) بى شک، سخاوت هر قدر بیشتر و در مورد مناسبت تر و بدون هیچ گونه عوض مادى و معنوى و کاملاً به صورت ابتدایى باشد پرارزش تر است. این سخن را با حدیثى از کتاب کافى از امام صادق(علیه السلام) پایان مى دهیم، فرمود: گروهى از یمن خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آمدند و میان آنها مردى بود در مکالمه با پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) درشت گو و سرسخت تا آنجا که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خشمگین شد و از شدت غضب عرق در پیشانى او آشکار گشت و چهره در هم کشید و چشم از او برداشت و به زمین نگاه کرد. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: پرورگارت به تو درود مى فرستد و مى گوید: این مرد سخاوتمندى است که پیوسته اطعام مى کند. خشم پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرو نشست سر را بلند کرد و فرمود: اگر جبرئیل از سوى خداوند متعال به من خبر نداده بود که تو مرد سخاوتمندى هستى و پیوسته اطعام طعام مى کنى تو را طرد مى کردم تا عبرتى براى دیگران باشى. آن مرد گفت: آیا پروردگار تو سخاوت را دوست دارد؟ پیامبر فرمود: آرى. آن مرد شهادتین بر زبان جارى کرد و مسلمان شد و گفت: به خداوندى که تو را به حق مبعوث کرده هرگز کسى را از مالم محروم نساختم. : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )
چهار جمله پربار امام(علیه السلام) در این کلام حکیمانه و پرمایه خود در ضمن چهار جمله کوتاه به چهار مطلب مهم اشاره کرده، مى فرماید: «هیچ ثروت و بى نیازى چون عقل»; (لاَ غِنَى کَالْعَقْلِ); «و هیچ فقرى همچون جهل»; (وَلاَ فَقْرَ کَالْجَهْلِ); «و هیچ میراثى چون ادب»; (وَلاَ مِیرَاثَ کَالاَْدَبِ); «و هیچ پشتیبانى چون مشورت نمى باشد»; (وَلاَ ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ). درباره اهمیت عقل همین بس که اگر عقل و تدبیر باشد همه چیز به دنبال آن خواهد آمد مال و ثروت را با عقل و تدبیر به دست مى آورند، مقام و شخصیت نیز زاییده عقل است و آسایش و آرامش و سعادت دو جهان با عقل حاصل مى شود. به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه در قرآن مجید واژه عقل و علم و مشتقات آنها ۸۸۰ مرتبه آمده است و این نشانه اهمیت فوق العاده قرآن و اسلام به مسأله عقل است. روایات اسلامى نیز درباره اهمیت عقل فوق حد احصا و شمارش است. مرحوم کلینى در جلد اول کافى در کتاب العقل والجهل احادیث بسیار فراوان و پرمایه اى درباره اهمیت عقل از پیغمبر اکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) نقل کرده است. ابن ابى الحدید بخشى از آن را در شرح خود ذیل همین کلام حکمت آمیز از کتاب کامل مبرد نقل کرده از جمله این که رسول خدا فرمود: «ما قَسَمَ لِلْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ وَفِطْرُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ صَوْمِ الْجاهِلِ وَ إقامَةُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ وَما بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً حَتّی یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَحَتّی یَکُونَ عَقْلُهُ أفْضَلَ مِنْ عُقُولِ جَمیعِ أُمَّتِهِ; خداوند هیچ نعمتى را برتر از عقل در میان بندگانش تقسیم نکرده است. خواب عاقل از شب زنده دارى جاهل (و عبادت شبانه او) برتر و روزه نگرفتنش از روزه (مستحبى) جاهل برتر و توقفش از سفر جاهل (براى اطاعت پروردگار یا جهاد) مهم تر است و خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر این که عقلش کامل شد و عقل او برتر از عقول تمام امتش بود. در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «صَدیقُ کُلُّ أمْرء عَقْلُهُ وَعَدُوُّهُ جَهْلُهُ; دوست هر کس عقل اوست و دشمنش جهل اوست». در نقطه مقابل عقل جهل و نادانى بدترین فقر و تنگدستى است، زیرا انسان جاهل و نادان هم ثروتش را از دست مى دهد و هم آبرو و حیثیتش را و در یک کلمه دین و دنیایش را تباه مى کند. البته منظور از عقل، همان گونه که در روایات اسلامى آمده همان هوش و فراستى است که انسان را به خدا و اطاعت او نزدیک مى کند و از زشتى ها دور مى سازد. در دنیاى دیروز و امروز افراد ظاهراً عاقلى بوده اند که سال ها بر کشورهایى حکومت کرده اند ولى بسیارى از آنها فاقد عقل به معنایى که در بالا آمد بوده اند. هوش و ذکاوت آنها نوعى شیطنت بوده است، همان گونه که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که بعضی از یاران آن حضرت درباره عقل از محضرش سؤال کردند فرمود: «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَاکْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ; عقل چیزى است که انسان به وسیله آن خدا را پرستش مى کند و بهشت را به دست مى آورد». راوى عرض کرد مى گویند معاویه عاقل است؟ فرمود: این نوعى شیطنت شبیه عقل است و عقل نیست. اما در مورد ادب همین بس که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیثى که در غررالحکم آمده مى فرماید: «خَیْرُ ما وَرَّثَ الاْباءُ لِلاْبْناءِ الاْدَبُ; بهترین چیزى که پدران براى فرزندان به ارث مى گذارند ادب است». و در حدیث دیگرى در همان کتاب از آن حضرت مى خوانیم: «قَلیلُ الاْدَبِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ النَّسَبِ; کمى ادب بهتر از برجستگى بسیار نسب است». منظور از ادب حسن معاشرت با مردم و تواضع در برابر خلق و خالق و برخورد پسندیده با همه افراد است. معنى اصلى واژه ادب دعوت کردن است و از آنجایى که اخلاق نیک و برخورد شایسته مردم را به خوبى ها دعوت مى کند آن را ادب نامیده اند. جمله زیبایى نیز از حکیم ایرانى بزرگمهر در این زمینه نقل شده است که مى گوید: بهترین میراثى که پدران براى فرزندان گذارده اند ادب است، زیرا کسى که داراى ادب باشد به وسیله آن مى تواند اموال فراوانى کسب کند; ولى اگر پدر مال فراوانى بدون ادب براى فرزند گذاشته باشد فرزند با بى ادبى و نادانى همه را تلف کرده و از مال و ادب تهى دست مى شود. آنچه امام(علیه السلام) درباره مشورت در اینجا بیان فرموده و آن را بهترین پشتیبان شمرده است مطلبى است که به تعبیرات دیگر در سایر سخنان امام(علیه السلام) وارد شده است. حقیقت این است که اسلام دین استبداد به راى نیست; اسلام مى گوید: خداوند تمام علم و دانش و عقل را به یک یا چند نفر نداده بلکه در میان بندگان خدا تقسیم کرده است.
دو شاخه مهم صبر امام در این گفتار حکیمانه، صبر و شکیبایى را بر دو گونه تقسیم مى کند. مى فرماید: «صبر بر دو قسم است صبر در برابر انجام کار خوبى که دوست ندارى و صبر بر ترک کار بدى که دوست دارى»; (الصَّبْرُ صَبْرَانِ: صَبْرٌ عَلَى مَا تَکْرَهُ، وَصَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ). در واقع نوع اول اشاره به صبر در برابر مشکلات عبادت است و نوع دوم اشاره به شکیبایى در مقابل ترک معصیت و آنچه بعضى از شارحان گفته اند: نوع اول از نوع دوم سخت تر است، گفتار صحیحى به نظر نمى رسد، زیرا موارد، کاملاً مختلف است; گاه مورد اول مهم تر است و گاه مورد دوم تا اطاعت چه اطاعتى باشد و معصیت چه معصیتى. نیز آنچه بعضى دیگر از آنان گفته اند که صبر در این دو مورد از دو مقوله و دو ماهیت است آن هم به نظر درست نمى آید، زیرا صبر به معناى کف نفس و خویشتن دارى و مقاومت در برابر مشکلات است; گاه مشکل انجام طاعتى است و گاه مشکل ترک معصیتى. بر این پایه پیمودن راه حق و رسیدن به مقام قرب پروردگار و حتى رسیدن به اهداف و مقامات مادى در دنیا راه صاف و هموارى نیست. در این راه سنگلاخ ها، گردنه هاى صعب العبور، پرتگاه ها و حیوانات درنده و دزدان خطرناک وجود دارد. اگر صبر و مقاومت انسان کم باشد، با برخورد به این موانع از راه مى ماند و به مقصد نمى رسد. به همین دلیل صبر و استقامت مهم ترین وسیله پیروزى انسان در دنیا و آخرت است، از این رو قرآن مجید مى فرماید: «(إِنَّ الَّذینَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ); به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى یگانه است سپس استقامت ورزیدند فرشتگان بر آنان نازل مى شوند و مى گویند: نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است». بنابراین نزول و حمایت فرشتگان از مؤمنان در درجه اول مشروط به صبر و استقامت است و در جاى دیگر، قرآن مجید مى گوید: «فرشتگان بر بهشتیان از هر درى وارد مى شوند به آنها به خاطر صبر و استقامتشان درود مى گویند. چه نیکو است سرانجام آن سراى جاویدان; (وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ باب * سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ). : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
وَ قَالَ (علیه السلام): الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ.  دامنه غنا و فقر: امام در اين كلام پربارش اشاره به آثار غنا و فقر مى كند و مى فرمايد: «بى نيازى در غربت وطن است و نيازمندى در وطن غربت»; (الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ; وَالْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ). وطن جايى است كه انسان در آنجا متولد شده و چشم به روى خويشاوندان و بستگان و نزديكان گشوده و مورد علاقه آنها قرار گرفته و در هر گوشه و كنار، آشنايى دارد و غربت جايى است كه انسان نه آشنايى دارد و نه دوست مهربانى و نه يار و مددكارى. امام مى فرمايد: شخص غنى هر جا برود به موجب غنايش پيوندهاى محبت را با اين و آن برقرار مى سازد و به سبب بذل و بخشش ياران و مددكارانى پيدا مى كند; ولى شخص فقير حتى در وطن خويش دوستان و بستگان را از دست مى دهد و گاه به صورت موجودى فراموش شده در مى آيد. پيام امام در اين سخن اين است كه مؤمنان بايد بكوشند و بى نياز شوند و به هنگام غنا و بى نيازى از مال و ثروت خويش براى جلب و جذب قلوب و كمك به نيازمندان استفاده كنند، از عواقب فقر بترسند، چرا كه فقر مايه ذلت و گاه مطابق بعضى از روايات سبب كفر مى شود. البته اين فقر با فقرى كه در روايات از آن تعريف شده تفاوت آشكارى دارد; فقر ممدوح به معناى «ساده زيستن» و يا «فقر الى الله» است. در اين باره در ذيل حكمت سوم شرح بيشترى داشتيم. : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )
سرمايه بى پايان: امام(علیه السلام) در این گفتار کوتاه و حکمت آمیز به اهمیت قناعت اشاره کرده مى فرماید: «قناعت مالى است که هرگز تمام نمى شود»; (الْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ یَنْفَدُ). در تعریف قناعت مى توان گفت: حالتى است که انسان با داشتن آن به حد اقل ضروریات زندگى مى سازد و به دنبال زرق و برق و اضافاتى که فکر و وقت انسان را پیوسته به خود مشغول مى دارد و آلوده انواع محرمات مى کند نمى رود. داشتن این روحیه به منزله ثروت پایان ناپذیر است، چرا که انسان را از تمام ثروت هاى دنیا بى نیاز مى سازد; همواره سربلند زندگى مى کند و با عزت و آبرو ادامه حیات مى دهد. دست نیاز به سوى دیگران دراز نمى کند و عمر خود را در مسیر تشریفات و تجملات بر باد نمى دهد. در گفتار حکیمانه 44 که قبلاً گذشت امام(علیه السلام) در فضیلت قناعت پیشگان فرمود: «طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَعَمِلَ لِلْحِسَابِ وَقَنِعَ بِالْکَفَافِ; خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند. به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد». در خطبه 192 نیز امام در میان اوصاف انبیا این وصف برجسته را شمرده بود: «مَعَ قَنَاعَة تَمْلاَُ الْقُلُوبَ وَالْعُیُونَ غِنًى; آنها داراى قناعتى بودند که دل ها و چشم ها را پر از بى نیازى مى کرد». در بحارالانوار نیز از آن حضرت نقل شده که فرمود: «طَلَبْتُ الْغِنَى فَمَا وَجَدْتُ إِلاَّ بِالْقَنَاعَةِ عَلَیْکُمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا; من در جستجوى توانگرى برآمدم ولى آن را جز در قناعت نیافتم (زیرا حرص، غالب توانگران را راحت نمى گذارد) بنابراین قناعت پیشه کنید تا غنى شوید».(1) قابل توجه این که این گفتار حکیمانه از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نیز نقل شده است همان گونه که سیّد رضى مى گوید: «وَقَدْ رُوِىَ هذا الْکَلامُ عَنِ النَّبِىُ(صلى الله علیه وآله)». این حدیث را «متقى هندى» در کتاب کنز العمال که از منابع معروف اهل سنت است آورده است.(2) این نکته نیز حائز اهمیت است که سرچشمه بسیارى از نارضایى هاى مردم و شکایت آنها از وضع زندگى کمبودها و فقر نیست، بلکه گاه مى بینیم همه چیز دارند اما باز ناله و فریاد مى کنند. عامل اصلى آن عدم قناعت و توقعات بى حد و حساب است و اگر همگى به مقدار نیاز قانع باشند آرامش بى مانندى در جامعه حاکم مى شود و بسیارى از پرونده هاى جنایى و تجاوز بر اموال برچیده خواهد شد و کرامت انسانى و پاکى دامان از گناه فراهم مى شود. ابن ابى الحدید در اینجا گفتار زیبایى از «بقراط» (سقراط) نقل مى کند که مردى او را در حال خوردن بعضى از سبزى هاى بیابان دید. به او گفت: اگر در خدمت پادشاه بودى نیاز به خوردن این نداشتى. سقراط گفت: اگر تو نیز این گونه غذا مى خوردى نیازمند نوکرى پادشاه نبودى. شاعر مى گوید: گنج آزادگى و گنج قناعت گنجى است *** که به شمشیر میسر نشود سلطان را